خلقت ماهى و حكمت در بسيارى نسل آن

(زمان خواندن: 2 - 3 دقیقه)

تاءمل كن: خلقت ماهى را و مناسبت آن مرآن امرى را كه براى آن آفريده شده، به درستى كه آن را بى پا آفريده براى آن كه به راه رفتن محتاج نيست زيرا كه مسكنش آب است و شش به آن نداده براى آن كه نفس نمى تواند كشيد در ميان آب. و به جاى پا دو بال محكم به او داده كه در دو پهلوى خود بر آب مى زند چنانچه ملاح از دو جانب كشتى مجازيف قرار داده كه به حركت آنها كشتى جارى مى شود. و جسمش را فلسها پوشانيده كه در ميان يكديگر داخل شده اند مانند حلقه هاى زره براى آن كه او را از آفتها محافظت نمايد و چون بينائى آن ضعيف است و آب مانع ديدن وى است شامه قوى به آن عطا فرموده كه بوى طعمه خود را از مسافت بعيد احساس مى نمايد و طلب مى كند. اگر او را چنين شامه نمى بود به روزى خود نمى توانست رسيد. و از دهانش به سوى گوش هايش منفذها هست و دهان را از آب پر مى كند و از گوش هايش بيرون مى كند و به اين راحت مى يابد چنانچه حيوانات ديگر در نفس كشيدن به نسيم راحت مى يابد.
اكنون تفكر كن در بسيارى نسل ماهى، چنانچه در جوف هر ماهى تخمهاى بسيار مى بينى كه از بسيارى احصا نمى توان كرد و علت اين كثرت آن است كه اكثر اصناف حيوان غذاى آنها ماهى هست، حتى درندگان كه در نيستانها مى باشند و در كنار آب مى ايستند و در كمين ماهى مى باشند كه چون پيدا شوند به ربايند، و چون آدميان و درندگان و مرغان همه ماهى مى خورند و ماهى نيز ماهى مى خورد، تدبير ملك قدير مقتضى آن بود كه با اين كثرت آن را بيافريند، اگر خواهى وسعت حكمت خالق عالميان و كوتاهى علم آدميان را بدانى نظر كن به سوى آنچه در درياها از انواع ماهيان و حيوانات آبى و صدفها و اصناف مخلوقات آفريده كه عدد آنها را كسى احصا نمى تواند كرد و نمى توان دانست منافع آنها را مگر نادرى از مردم كه به مرور از منه و حدوث اسباب بر آن اطلاع به هم رسانده. مانند قرمز كه مردم رنگ كردن به آن را از آن يافتند كه سگى در كنار دريا مى گرديد و از اين كرم خورد و دهانش ‍ رنگين شد به خون آن، و چون مردم دهان آن سگ را مشاهده نمودند، آن رنگ را پسنديدند و به اين رنگ پى بردند. و اشتباه آن بسيار است كه مردم گاه گاه بر آن واقف مى گردند و به مصالح آن پى مى برند.
مفضل گفت: چون سخن بدينجا رسيد وقت زوال شد و مولاى من به نماز برخاست و فرمود: فردا بامداد بيا ان شاءالله!
پس برگشتم شاد و مسرور و مبتهج و محبور به آنچه مولاى من مرا از لطايف علوم و غرايب حكم بر من افاضه فرمود و خدا را بر اين نعمت عظمى حمد و ثنا گفتم و شب به غايت شادى و سرور خفتم.
-----------------------------------------
مفضل بن عمر
ترجمه: علامه محمد باقر مجلسى