رمضان، و احترام، به بزرگان، و ملاطفت با كودكان

(زمان خواندن: 3 - 5 دقیقه)

و اما جمله و قرواكباركم، و ارحموا صغاركم، يعنى بزرگان، خود را احترام كنيد و با كودكان ملاطفت و ترحم داشته باشيد.
كباركم، جمع كبير است و منظور بزرگ در سن و عمر است و شايد شامل كبير از جهات ديگر هم بشود، از قبيل علم و سيادت و استادى، كه اين هم يك دستور الاخلاق شيرين و جالبى است و احترام بزرگان، از پيرمرد و پيرزن و يا احترام سادات كه نسبت به رسولخدا صلى الله عليه و آله دارند يا احترام عالم يا احترام استاد بر شاگرد، انصافا به مقتضاى عقل سليم، لازم و واجب است. به قول معروف، ريش را در آسيا سفيد نكرده اند؛ سرد و گرم دنيا را چشيده اند بالاخره چند پيرهن بيشتر پاره كردند و چند سال بيشتر عبادت خدا كرده اند.
موى سفيد را فلكم رايگان نداد

اين رشته را به نقد جوانى خريده ام

جوانى شمع ره كردم كه جويم زندگانى را

نجستم زندگانى را و گم كردم جوانى را

خميده پشت از آن دارند پيران جهان ديده

كه اندر خاك مى جويند، ايام جوانى را

گاهى ديده مى شود چند جوان دور پيرمردى، را گرفته و با او گفت و گو مى كنند يا چند دختر بچه با پيره زنى گرم صحبت و گفتگو هستند نكند، در چنين مواقعى به آن ها بى احترامى شود كه اين مبغوض خدا است. معلم از بچه هاى سر كلاس، پرسيد حسن اگر امروز، كار خوبى، انجام داده اى بگو: گفت آقا پيره زنى، را از عرض خيابان، گذراندم، آفرين، به دومى، گفت تو چه كرده اى: آقا كمك حسن كردم، و دست پيره زن را گرفتم، به سومى گفت: تو چطور، پاسخ داد من هم كمك شان كردم و پيره زن را عبور داديم معلم گفت يك پيرزن مگر چند نفر نياز دارد، پاسخ داد آخر آقا، او نمى خواست، عبور كند، ما به زور او را برديم.
چند سال پيش ماه، رمضان، بعد از نماز، ظهر و عصر، به جماعت مرحوم آيت الله حكيم، در مسجد هندى، نجف اشرف، مقدارى قرائت قرآن كردم. پيرمرد مسنى، كنارم نشسته بود. گفتم: بابا كجا! كجايى هستى؟ گفت: ايرانى ايم، گلپايگانى ام. ديدم خوش لهجه، و خوش اخلاق است. پرسيدم: چند سال دارى؟ گفت: نمى دانم، بين صد و سى و صد و چهل تعجب كردم، گفتم: تو ناصرالدين شاه را ديده اى؟ گفت: من عروسى او هم يادم هست گفتنم: چند پادشاه را ديده اى؟ گفت: ناصرالدين شاه، مظفرالدين شاه، محمد على شاه، احمد شاه، رضاخان؛ مى گويند حالا پسرش شاه است! مخصوصا گفت رضاخان؛ در آن وقت حدود بيست سال از سلطنت محمد رضاى بدبخت، مى گذشت. گفتم: بيست سال است او بر اريكه قدرت است و تو شك دارى! پرسيدم: زمان تحريم تنباكو توسط مرحوم ميرزاى شيرازى را به خاطر دارى، قدرى خنديد و گفت: من آن وقت قليان مى كشيدم، گفتم: چند اولاد دارى؟ گفت: چهار پسر داشتم، و دو دختر گفت: پسر مثل اين است (از خودش پيرتر به نظر مى آمد!) حتى اين جملات را هم با تبسم و خنده مى گفت بعد گفت: سه زن هم گرفته ام؛ اولى بست و دو ساله بود؛ من چهل و چند سال داشتم كه مرد دومى را گرفتم، شصت و چند ساله بود، مرد؛ سومى را گرفتم، حدود نود ساله بودم كه او هم مرد و ديگر زن نگرفتم. گفتم: حالا نمى خواهى؟ با خنده گفت: نه به دردم نمى خورد؛ چيزى از من نمانده، كمى گوشش سنگين بود؛ ولى چشمش خوب و سبز رنگ بود.
گفتم: دندان تازه ندارى؟ نود سال عمر كردم خبرى از دندان جديد، نشد، صد سال گذشت خبرى نشد، صد و بيست ساله، نشد. دهان را باز كرد و گفت هان ببين، الان هم ندارم. خلاصه آن كه صله رحم عمر را طولانى مى كند و همچنين است صدقه دادن؛ پس عمر طولانى امر عادى است.
و اما احترام و ملاطفت با كودكان؛ اين جمله را هم توجه داشته باشيم و ارحموا صغاركم بعضى از بزرگ ترها نسبت به كودكان، كمال بى احترامى را دارند پاسخ سوالشان را نمى دهند؛ به حرفشان اعتنا نمى كنند. حتى در حضور جمع و يا افراد غريب به بچه توهين مى كنند؛ اين هم كار غلطى است، اينجا كينه و عقده مى كند، دل بچه شكسته مى شود.
امام صادق عليه السلام در اين باره مى فرمايد:
حسن المعاشرة مع خلق الله تعالى فى غيره معصية، من مزيد، فضل الله عزوجل عند عبده الى ان قال، و اجعل من هو اكبر منك بمنزلة الاب و الاصغر بمنزلة الولد والمثل به منزلة الاخ (1).
از فضل وكرم خدا، نسبت به بنده اين است كه با تمام مخلوق خدا خوش برخورد و خوش معاشرت باشد. با هر كس برخورد كرديد احترام، بگذاريد؛ زيرا آن كسى كه از تو بزرگتر است، او را پدر قرار بده، و كسى كه كوچكتر از تو باشد او را به منزله فرزند، فرض كن و آن كسى هم سن تو باشد، به منزله برادر بدان.
----------------------------------------------
1-بحارالانوار، ج 74، ص 160
------------------------------------------
سيد محمد على جزايرى (آل غفور)