السلام عليك يااباعبدالله و على الارواح التى حلت بفنائك عليك منى سلام الله ابدا ما بقيت و بقى الليل و النهار و لاجعله الله اخر العهد منى لزيارتكم السلام على الحسين و على على بن الحسين و على اولاد الحسين وعلى اصحاب الحسين
آرى به اعمالمان نمى شود خاطر جمع باشيم و اميد ببنديم بلكه تمام اميدمان به شفاعت محمد است و آل محمد صلى الله عليه و آله و بخصوص كشتى نجات امت چراغ راه هدايت حضرت سيدالشهداء عليه السلام مى باشد، امروز پنج شنبه مى خواهم متوسل به باب الحوائج على اصغر شوم از اول ماه تاكنون متوسل به آن حضرت نشده ام.
برادران بهترين دليل مظلوميت امام حسين عليه السلام شهادت على اصغر است چون در هيچ مذهبى و نزد هيچ قومى و گروهى كودك شيرخوار تقصير ندارد و طرف جنگ نيست حداقل بايد به او آب داد و نه گذاشت از تشنگى هلاك شود به قول بعضى شهادت على اصغر سندى شد بر مظلومت سيدالشهدا چنانچه مى دانيد تمام اعتبار سند به امضاى آن است كه همه دنيا اين امضاء را قبول ندارند؛ از هر مذهب و هر دين و هر مرامى كه باشند. خدا رحمت كند مرحوم حاج شيخ محمد على روضه خوان خراسانى را پيرمرد صد ساله اى بود كه در نجف اشرف بود. يكى از روزها آن مرد مسيحى ظرف شيرى آورد و گفت: من شنيده ام اين كسى كه شما براى او مجلس عزا گرفته ايد، كودك شيرخوارى داشته و شهيد شده و پدرش آب نداشته به او بدهد، مادرش هم شير نداشته كه بدهد.
برادران گوش كنيد نكته اى بگويم.
شايد فردى بپرسد امام حسين عليه السلام با آن غيرت امامت، و حميت و مردانگى، چه طور حاضر شد على اصغر را بياورد و از آن افراد پست فطرت و بى دين و لئيم آب بخواهد و به آن ها رو بزند؟ پاسخ اين است كه پاى جان طفل در كار است و به هر وسيله ممكن بايد براى جان او تلاش كرد و وظيفه شرعى و عقلى امام حسين نيز اين بود. او براى اتمام حجت بايد طلب آب كند اگر دادند كه جان كودك را نجات داده، و اگر ندادند مظلوميت حضرت تا روز قيامت ثابت شود و كسى بعدها نگويد چرا نياورد چه بسا اگر مى آورد آب مى دادند، چرا گذاشت بچه از تشنگى بميرد.
يا قوم! ان لم ترحمونى، فارحموا هذاالرضيع، اما ترونه كيف يتلظى عطشانا؟!
اى مردم! اگر به من رحم نمى كنيد به اين شيرخوار رحم كنيد، مگر نمى بينيد چگونه از تشنگى زبان خود را بيرون مى آورد و به دهان مى برد.
حسين آمد به ميدان و على اصغر در آغوشش
نكى گريد ز بى شيرى، نمى نالد زبى آبى
زبان خويش را گاهى برون آرد به آرامى
لبش بى رنگ و دل پرخون، نگاه مات او محزون
لب خاموش او گويد ز سوز دل حكايتها
رباب از انتظار آن دم، برون آمد حسين آمد
بوسه زد بر لب عطشان على اصغر و گفت
لاحول و لاقوة الابالله العلى العظيم
----------------------------------------------
1-اى اشك بريزيد، ديوان حسان، ص 222
------------------------------------------
سيد محمد على جزايرى (آل غفور)