در مجلس ابن‏ زیاد

(زمان خواندن: 2 - 3 دقیقه)

اسیران را به مجلس ابن‏زیاد آوردند. او با گروهی از اشراف و بزرگان کوفه در دارالامارة نشسته بود.
زینب کبری (س) لباسهای کهنه و نامناسب بر تن داشت. از این رو به طور ناشناس در میان زنان وارد مجلس گردید و در گوشه‏ای نشست. زنان نیز اطرافش را گرفتند تا کم‏تر جلب توجه نماید. ابن‏زیاد که رفتار اهل‏بیت را زیر نظر داشت متوجه موضوع گردید و برای اینکه زینب را شرمنده نماید گفت: «آن زن کیست که در میان زنان در گوشه مجلس نشست؟» زینب کبری سخن او را پاسخ نداد. ابن‏زیاد برای بار دوم و سوم این سخن را تکرار کرد، تا سرانجام یکی از زنان گفت: «این زینب دختر فاطمه دختر رسول خداست!» ابن‏زیاد رو به زینب کرد، گفت: «سپاس خدایی را که شما را کشت و رسوا کرد و نشان داد که سخنانتان دروغی بیش نبود!»
زینب فرمود:
«سپاس خدایی را که ما را به پیامبرش محمد (ص) کرامت داد و از پلیدی‏ها پاک گردانید. همانا فاسق رسوا گردید و فاجر دروغ می‏گوید و آن ما نیستیم!».
ابن‏زیاد برای اینکه احساسات حضرت زینب را تحریک کند، گفت: «کار خدا را با برادر و اهل‏بیت خود چگونه دیدی؟»
زینب:
«جز زیبایی ندیدم! آنان گروهی بودند که خداوند شهادت را برایشان مقدر فرموده بود پس به سوی آرامگاهشان شتافتند. به زودی خداوند میان تو و آنان جمع خواهد کرد و آنان با تو مخاصمه و احتجاج خواهند نمود، آن‏گاه خواهی دید که پیروز و رستگار کیست. ای زاده مرجانه! مادرت به سوگت نشیند!»
این سخن بیانگر اوج شخصیت حضرت زینب از نظر معرفت، شناخت، ایمان، رضا و تسلیم در برابر پرورگار است. عظمت و بزرگی این بانوی بزرگ همه را به تعجب و شگفتی وا می‏دارد. تمام این حوادث ناگوار و سخت چون در راستای خشنودی و رضای خداوند است، در نظر حضرت زینب زیبا و گوارا است.
ابن‏زیاد که قصد شرمسار نمودن حضرت زینب را داشت در اوج قدرت و اقتدار آن چنان در مقابل منطق حضرت زینب شکسته شد، که از شدت خشم و عصبانیت قدرت تفکر و اندیشه را از دست داد و تصمیم به کشتن زینب گرفت. این روش همه ستمکاران و زورمداران است که شکست خود را در میدان منطق و استدلال با زور و خشونت جبران می‏کنند؛ ولی عمرو بن حریث با سخنان خود قدری او را بر سر عقل آورد و به او گفت: «او زن است و زنان به سخنانشان بازخواست نمی‏شوند!»
ابن‏زیاد که با سخن عمرو از کشتن زینب منصرف شد، این بار برای جبران شکست خود به ناسزاگویی روی آورد، گفت: «خداوند دل مرا از جانب «حسین» طغیانگر و سرکشان خاندان تو شفا و آسایش بخشید!» این سخن دل حضرت زینب را به شدت به دردآورد، گفت: «به جانم سوگند! بزرگ خاندانم را کشتی، شاخه‏هایم را بریدی و ریشه‏ام را بر کندی. اگر این شفای توست، به تحقیق شفا یافتی!»
ابن‏زیاد: «این زن به سجع سخن می‏گوید! پدرش نیز شاعر و سجع باف بود!»
زینب:«ای زاده زیاد! زنان را با سجع چه کار؟»(1)
---------------------------------
1-همان، ج‏45، ص‏115، 116، 117 و 154
----------------------------
محمد حسين مهوري

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page