شعر «از ماتم تو فاطمه جان گريه مي کنم»

(زمان خواندن: 1 دقیقه)

از ماتم تو فاطمه جان گريه مي کنم
بي صبر مي شوم و چنان گريه مي کنم
يا اينکه در مصيبتت از دست مي روم
يا اينکه با تمام توان گريه مي کنم
زهرا ! به ياد غربت تو زار مي زنم
با قلب خسته و نگران گريه مي کنم
در التهاب نالة تو آب مي شوم
مانند شمع از دل و جان گريه مي کنم
در پشت در به رنگ گل لاله مي شوي
پهلو شکسته ! ناله زنان گريه مي کنم
با روضه هاي پهلو و بازو و چهره ات
با روضة بلال و اذان گريه مي کنم
اصلاً ببين که با همة روضه هاي تو
اندازة زمين و زمان گريه مي کنم
بانوي بي حرم به خدا من به ياد آن
قبر بدون نام و نشان گريه مي کنم
آه اي خديجه مادر غم ! نه فقط شما
من هم به ياد مادرمان گريه مي کنم
کي مي شود شبي بدهم جان برايتان
عالم فداي غربت بي انتهايتان
------------------------
يوسف رحيمي