چون تيغ ستم فرق على را بشكافت
خورشيدسراسيمه زمشرق بشتافت
خوناب شفق ز چشم خون پالا ريخت
چون كاسه چشمِ چشم حق پرخون يافت
دروازه شهر علم بستند امشب
نظم دو جهان ز هم گسستند امشب
بر سر نزنى چرا كه با تيغ ستم
فرق سر مرتضى شكستند امشب
در مسجد كوفه شير مست افتاده
در پيش خدا، خداپرست افتاد
غلطيده به خون خود على در محراب
اركان وجود را شكست افتاده
از چيست بُوَد مسجد كوفه خاموش
آواز على دگر نيايد بر گو
از ضربت تيغ زهرآگين مولا
افتاده به محراب عبادت مدهوش
امامى گشت شهره عالم عبادتش
دلجويى از ستمزدگان بود عادتش
در كعبه شد تولد و در سجده شد شهيد
نازم به آن ولادت و بر آن شهادتش
* * *
وصف على(عليه السلام)
بايد ز قلب ظلمت شب كسب نور كرد
وز كسب نور ديده خفاش كور كرد
از بهر درك قدرت پروردگار خويش
بايد كتاب وصف على را مرور كرد
* * *
نور جلى
در ظلمت شب نور جلى را كشتند
سرچشمه فيض ازلى را كشتند
جبريل امين گفت به آواز جلى
از فرط عدالتش على را كشتند
-----------------------
سيد مصطفى آرنگ
مقاله ها
شعر «خوناب شفق»
- بازدید: 5335