جانشين و فرزند خبيث معاويه براي به رخ کشيدن بيشتر قدرت خود به حاضران و افزودن سياهترين ورقها به پرونده تاريک و پراز جنايت و ظلم خود ، دستور داد سر مقدس امام عليه السلام را در طشتي نهاده پيش رويش بگذارند. بر اساس نقل سيد رحمه الله در کتاب ملهوف يزيد دستور داد چوب خيزراني برايش آوردند و با آن به دندانهاي پيشين امام عليه السلام ميزد و اين اشعار راکه بصراحت کفر او را آشکار ميساخت ترّنم ميکرد: ليت أشياخي ببدرٍ شَهِدوا جزعَ الخزرجِ من وَقْع اِلأسَلْ(50) لأهلّوا و استهلّوا فرحاً ثُمّ قالوا يايزيدُ لاتُشَلْ(51) قَدْقَتَلْنا القَرْم من ساداتهِمْ و عدَلْناه بِبَدْرٍ فاعتدَلْ(52) لعِبَتْ هاشمُ بالملکِ فلا خبرٌ جاءَ ولاوحي نَزَلْ(53) لستُ من خُنْدُفٌ ان لم انتقمْ من بنيأحمدَ ماکانَ فَعَلْ(54) اين منظره و اين اعمال ننگين به اندازهاي جنون آميز و شرم آور بود که حاضران مجلس را متأثر و ناراحت کرد و صداي اعتراض از گوشه و کنار برخاست. ابوبرزه اسلمي يکي از حاضران به سخن آمد و گفت: واي بر تو اي يزيد! آيا چوب دستي خود را به دهان حسين فرزند فاطمه ميزني؟ من گواهم و با چشمهاي خودم ديدم که پيغمبر خدا لب و دندانهاي او و برادرش حسن را ميبوسيد و به آنها ميگفت: شما دو نفر آقاي جوانان اهل بهشت هستيد، خداوند قاتل شما را بکشد و لعنت کند و دوزخ را براي آنها آماده کند. يزيد خشمناک شد و بيدرنگ دستور داد ابوبرزه را از مجلس کشانکشان بيرون بردند. همچنين مينويسند: يکي از زنان هاشمي که در سراي يزيد بود هنگام مشاهده آن منظره، شيون کنان فرياد زد: يا حُسَيناه! يا سَيِّد اَهْل ِ بَيْتاه!، يَابْن مُحَمَّداه! يا رَبيعَ الاَرامِلِ وَ
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
50) - اي کاش بزرگاني از قبيله من که در جنگ بدر کشته شدند ، هم اکنون بودند و زاري قبيله خزرج را از زدن شمشيرها و نيزه ها ميديدند!
51) - در آن هنگام از شدت فرح و خوشحالي فرياد مي زدند و ميگفتند: اي يزيد دستت درد نکند!
52) - ما بزرگان اينها را به جاي کشتگانمان در بدر کشتيم که سر به سر شد.
53) - بني هاشم با سلطنت و حکومت بازي کردند و گرنه خبري نيامده بود و وحيي نازل نشده بود!