متن ادبی «چو ماه نو»

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

سید محمود طاهری
... مانند غنچه بود که نمایشِ شکوفایی او برای همیشه مکتوم ماند.
بهاری بود اسرارآمیز که غارت خزان، زیبایی‏های پنهانیِ سرشارش را پیش از به تماشا گذاشتن، ربود.
امّا برای تو ای شش‏ماهه سر در گریبان فروبرده و ای مجموعه بهار پنهانِ به غارت رفته، همان نمایش شش‏ماهه اسرارآمیزت، شیدایی عاشقانت را در پی داشت:
«شیدا از آن شدم که نگارم چو ماه نو***ابرو نمود و جلوه‏گری کرد و رو ببست»
از آن روز که چشم گشودی و نقش لبخند را بر لبان پدر آفریدی، تا آن هنگام که خُفته بر هودج موّاجِ نسیم شهادت، لغزیدنِ گرمای دست نوازش‏گر پدر را بر زیر گلو احساس کردی، فقط شش‏ماه فاصله شده بود.
چه لبخندِ زودگذری و چه اشک زود هنگامی؟!
هنوز تازه‏ای و سر سبز، ای رسولِ کوچک عشق و ایثار و ای کودکِ آرمانیِ لبخند و شکوفه!
تو آموختی که می‏توان کودک بود و آسمانی.
شش‏ ماهه بود و ره صد ساله را طی کرد.
ای شش‏ ماهه!
تو در جغرافیای محدودِ خاکی، مجال قد برافراشتن نمی‏دیدی، پر کشیدی تا در جهانی به پهنای آسمان‏ها، قد برافرازی.
ای شش‏ماهه که کودک بودی و شیرخوار! از کجا دانستی که این تنگنا، عرصه پروازِ سیمرغی چون تو نیست؟
«سِرّ خدا که عارف سالک به کس نگفت***در حیرتم که باده فروش از کجا شنید»
--------------------------------------------------
منبع: اشارات، مرداد 1384، شماره 75.