متن ادبی «سلام بر هر چه سرخ است»

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

عبداللطیف نظری
در صحنه‏ای سخت و در روزی آتشبار که لب‏های زمین از گرما ترک خورده بود، ناوک حادثه‏ای تلخ، شورا به بر کام‏ها می‏ریخت. تیزابه‏ی غم، هر لحظه فزونی می‏یافت، شدت عشق بالا می‏گرفت و اندوهی متورم، چهار گوشه‏ی میدان را در جنگ می‏فشرد.
... و مردی، ایستاده بر درگاه زمان، سبز، افراشته قامت و بلند اندیش، که نگاهش به آبی آسمان پیوند داشت و دامنش به ریشه‏های استقامت و ایمان، گامی فرا پیش نهاد. تنها نبود؛ نوگلی را به دامن داشت ... و ناگهان، آن سرو ایستاده، کف خویش را گشود و مشتی پر از خون را که از گلوی کودکی شش ماهه می‏تراوید، به میهمانی آسمان فرستاد.باران سرخ ـ هدیه‏ی آن کودک شهید ـ به آسمان فرا رفت و برکت را بر زمین بارید.
از آن پس، هر قطره‏ای که برای آبیاری این نهالستان بر زمین چکید، آسمانی بود و هر گلی که در زمین پر پر شد، به آسمان عروج کرد.
سرخابه‏های جاری ایمان، برکتی است، هماره جوشنده از زمین و پیوسته بارنده از آسمان.
سلام بر نازکای آن گلوگاه کوچک! سلام بر آن گلبرگ پاره پاره! و سلام بر هر چه سرخ است.