محمدسعید میرزایی
سلام، ای گل در غنچگی خود، پر پر!
بهشتِ خفته به گهواره، یا علی اصغر!
گلوی روشنِ ایمان! گلِ سپید شهود!
عزیز بود دلِ نازکت برای پدر
چه بیملاحظه تیر و عطش رسید و گذشت
از آن گلوی زلال از آب نازکتر
هنوز، سنّ تو یک سال هم نبود و به تو،
رسید هدیه جشن تولّدی دیگر
تو یک بغل برفی، از بهشت باریده
به گاهواه آغوش تشنه مادر
چه زود آب شدی و چه زود پیوستی
ز تشنگی بیابان، به چشمه کوثر.
شعر «گلوی روشنِ ایمان»
- بازدید: 4345