شعر «ساقه ی ریواس»

(زمان خواندن: 1 دقیقه)

چون موج، روی دست پدر پیچ و تاب داشت   
وز نازكی، تنی به صفای حباب داشت
چون سوره‌های كوچك قرآن، ظریف بود   
هر چند، او فضیلتِ «امّ‌ الكتاب» داشت
چون ساقه‌های تازه‌ی ریواس، تُرد بود   
از تشنگی اگر چه بسی التهاب داشت
از بس كه در زلالیِ خود، محو گشته بود   
گویی خیال بود و تنی از سراب داشت
لبخند، سایه‌ای گذرا بود بر لبش   
با آن كه بسته بود دو چشمان و خواب داشت
یك‌جا سه پاسخ از لبِ خاری شنیده بود   
آن غنچه لیك فرصتِ یك انتخاب داشت
خونش پدر به جانب افلاك می‌فشاند   
گویی به هدیه دادنِ آن گل، شتاب داشت
خورشید، در شفق شرری سرخ‌گون گرفت   
یعنی كه راهِ شیریِ او، رنگِ خون گرفت
موسوی گرمارودی، سیّد علی
-------------------------
ماه‌نامه‌ی تخصّصی شعر، ش 63، ص 61.