شعر« دیگر کنار بستر من دیده تر مکن»

(زمان خواندن: 1 دقیقه)

دیگر کنار بستر من دیده تر مکن
درد دل غریب مرا بیشتر مکن
وقتی که من به روی تو در باز کنم
این قدر بر زمین ز خجالت نظر مکن
هنگام غسل دادن و دفنم فقط علی
یک تن ز دشمنان خودت را خبر مکن
اصلا چرا تو این همه غمگین نشسته ای ؟
زانو بغل مگیر مرا خون جگر مکن
با زینبم وصیت من شد که بعد از این
از کوچه های تنگ مدینه گذر مکن
بانوی خانه ی توأم و کار می کنم
پرسش از این خمیدگی و این کمر مکن
در کوچه هم مغیره به تو خنده می کند
از کوچه ای که می گذرد او گذر مکن
راحت برو به بستر خود خواب ناز کن
شبها کنار بستر من دیده تر مکن

محمد حسن بیات لو