سوال : با توجه به اينكه شبكههاي وهابيت نسبت به ايمان حضرت أبو طالب (عليه السلام) شبهاتي را مطرح ميكنند، بفرماييد كه هدف اينها از اين كارها چيست؟
استاد حسيني قزويني
در هفته گذشته، در شبكههاي وهابيت و سايتهاي وابسته به وهابيت نسبت به حضرت أبو طالب (عليه السلام) جسارتهاي زيادي كردند و از جمله آنها اين بود كه ايشان بدون ايمان از دنيا رفته است و ـ نستجير بالله ـ جايگاهش در آتش جهنم است و در آنجا ميسوزد. اين كارشناس هم ميگويد: «من در جايي اين را خواندهام»، مثل اينكه اينها قصه ننه كلثوم را مطرح ميكنند. اگر خواندهاي، بيا بررسي كن و سند إرائه بده و بررسي سندي كن و ما هم اگر ديديم واقعاً سندش صحيح است و مورد تائيد است، با شما همصدا ميشويم. ولي اينكه ميگوييد: «در جايي خواندهام و يادم نيست در كجا بود»، اينها به درد قصههايي ميخورد كه در اطراف كرسي براي خانواده مطرح ميشود و به درد بحثهاي علمي در شبكه جهاني نميخورد و اينها در حقيقت به خودشان جسارت ميكنند و آن جنبه علمي خودشان را با اين كار زير سؤال ميبرند.
اين فقط حرف اينها نيست، آقاي إبن تيميه (كه تئورسين اينهاست)، حدود 700 ، 800 سال قبل هم اين تعبير را داشت:
أبو طالب مات كافرا بإتفاق أهل العلم، كما دلت عليه الأحاديث الصحيحة.
به اتفاق أهل علم، أبو طالب كافر از دنيا رفت؛ چنانچه أحاديث صحيحهاي هم بر آن دلالت ميكند.
منهاج السنة لإبن تيمية، ج 4، ص 351
ظاهراً ايشان به آينه نگاه كرده و خودش را به عنوان أهل علم ديده و ادعاي إجماع ميكند.
إبن تيميه در منهاج السنة، جلد 7، صفحه 304 اين تعبير را دارد:
اگر أبو طالب رسول الله (صلي الله عليه و سلم) را ياري كرد، به خاطر خدا نبود، بلكه به خاطر اين بود كه با او نسبت فاميلي داشت و عمويش بود.
همچنين آقاي محمد بن عبد الوهاب (مؤسس فرقه وهابيت) در مجموعه مؤلفات خود كه جديداً در عربستان سعودي چاپ شده، در جلد 1، صفحه 53 و 357 و جلد 4، صفحه 31 ميگويد:
أبي أبو طالب أن يقول لا إله إلا الله.
أبو طالب خودداري كرد از اينكه لا إله إلا الله بگويد.
پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم به حضرت أبو طالب (عليه السلام) فرمود:
لأستغفرن لك ما لم أنه عنه.
مادامي كه من نهي نشده باشم، براي تو إستغفار ميكنم.
تا اينكه آيه 113 سوره توبه نازل شد كه ميفرمايد:
مَا كَانَ لِلنَّبِيِّ وَ الَّذِينَ آَمَنُوا أَنْ يَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِكِينَ وَ لَوْ كَانُوا أُولِي قُرْبَي مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحَابُ الْجَحِيمِ
همين تعبير را هم آقاي احسان إلهي ظهير (يكي از ليدرهاي وهابيت) در كتاب الشيعة و أهل البيت، صفحه 237 آورده است.
اينها نشان ميدهد اين قضيه حضرت أبو طالب (عليه السلام) كه كافر از دنيا رفته است را ميخواهند تثبيت كنند.
جناب احمد زيني دحلان (متوفاي 1304 هجري) (يكي از شخصيتهاي برجسته أهل سنت) كه مفتي مكه مكرمه بوده، كتابهاي زيادي عليه وهابيت نوشته است و من به بينندگان عزيز و آقايان وهابيت توصيه ميكنم كه كتاب الدرر السنية في الرد علي الوهابية را بخوانند و ببينند كه ايشان همه مطالب خود را به صورت مستند آورده است و خودش هم در محيط وهابيت بزرگ شده است. ايشان در كتاب أسني المطالب في نجاة أبي طالب خيلي زيبا وارد شده و ميگويد:
تكفير الآباء و الأجداد و الأمهات ممن لهم صلة بالرسول إنما هي قضية سياسية و ليس الدينية.
قضيه تكفير پدر و مادر و آباء و اجداد رسول الله و كساني كه با ايشان فاميل هستند، قضيه سياسي است و ديني نيست.
فليست هناك نصوص قطعية تجزم بذلك.
يك نص قطعي كه انسان يقين كند اينها كافر بودهاند، در دست نيست.
بعد هم ميگويد:
مجموع رواياتي كه اينها به آن إستناد ميكنند، مورد ردّ بزرگان است.
جالب اينكه ميگويد:
أما الرواياة اللتي تحط من قدر الإمام علي و بني هاشم، فقد تنبه البعض لبعضها مرّ أكثرها و تخلل كتب الأحاديث ... من هذه الروايات ما يتعلق بإيمان أبوي النبي و أجداده ... .
بعد هم ميگويد:
اينها چيزي بود كه توسط دودمان بني أميه ساخته شده است و ميخواستند با اين كارشان از اسلام و رسول الله انتقام بگيرند و آن شرك زمان جاهليت را إحياء كنند.
حتي ميگويد:
بعضي از آيات و رواياتي كه اينها ميخواهند إستناد كنند براي كفر أبو طالب، ايمان أبو طالب را تثبيت ميكند.
مثلاً ميگويند كه اين آيه درباره حضرت أبو طالب (عليه السلام) نازل شده است:
إِنَّكَ لَا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لَكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ
سوره قصص / آيه 56
با اينكه شأن نزولش چيز ديگري است، در صحيح بخاري و صحيح مسلم آوردهاند كه مراد از اين آيه، حضرت أبو طالب (عليه السلام) است.
يكي از بزرگان أهل سنت ميگويد:
اگر همين ملاك باشد، اگر كسي بغض أبو طالب را در دل داشته باشد، معلوم ميشود كه كه أبو طالب مورد محبت و علاقه رسول الله بوده است.
پس اگر كسي به حضرت أبو طالب (عليه السلام) جسارت كند، كافر است و به كسي جسارت كرده است كه محبوب پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) است.
سوال : با توجه به اينكه شبكههاي وهابيت نسبت به ايمان حضرت أبو طالب (عليه السلام) شبهاتي را مطرح ميكنند، بفرماييد كه هدف اينها از اين كارها چيست؟
استاد حسيني قزويني
در هفته گذشته، در شبكههاي وهابيت و سايتهاي وابسته به وهابيت نسبت به حضرت أبو طالب (عليه السلام) جسارتهاي زيادي كردند و از جمله آنها اين بود كه ايشان بدون ايمان از دنيا رفته است و ـ نستجير بالله ـ جايگاهش در آتش جهنم است و در آنجا ميسوزد. اين كارشناس هم ميگويد: «من در جايي اين را خواندهام»، مثل اينكه اينها قصه ننه كلثوم را مطرح ميكنند. اگر خواندهاي، بيا بررسي كن و سند إرائه بده و بررسي سندي كن و ما هم اگر ديديم واقعاً سندش صحيح است و مورد تائيد است، با شما همصدا ميشويم. ولي اينكه ميگوييد: «در جايي خواندهام و يادم نيست در كجا بود»، اينها به درد قصههايي ميخورد كه در اطراف كرسي براي خانواده مطرح ميشود و به درد بحثهاي علمي در شبكه جهاني نميخورد و اينها در حقيقت به خودشان جسارت ميكنند و آن جنبه علمي خودشان را با اين كار زير سؤال ميبرند.
اين فقط حرف اينها نيست، آقاي إبن تيميه (كه تئورسين اينهاست)، حدود 700 ، 800 سال قبل هم اين تعبير را داشت:
أبو طالب مات كافرا بإتفاق أهل العلم، كما دلت عليه الأحاديث الصحيحة.
به اتفاق أهل علم، أبو طالب كافر از دنيا رفت؛ چنانچه أحاديث صحيحهاي هم بر آن دلالت ميكند.
منهاج السنة لإبن تيمية، ج 4، ص 351
ظاهراً ايشان به آينه نگاه كرده و خودش را به عنوان أهل علم ديده و ادعاي إجماع ميكند.
إبن تيميه در منهاج السنة، جلد 7، صفحه 304 اين تعبير را دارد:
اگر أبو طالب رسول الله (صلي الله عليه و سلم) را ياري كرد، به خاطر خدا نبود، بلكه به خاطر اين بود كه با او نسبت فاميلي داشت و عمويش بود.
همچنين آقاي محمد بن عبد الوهاب (مؤسس فرقه وهابيت) در مجموعه مؤلفات خود كه جديداً در عربستان سعودي چاپ شده، در جلد 1، صفحه 53 و 357 و جلد 4، صفحه 31 ميگويد:
أبي أبو طالب أن يقول لا إله إلا الله.
أبو طالب خودداري كرد از اينكه لا إله إلا الله بگويد.
پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم به حضرت أبو طالب (عليه السلام) فرمود:
لأستغفرن لك ما لم أنه عنه.
مادامي كه من نهي نشده باشم، براي تو إستغفار ميكنم.
تا اينكه آيه 113 سوره توبه نازل شد كه ميفرمايد:
مَا كَانَ لِلنَّبِيِّ وَ الَّذِينَ آَمَنُوا أَنْ يَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِكِينَ وَ لَوْ كَانُوا أُولِي قُرْبَي مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحَابُ الْجَحِيمِ
همين تعبير را هم آقاي احسان إلهي ظهير (يكي از ليدرهاي وهابيت) در كتاب الشيعة و أهل البيت، صفحه 237 آورده است.
اينها نشان ميدهد اين قضيه حضرت أبو طالب (عليه السلام) كه كافر از دنيا رفته است را ميخواهند تثبيت كنند.
جناب احمد زيني دحلان (متوفاي 1304 هجري) (يكي از شخصيتهاي برجسته أهل سنت) كه مفتي مكه مكرمه بوده، كتابهاي زيادي عليه وهابيت نوشته است و من به بينندگان عزيز و آقايان وهابيت توصيه ميكنم كه كتاب الدرر السنية في الرد علي الوهابية را بخوانند و ببينند كه ايشان همه مطالب خود را به صورت مستند آورده است و خودش هم در محيط وهابيت بزرگ شده است. ايشان در كتاب أسني المطالب في نجاة أبي طالب خيلي زيبا وارد شده و ميگويد:
تكفير الآباء و الأجداد و الأمهات ممن لهم صلة بالرسول إنما هي قضية سياسية و ليس الدينية.
قضيه تكفير پدر و مادر و آباء و اجداد رسول الله و كساني كه با ايشان فاميل هستند، قضيه سياسي است و ديني نيست.
فليست هناك نصوص قطعية تجزم بذلك.
يك نص قطعي كه انسان يقين كند اينها كافر بودهاند، در دست نيست.
بعد هم ميگويد:
مجموع رواياتي كه اينها به آن إستناد ميكنند، مورد ردّ بزرگان است.
جالب اينكه ميگويد:
أما الرواياة اللتي تحط من قدر الإمام علي و بني هاشم، فقد تنبه البعض لبعضها مرّ أكثرها و تخلل كتب الأحاديث ... من هذه الروايات ما يتعلق بإيمان أبوي النبي و أجداده ... .
بعد هم ميگويد:
اينها چيزي بود كه توسط دودمان بني أميه ساخته شده است و ميخواستند با اين كارشان از اسلام و رسول الله انتقام بگيرند و آن شرك زمان جاهليت را إحياء كنند.
حتي ميگويد:
بعضي از آيات و رواياتي كه اينها ميخواهند إستناد كنند براي كفر أبو طالب، ايمان أبو طالب را تثبيت ميكند.
مثلاً ميگويند كه اين آيه درباره حضرت أبو طالب (عليه السلام) نازل شده است:
إِنَّكَ لَا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لَكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ
سوره قصص / آيه 56
با اينكه شأن نزولش چيز ديگري است، در صحيح بخاري و صحيح مسلم آوردهاند كه مراد از اين آيه، حضرت أبو طالب (عليه السلام) است.
يكي از بزرگان أهل سنت ميگويد:
اگر همين ملاك باشد، اگر كسي بغض أبو طالب را در دل داشته باشد، معلوم ميشود كه كه أبو طالب مورد محبت و علاقه رسول الله بوده است.
پس اگر كسي به حضرت أبو طالب (عليه السلام) جسارت كند، كافر است و به كسي جسارت كرده است كه محبوب پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) است.
نظر علماء شيعه نسبت به ايمان حضرت أبو طالب (عليه السلام) چيست؟
نظر علماء شيعه نسبت به ايمان حضرت أبو طالب (عليه السلام) چيست؟
استاد حسيني قزويني
مرحوم علامه مجلسي (ره) در مورد حضرت أبو طالب (عليه السلام) ميفرمايد:
قد أجمعت الشيعة علي إسلامه و أنه قد آمن بالنبي صلي الله عليه و آله في أول الأمر و لم يعبد صنما قط، بل كان من أوصياء إبراهيم عليه السلام.
شيعه إجماع دارد بر مسلمان بودن حضرت أبو طالب (عليه السلام) و در همان اوائل أمر به نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) ايمان آورد و هيچ وقت بتپرست نبود، بلكه از أوصياء حضرت ابراهيم (عليه السلام) بود.
بعد از جامع الأصول إبن أثير نقل ميكند:
و ما أسلم من أعمام النبي صلي الله عليه و آله غير حمزة و العباس و أبي طالب.
از ميان عموهاي نبي مكرم (صلي الله عليه و آله)، غير از حمزه و عباس و أبو طالب كسي مسلمان نشد.
همچنين از مرحوم طبرسي (ره) نقل ميكند:
قد ثبت إجماع أهل البيت عليهم السلام علي إيمان أبي طالب و إجماعهم حجة، لأنهم أحد الثقلين اللذين أمر النبي صلي الله عليه و آله بالتمسك بهما.
أهل بيت (عليهم السلام) إجماع دارند بر ايمان حضرت أبو طالب (عليه السلام) و إجماع أهل بيت (عليهم السلام) حجت است؛ زيرا أهل بيت (عليهم السلام) يكي از دو ثقلين هستند كه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) أمر به تمسك به آنها كرده.
بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج 35، ص 138
آيا از ميان علماء أهل سنت هم كسي به ايمان حضرت أبو طالب (عليه السلام) اعتراف كرده است؟
آيا از ميان علماء أهل سنت هم كسي به ايمان حضرت أبو طالب (عليه السلام) اعتراف كرده است؟
استاد حسيني قزويني
همانطور كه عرض كردم، جناب آقاي زيني دحلان (از علماء أهل سنت) در كتاب مستقلي به نام أسني المطالب في نجاة أبو طالب مطالب خيلي خوبي آورده است. يعني واقعاً اگر يك جلسه بگذاريم و درباره خلاصه اين كتاب صحبت كنيم، ميارزد. چون بعضيها دنبال اين هستند كه اسلام أموي را امروز إحياء كنند و آن تلاشي كه بني أميه براي اسلام محمدي و أموي داشت، اينها امروز به دنبال اين هستند كه اسلام صفوي را مطرح كنند. خير، بحث اسلام صفوي نيست، بايد به جاي اسلام صفوي، بگوييد اسلام علوي و به جاي اسلام محمدي كه شما به دنبال آن هستيد، بزرگواري كنيد بگوييد اسلام أموي. چون آنچه كه شما در ماهواره مطرح ميكنيد، ارتباطي با اسلام ناب محمدي (صلي الله عليه و آله) ندارد. اينها همهاش از شاخصههاي اسلام أموي است؛ دروغگويي، إفتراء بستن، تقطيع كردن، عبارتي از بحار الأنوار آوردن و نظر صاحب كتاب را نياوردن، چشمبندي كردن.
جناب آقاي زيني دحلان در كتاب السيرة النبوية و الآثار المحمدية، جلد 1، صفحه 43 از إبن التين كه يكي از شارحين صحيح بخاري است، نقل ميكند و ميگويد:
أن في شعر أبي طالب هذا دلالة علي أنه كان يعرف نبوة النبي صلي الله عليه و سلم قبل أن يبعث، لما أخبره به بحيرة أو غيره من شأنه.
أشعاري كه از أبو طالب به يادگار مانده، دلالت ميكند بر اينكه قبل از اينكه رسول الله (صلي الله عليه و سلم) به رسالت مبعوث شود، نبوت رسول الله (صلي الله عليه و سلم) را قبول داشت و ميدانست (كه او همان محمد است كه ديگر أنبياء (عليهم السلام) بشارت او را دادهاند)؛ زيرا بحيرة و ديگران او را با خبر كرده بودند از مقام رسول الله (صلي الله عليه و سلم).
إرشاد الساري شرح صحيح البخاري للقسطلاني، ج 3، ص 26 ـ المواهب اللدنية للقسطلاني، ج 1، ص 185
معجزات و كراماتي كه خود حضرت أبو طالب (عليه السلام) از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ديده بود و همچنين إستسقاي حضرت أبو طالب (عليه السلام) به رسول الله (صلي الله عليه و آله)، نشان ميدهد كه حضرت أبو طالب (عليه السلام) قبل از اينكه رسول الله (صلي الله عليه و آله) به رسالت مبعوث شود، به او ايمان داشت و ميشناخت و معترف بود كه او پيامبر آخر الزمان خواهد بود.
جالب اين است كه إبن حجر عسقلاني كه نميتواند آن تعصب خودش را حفظ كند، وقتي عبارت إبن التين را نقل ميكند، ميگويد:
اين أشعار مربوط به قبل از بعثت رسول الله (صلي الله عليه و سلم) است، نه قبل از بعثت.
فتح الباري في شرح صحيح البخاري لإبن حجر العسقلاني، ج 2، ص 412
البته نميگويد اينها دليل بر اسلام حضرت أبو طالب (عليه السلام) نيست، بلكه ميگويد اين أشعار مربوط به بعد از بعثت است.
جالبتر اينكه علامه بدر الدين عيني هم بعد از اينكه عبارت إبن التين را نقل ميكند، عبارت إبن حجر عسقلاني را نقل ميكند و ميگويد:
اين اشكالي كه إبن حجر عسقلاني گرفته، اشكال دارد:
في هذا النظر نظر، لأنه لما علم أنه نبي بأخبار بحيراء و غيره أنشد هذا الشعر بناء علي ما علمه من ذلك قبل أن يبعث صلي الله عليه و سلم.
اين اشكال، اشكال دارد؛ زيرا أبو طالب با توجه به خبر دادن بحيراء و ديگران، علم داشت كه رسول الله (صلي الله عليه و سلم)، همان پيامبر موعود است و اين أشعار را قبل از بعثت رسول الله (صلي الله عليه و سلم) سروده است.
عمدة القاري شرح صحيح البخاري للعيني، ج 7، ص 30
علامه اميني (ره) وقتي اينها را نقل ميكند، ميفرمايد:
أنا لا أدري كيف تكون الشهادة و الاعتراف بالنبوة إن لم يكن منها هذا الأساليب المتنوعة المذكورة في هذه الأشعار؟ و لو وجد واحد منها في شعر أي أحد أو نثره لأصفق الكل علي إسلامه، لكن جميعها لا يدل علي إسلام أبي طالب. فاعجب و اعتبر.
اگر اين أشعاري كه از أبو طالب مانده، دليل بر ايمان او نباشد، چه چيزي ميتواند دليل بر ايمان او باشد؟! اگر آقايان أهل سنت يكي از اين أشعار را درباره يك نفر (مثلاً أبو بكر) ميآوردند، كف ميزدند و ميگفتند كه او قبل از اينكه رسول الله (صلي الله عليه و آله) مبعوث شود، درباره او شعر سروده است. ولي اينهمه شعر، هيچ دلالتي بر ايمان أبو طالب ندارد. تعجب كن و عبرت بگير!!!
الغدير للشيخ الأميني، ج 7، ص 342
يكي از كساني كه نسبت به ايمان حضرت أبو طالب (عليه السلام) خوب وارد شده است، جناب آقاي راغب اصفهاني، صاحب المفردات في غريب القرآن و محاضرات الأدباء است. ايشان از سفيان بن عيينه كه از شخصيتهاي برجسته فقهي أهل سنت است، نقل ميكند و ميگويد:
من أبغض أبا طالب فهو كافر. فقيل: لم؟ قال: لان النبي (ص) كان يحبه و لذلك قال الله تعالي: «إِنَّكَ لَا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ» و من أبغض من يحبه رسول الله (ص) فهو كافر.
هر كسي كه أبو طالب را دشمن بدارد، كافر است. گفته شد: براي چه؟ گفت: زيرا رسول الله (صلي الله عليه و سلم) او را دوست داشت و به همين خاطر خداوند فرمود: «تو نميتواني هدايت كني كسي را كه دوست داري» و هر كس كه دشمن بدارد كسي را كه رسول الله (صلي الله عليه و سلم) او را دوست دارد، كافر است.
محاضرات الأدباء للراغب الأصفهاني، ج 2، ص 466
إن شاء الله عرض خواهم كرد كه شأن نزول اين آيه، اين است و هدايت هم مراتبي دارد. ما هم ميگوييم:
اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ
سوره فاتحه / آيه 6
يك فردي كه تازه مسلمان شده است، او هم ميگويد:
اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ
پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم ميفرمايد:
اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ
همه از خداوند هدايت ميخواهند، ولي اين هدايت، مراتبي دارد؛ از ارائة الطريق تا الوصول إلي المقصد، يا رسيدن به بالاترين مرتبه ايمان كه همان لقاء الله است.
پس آقاي سفيان بن عيينه ميگويد:
هر كس كه دشمن بدارد كسي را كه رسول الله (صلي الله عليه و سلم) او را دوست دارد، كافر است.
اين آقاياني كه ميگويند:
علي (عليه السلام) گفت: اين شيخ گمراه مرد و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم فرمود: ببر زير خاك دفن كن و نه نماز بخوان و نه غسل بده.
آيا اين نشانگر بغض اين آقا است يا از روي محبت اين حرفها را ميزند؟
اما در مورد خود راغب اصفهاني، آقاي ذهبي اينچنين از او تعبير ميكند:
العلامة الماهر المحقق الباهر.
سير أعلام النبلاء للذهبي، ج 18، ص 120
آقاي صفدي هم ميگويد:
أحد أعلام العلم و مشاهير الفضل.
يكي از شخصيتهاي علمي و از كساني است كه در فضل شهرت دارد.
الوافي بالوفيات للصفدي، ج 13، ص 29
آقاي سيوطي هم ميگويد:
من ائمة السنة.
او از پيشوايان سنت است.
علامه مجلسي (ره) هم كه در امانتداري و وثاقت، كسي در او شك ندارد، از جامع الأصول آقاي إبن أثير جزري نقل كرده است:
و ما أسلم من أعمام النبي صلي الله عليه و آله غير حمزة و العباس و أبي طالب عند أهل بيت (عليهم السلام).
به نظر أهل بيت (عليهم السلام)، از ميان عموهاي نبي مكرم (صلي الله عليه و آله)، غير از حمزه و عباس و أبو طالب كسي مسلمان نشد.
بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج 35، ص 138
البته اگر ايشان اين را هم نگفته باشد، نظر أهل بيت (عليهم السلام) در اين زمينه خيلي واضح و روشن است.
نام حضرت أبو طالب (عليه السلام) چيست؟
نام حضرت أبو طالب (عليه السلام) چيست؟
استاد حسيني قزويني
آقاي حاكم نيشابوري ميگويد:
إن إسمه كنيته.
اسم او، همان كنيه اوست.
يعني أبو طالب، هم اسم است و هم كنيه است.
ولد قبل النبي (صلي الله عليه و سلم) بخمس و ثلاثين سنة.
35 سال قبل از رسول الله (صلي الله عليه و سلم) به دنيا آمد.
الإصابة في تمييز الصحابة لإبن حجر العسقلاني، ج 7، ص 196
آقاي إبن حجر عسقلاني هم ميگويد:
إشتهر بكنيته و إسمه عبد مناف علي المشهور و قيل عمران.
او مشهور به كنيهاش بود و بنابر مشهور، اسمش عبد مناف است و گفته شده كه اسمش عمران بود.
الإصابة في تمييز الصحابة لإبن حجر العسقلاني، ج 7، ص 196
براي تفصيل بيشتر ميتوانيد به كتابهاي زير مراجعه كنيد:
فتح الباري في شرح صحيح البخاري لإبن حجر العسقلاني، ج 7، ص 150 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 27، ص 253 ـ عمدة القاري شرح صحيح البخاري للعيني، ج 23، ص 125
آيا إقرار صريحي از حضرت أبو طالب (عليه السلام) نسبت به رسالت نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) وجود دارد؟
آيا إقرار صريحي از حضرت أبو طالب (عليه السلام) نسبت به رسالت نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) وجود دارد؟
استاد حسيني قزويني
در اين رابطه حرف زياد است و اگر بخواهيم وارد اين گود شويم، «مثنوي هفتاد من كاغذ شود». ولي أخيراً يك كتابي چاپ شده به نام «ديوان أبو طالب» و تمام أشعاري كه حضرت أبو طالب (عليه السلام) نسبت به نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) سروده، در اين كتاب آمده است. از جمله أشعار، اين است كه وقتي قريشيان براي نابودي رسول الله (صلي الله عليه و آله) با همديگر همپيمان شدند، در جمع قريشيان فرمود:
ألم تعلموا أنا وجدنا محمدا رسولا كموسي خط في أول الكتب؟
...
فلسنا و بيت الله نسلم أحمدا لعزاء من عض الزمان و لا كرب
آيا شما نميدانيد كه ما محمد را پيامبري يافتيم همانند موسي كه در كتابهاي پيشينيان ذكر شده است؟
قسم به پروردگار كعبه! به خاطر مشكلات و سختيهايي كه بر ما وارد ميكنيد، من محمد را تحويل شما نخواهم داد و با بت عزاء عوض نميكنم.
حضرت أبو طالب (عليه السلام) شعري آورده است درباره نامهاي كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به پادشاه حبشه نوشت و حتي اين شعر را إبن كثير دمشقي سلفي هم مفصل آورده است. تعدادي از مسلمانان كه همراه جعفر بن أبو طالب (عليه السلام) به حبشه هجرت كرده بودند، عمرو بن عاص نزد پادشاه حبشه رفت و گفت: «اينها عليه خدايان ما قيام و طغيان كردند و فرار كردند. اينها را به ما برگردانيد تا ما اينها را از بين ببريم». داستانش مفصل است كه جعفر بن أبو طالب (عليه السلام) آمد مطالبي در رابطه با حضرت موسي (عليه السلام)، حضرت ابراهيم (عليه السلام) و حضرت عيسي (عليه السلام) مطرح كرد و پادشاه حبشه هم حرف عمرو بن عاص را ردّ كرد. حضرت أبو طالب (عليه السلام) شعري در مدح پادشاه حبشه سرود و به او فرستاد. من چند بيت از اين أشعار را ميخوانم:
و نعلم أبيت اللعن أنك ماجد كريم فلا يشقي لديك المجانب
ما ميدانيم كه تو برخورد تند نميكني و افراد را طرد نميكني. تو آدم خوب و كريم هستي و آدم كريم به ميهمانانش ستم نميكند.
و نعلم بأن الله زادك بسطة و أسباب خير كلها بك لازب
ما ميدانيم كه خداوند به تو قدرت زيادي داده و كارهاي خوبي انجام ميدهي كه اينها با وجود تو عجين گشته است.
البداية و النهاية لإبن كثير الدمشقي، ج 3، ص 97 ـ السيرة النبوية لإبن كثير الدمشقي، ج 2، ص 27 ـ سيرة إبن إسحاق، ج 4، ص 203 ـ السيرة النبوية لإبن هشام الحميري، ج 1، ص 222 ـ ديوان أبو طالب، ص 109
حاكم نيشابوري هم از إبن اسحاق نقل ميكند و آن دو بيت زيبا را ميآورد:
ليعلم خيار الناس أن محمدا وزيرا لموسي و المسيح إبن مريم
أتانا بهدي مثل ما أتيا به فكل بأمر الله يهدي و يعصم
مردان خوب بدانند كه محمد، همان ادامه دهنده موسي و مسيح بن مريم است.
همان هدايتي را كه موسي و عيسي بن مريم آورده بودند، همان را هم محمد براي ما آورده است و همه أنبياء به أمر خدا هدايت ميكنند و به أمر خدا حفظ ميشوند.
المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج 2، ص 623
ببينيد! اين تعبير خيلي زيبايي است. حضرت أبو طالب (عليه السلام) صراحت دارد كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) جزء أنبياء (عليهم السلام) است و در مسير رسالت قرار گرفته و هدايتي را كه حضرت موسي و حضرت عيسي (عليهما السلام) آوردهاند، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم آورده است.
همچنين جناب آقاي قسطلاني در إرشاد الساري شرح صحيح البخاري، جلد 3، صفحه 26 و در كتاب المواهب اللدنية، جلد 1، صفحه 185 ميگويد:
إن في شعر أبي طالب دلالة علي أنه كان يعرف نبوة النبي صلي الله عليه و سلم قبل أن يبعث.
أشعاري كه أبو طالب براي نجاشي فرستاده، دلالت ميكند بر اينكه قبل از مبعوث شدن رسول الله (صلي الله عليه و سلم)، به نبوت او ايمان داشت.
آيا در زندگي حضرت أبو طالب (عليه السلام) عملكردي بوده است كه اسلامش را اثبات كند؟
آيا در زندگي حضرت أبو طالب (عليه السلام) عملكردي بوده است كه اسلامش را اثبات كند؟
استاد حسيني قزويني
دليل اول:
آقاي ذهبي كه از استوانههاي علمي أهل سنت است، در تاريخ اسلام در ترجمه جلهمة بن عرفطه نقل ميكند كه ميگويد:
من به طرف مسجد الحرام رفتم و ديدم كه قريش در أثر قحطي و نيامدن باران، فريادشان بلند شده است و به فكر طلب باران هستند.
فقائل منهم يقول: اعتمدوا اللات و العزي و قائل يقول: اعتمدوا مناة الثالثة الأخري و قال شيخ وسيم قسيم حسن الوجه جيد الرأي: أني تؤفكون و فيكم باقية إبراهيم عليه السلام و سلالة إسماعيل؟! قالوا له: كأنك عنيت أبا طالب؟ قال: إيها.
يكي از اينها گفت: متوسل به لات و عزي شويد تا براي ما باران بفرستند. يكي ديگر گفت: متوسل شويد به منات كه بت سوم است. پيرمردي خوشچهره و صاحب نفوذ گفت: به كجا ميرويد در حاليكه باقيمانده حضرت ابراهيم (عليه السلام) و سلاله اسماعيل در ميان شماست؟ به او گفتند: آيا نظر شما اين است كه به سراغ أبو طالب برويم؟ گفت: بله.
فقاموا بأجمعهم و قمت معهم فدققنا عليه بابه، فخرج إلينا رجل حسن الوجه مصفر عليه إزار قد اتشح به، فثاروا إليه فقالوا: يا أبا طالب! قحط الوادي و أجدب العباد فهلم فاستسق؛ فقال: رويدكم زوال الشمس و هبوب الريح؛ فلما زاغت الشمس أو كادت خرج أبو طالب معه غلام كأنه دجن تجلت عنه سحابة قتماء و حوله أغيلمة؛ فأخذه أبو طالب فألصق ظهره بالكعبة و لاذ بأضبعه الغلام و بصبصت الأغيلمة حوله و ما في السماء قزعة فأقبل السحاب من هاهنا و هاهنا و أغدق و اغدودق و انفجر له الوادي و أخصب النادي و البادي.
اينها سراغ أبو طالب آمدند و از او تقاضا كردند كه از خداوند طلب باران كند. أبو طالب گفت: وقتي آفتاب در وسط آسمان قرار گرفت و نزديك ظهر شد، من ميآيم. وقتي ظهر شد، أبو طالب از منزل خارج شد و ديديم كه يك كودكي (پيامبر) همراه اوست كه گويا خورشيدي درخشان است كه نقاب بر چهره دارد و پيرامونش هم چند نفر غلام بودند. أبو طالب از دست آن كودك گرفت و به كعبه تكيه داد و كلماتي را گفت و آن غلامان هم زمزمه ميكردند كلماتي را كه أبو طالب ميگفت. در آسمان هم اثري از ابر نبود و ناگهان ديديم كه ابرها پيدا شدند و رعد و برق به وجود آمد و باران گرفت و در تمام كوهها و درهها سرازير شد.
و في ذلك يقول أبو طالب:
و أبيض يستسقي الغمام بوجهه ربيع اليتامي عصمة للأرامل
در اينجا بود كه أبو طالب اين شعر را سرود:
آن سفيدرويي كه به آبروي او، باران رحمت إلهي بر سر يتيمان و بيوهزنان و بيچارگان نازل ميشود.
تاريخ الإسلام للذهبي، ج 1، ص 52 ـ السيرة الحلبية للحلبي، ج 1، ص 189 ـ سبل الهدي و الرشاد للصالحي الشامي، ج 2، ص 137 ـ الخصائص الكبري، ج 1، ص 86
جالب اين است كه اين شعر حضرت أبو طالب (عليه السلام) كه گفت:
و أبيض يستسقي الغمام بوجهه ربيع اليتامي عصمة للأرامل
در خود صحيح بخاري هم آمده است:
عبد الرحمن بن عبد الله بن دينار عن أبيه قال: سمعت إبن عمر يتمثل بشعر أبي طالب
و أبيض يستسقي الغمام بوجهه ثمال اليتامي عصمة للأرامل
صحيح البخاري لمحمد بن اسماعيل البخاري، ج 2، ص 15، كتاب الإستسقاء، باب سؤال الناس الامام الاستسقاء إذا قحطوا
همچنين در همين صفحه صحيح بخاري آمده است:
و قال عمر بن حمزة حدثنا سالم عن أبيه: ربما ذكرت قول الشاعر و أنا أنظر إلي وجه النبي صلي الله عليه و سلم يستسقي فما ينزل حتي يجيش كل ميزاب:
و أبيض يستسقي الغمام بوجهه ثمال اليتامي عصمة للأرامل
و هو قول أبي طالب.
عمر بن حمزة از سالم از پدرش نقل ميكند: وقتي اين شعر را ميخواندم، به صورت رسول الله (صلي الله عليه و سلم) نگاه ميكردم ... .
البته اين قضيه داستاني دارد و الآن فرصت بيان تمام آن نيست. وقتي در مكه قحطي آمده بود، مردم اطراف مكه آمدند به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) متوسل شدند و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم طلب باران كرد و مردم اين شعر را جلوي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) خواندند و آن حضرت هم تبسم ميكرد و إظهار شادماني ميكردند.
حتي در كتابهاي معتبر أهل سنت هم اين شعر آمده است:
مسند احمد للإمام احمد بن حنبل، ج 2، ص 93 ـ السنن الكبري للبيهقي، ج 3، ص 352 ـ عمدة القاري شرح صحيح البخاري للعيني، ج 7، ص 31 ـ تاريخ بغداد للخطيب البغدادي، ج 14، ص 388 ـ النهاية في غريب الحديث لإبن الأثير، ج 1، ص 222 ـ لسان العرب لإبن منظور، ج 11، ص 94 ـ تاج العروس للزبيدي، ج 14، ص 90
دليل دوم:
در حديث الدار كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در سال سوم بعثت جلسهاي برگزار كرد و أمير المؤمنين (عليه السلام) ميفرمايد:
فأخذ (رسول الله (صلي الله عليه و سلم)) برقبتي ثم قال: إن هذا أخي و وصيي و خليفتي فيكم، فاسمعوا له و أطيعوا ... فقام القوم يضحكون و يقولون لأبي طالب: قد أمرك أن تسمع لابنك و تطيع!
رسول الله (صلي الله عليه و آله) دست بر گردن من نهاد و فرمود: اين برادر من، وصي من و جانشين من در ميان شماست و از او حرفشنوي داشته باشيد و از او اطاعت كنيد. مردم شروع كردند به خنديدن و مسخره كردن و به أبو طالب گفتند: او دستور ميدهد به تو كه از پسرت اطاعت كني!
تاريخ الطبري، ج 2، ص 63 ـ تفسير القرآن العظيم لإبن كثير الدمشقي، ج 3، ص 364 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 42، ص 49 ـ الكامل في التاريخ لإبن الأثير، ج 2، ص 63 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج 13، ص 114 ـ المناقب للموفق الخوارزمي، ص 8
اين نشان ميدهد كه حضرت أبو طالب (عليه السلام) ايمان داشت و اگر ايمان نداشت و مانند آنها مخالف بود، معنا نداشت كه سران قريش بگويند: «او دستور ميدهد به تو كه از پسرت اطاعت كني!».
جالب اين است كه وقتي حضرت أبو طالب (عليه السلام) ديد بعضي از سران قريش، خصوصاً أبو لهب شروع كردند به نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) جسارت كردن، بر سر أبو لهب فرياد زد و گفت:
يا أعور! ما أنت و هذا؟!
تو را چه كه بخواهي به رسول الله (صلي الله عليه و آله) جسارت كني؟!
المحكم و المحيط الأعظم لعلي بن اسماعيل بن سيده (متوفاي 458 هجري)، ج 2، ص 343 ـ الفايق في غريب الحديث لجار الله الزمخشري، ج 2، ص 409 ـ غريب الحديث لإبن جوزي، ج 2، ص 134 ـ فيض القدير شرح الجامع الصغير للمناوي، ج 6، ص 463 ـ النهاية في غريب الحديث لإبن الأثير، ج 3، ص 319 ـ لسان العرب لإبن منظور، ج 4، ص 616 ـ تاج العروس للزبيدي، ج 7، ص 272
بعد از اين فرياد حضرت أبو طالب (عليه السلام)، همه بر سر جاي خود نشستند.
دليل سوم:
دليل ديگري كه بر ايمان حضرت أبو طالب (عليه السلام) است، خواندن خطبه عقد رسول الله (صلي الله عليه و آله) و حضرت خديجه كبري (سلام الله عليها) است. اين را علامه مجلسي (ره)، شيخ طوسي (ره)، علامه حلي (ره) و شيخ كليني (ره) نقل نكردهاند، بلكه آقاي آلوسي وهابي اين را نقل كرده و ميگويد:
و قد صح أن أبا طالب يوم نكاح النبي صلي الله عليه و سلم خطب بمحضر رؤساء مضر و قريش، فقال:
اين روايت صحيح است كه أبو طالب در جمع قبيله مضر و قريش، در روز ازدواج رسول الله (صلي الله عليه و سلم) اين خطبه را خواند:
الحمد لله الذي جعلنا من ذرية إبراهيم و زرع اسماعيل و ضئضيء معد و عنصر مضر و جعلنا حضننة بيته وسواس حرمه و جعل لنا بيتا محجوجا و حرما آمنا و جعلنا الحكام علي الناس، ثم أن إبن أخي هذا محمد بن عبد الله لا يوزن برجل إلا رجح به، فإن كان في المال قل، فإن المال ظل زائل و أمر حائل و محمد من قد عرفتم قرابته و قد خطب خديجة بنت خويلد و بدل لها من الصداق ما آجله و عاجله من مالي كذا و هو والله! بعد هذا له نبأ عظيم و خطر جليل.
الحمد لله كه خداوند قرار داد ما را از ذريه حضرت ابراهيم (عليه السلام) ... ، محمد بن عبد الله با هر كسي مقايسه شود، از او برتر است ... او آمده از خديجه بنت خويلد خواستگاري كرده است ... و به خدا سوگند! اين محمد، آيندهاي بزرگ و جايگاهي رفيع دارد.
روح المعاني للآلوسي، ج 18، ص 51 ـ ربيع الأبرار لجار الله الزمخشري، ج 1، ص 467 ـ الكشاف عن حقائق التنزيل و عيون الأقاويل لجار الله الزمخشري، ج 1، حاشيه ص 477 ـ شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج 14، ص 70 ـ إعجاز القرآن للباقلاني، ص 153 ـ تفسير البحر المحيط لأبي حيان الأندلسي، ج 3، ص 110 ـ تاريخ إبن خلدون، ج 2، ق 2، ص 5 ـ إمتاع الأسماع للمقريزي، ج 6، ص 29 ـ السيرة الحلبية للحلبي، ج 1، ص 226 ـ تاج العروس للزبيدي، ج 1، ص 194 ـ سبل الهدي و الرشاد للصالحي الشامي، ج 2، ص 165
آقاي مبرّد در كتاب الكامل، جلد 1، صفحه 302 همين قضيه را نقل ميكند كه حضرت أبو طالب (عليه السلام) فرمود:
الحمد لله الذي جعلنا من ذرية إبراهيم و زرع اسماعيل ... .
بعد ميگويد:
هذه الخطبة من أقصد خطب الجاهلية.
اين خطبه از بهترين و زيباترين خطبههاي زمان جاهليت است.
آيا با اين وضع، شما خجالت نميكشيد و حيا نميكنيد كه شبهه ميكنيد بر اينكه حضرت أبو طالب (عليه السلام) ايمان نياورده است؟! يك روايات جعلي كه توسط بني أميه ساخته شده و در بعضي از كتابهاي شما آمده و شما هم نسبت به حضرت أبو طالب (عليه السلام) اينطور جسارت ميكنيد! اگر اين خطبه دلالت بر ايمان حضرت أبو طالب (عليه السلام) ندارد، پس چه چيزي دلالت بر ايمان ايشان دارد؟! اگر اين را انكار كنيد، «لا يبقي حجر علي حجر : سنگ روي سنگ بند نميشود»! شما ايمان آقاي أبو بكر و ديگر صحابه را از كجا اثبات ميكنيد؟
اينها نمونههايي بود از سخنان خود حضرت أبو طالب (عليه السلام) كه دالّ بر ايمان ايشان است.
در مورد شعب أبي طالب مقداري توضيح بدهيد و بفرماييد كه آيا خليفه اول و دوم در شعب أبي طالب حضور داشتند يا خير؟
يكي از مواردي كه حضرت أبو طالب (ع) از رسول الله (ص) حمايت بيدريغ كردند، قضيه شعب أبي طالب است كه بر پيامبر اكرم (ص) هم خيلي هم سخت تمام شد و سال حزن هم در همان ايام بود كه هم رحلت حضرت خديجه كبري (س) در آن بود و هم رحلت حضرت أبو طالب (ع). در مورد شعب أبي طالب مقداري توضيح بدهيد و بفرماييد كه آيا خليفه اول و دوم در شعب أبي طالب حضور داشتند يا خير؟
استاد حسيني قزويني
نكته اول:
داستان شعب أبي طالب مفصل است. حضرت أبو طالب (عليه السلام) در برابر قريش مقاومت كرد و قريش هم تصميم گرفتند آنها را محاصره اقتصادي قرار بدهند و به هر قيمتي كه شده، به نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) لطمه بزنند. در يك شِعبي كه اطرافش كوه و دره بود، از سال هفتم تا سال دهم بعثت در آنجا بودند. هر وقت اين ماجرا به ذهنم ميآيد، واقعاً جگرم كباب ميشود كه 3 سال تمام با آن گرماي سوزان مكه در آنجا به سختي زندگي كردند. حضرت أبو طالب (عليه السلام) هم هر چه اموال داشت، خرج كرد و عمده اموال حضرت خديجه كبري (سلام الله عليها) هم در آنجا خرج شد و خود أمير المؤمنين (عليه السلام) و ياران حضرت أبو طالب (عليه السلام) هم هر چه داشتند، در آنجا خرج كردند. حضرت أبو طالب (عليه السلام) هم پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را همانند چشمانش نگهداشت و در بعضي از موارد هم ذكر شده است كه وقتي شب فرا ميرسيد، جاي خواب پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را در گوشهاي پهن ميكرد و مقداري از شب كه ميگذشت و احساس ميكرد كه شايد قريش ديدهبان گذاشته باشند و جاي خواب پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را شناسايي كنند و نيمه شب بيايند به بدن آن حضرت ضربه وارد كنند، حضرت علي (عليه السلام) را ميآورد به جاي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ميخواباند و جاي خواب پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را عوض ميكرد؛ يعني حضرت علي (عليه السلام) پيشمرگ پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) است. واقعاً خيلي عجيب است كه با اين عشق و علاقه حاضر است فرزند عزيزش را اينچنين فداي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) كند!
تاريخ اليعقوبي، ج 2، ص 31 ـ دلائل النبوة للبيهقي، ج 2، ص 361 ـ البداية و النهاية لإبن كثير الدمشقي، ج 3، ص 105 ـ السيرة النبوية لإبن كثير، ج 2، ص 43 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج 1، ص 221 ـ الدرر لإبن عبد البر، ص 53 ـ النزاع و التخاصم للمقريزي، ص 66 ـ سبل الهدي و الرشاد للصالحي الشامي، ج 2، ص 377 ـ السيرة الحلبية للحلبي، ج 2، ص 25
در حقيقت شعب أبي طالب از حماسيترين دفاعهاي جانانه حضرت أبو طالب (عليه السلام) از نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) بود و خودش و فرزندانش، پروانهوار در اطراف وجود نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) چرخيدند و نگذاشتند قريش كوچكترين ضربهاي بر اين وجود مبارك وارد كنند.
نكته دوم:
اما در رابطه با اينكه آيا خليفه اول و دوم در اين شعب بودند يا نه؟ آقاي أبو جعفر اسكافي در كتاب المعيار و الموازنة، صفحه 88 ميگويد:
ثم فكروا فيما امتحن به علي بن أبي طالب من حصار الشعب مع النبي صلي الله عليه و سلم و ما رأي من الذل في نفسه و قرابته، فبان صبره و خرج حميدا محمودا رضي الله عنه و أبو بكر مع أهله في أمن و سعة. فهذه فضيلة في بدء إسلامهم، ليس لأبي بكر مثلها و هي من أعظم المصائب كانت علي بني هاشم ... .
مقداري فكر كنيد درباره آنچه كه علي بن أبي طالب به همراه رسول الله (صلي الله عليه و سلم) در شعب أبي طالب به زحمتها افتاد و چه سختيها و مصيبتهايي را تحمل كرد ... و أبو بكر با خانوادهاش در امنيت و آسايش بود ... .
بنده تا به حال نديدهام كه يكي از كتابهاي آقايان أهل سنت بگويند كه آقاي أبو بكر در شعب أبي طالب بوده يا در اين 3 سال، كمكي به آنها كرده باشد.
نكته سوم:
اما نسبت به جناب خليفه دوم، قضيهاش منتفي به إنتفاء موضوع است؛ چون خليفه دوم در زمان شعب أبي طالب مسلمان نشده بود. آقاي إبن كثير دمشقي ميگويد:
فيكون إسلامه قبل الهجرة بنحو من أربع سنين.
عمر 4 سال قبل از هجرت مسلمان شده است.
البداية و النهاية لإبن كثير الدمشقي، ج 3، ص 103 ـ السيرة النبوية لإبن كثير الدمشقي، ج 2، ص 39
وقتي تعدادي از شيعيان نسبت به أبو بكر و عمر تندي ميكنند، اين آقايان گلايه و اعتراض ميكنند، ولي خودشان نسبت به حضرت أبو طالب (عليه السلام) كه واقعاً مورد احترام شيعه است و شيعه ايشان را مقدس ميشمارد و اسلام أبو طالب هم إجماعي است، اينهمه جسارت ميكنند. آيا اين كارشان درست است؟! شما وقتي خودتان نسبت به مقدسات شيعه اينطور جسورانه و وقيحانه حرف ميزنيد، انتظار داريد كه افراد ديگر نسبت به مقدسات شما جسارت نكنند! البته ما قبلاً هم عرض كردهايم كه هرگونه جسارت به مقدسات أهل سنت، حتي وهابيت را ردّ ميكنيم و بارها هم گفتهايم كه اين گناه بزرگي است؛ ولي راه إهانت را خود اين آقايان باز ميكنند.
من از اين آقايان سؤال ميكنم:
زماني كه علي بن أبي طالب (عليه السلام) در شعب أبي طالب پيشمرگ پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بود، جناب آقاي خليفه دوم چه كار ميكرد؟
آقاي ذهبي در تاريخ الإسلام، جلد 1، صفحه 181 ميگويد:
وقتي مسلمانان به طرف حبشه ميرفتند، عمر گفت: كجا ميرويد؟ چرا مكه را ترك ميكنيد؟ ميگويند: به خاطر اينكه شما هر كس را كه مسلمان ميشود، به بدترين وضع شكنجه ميكنيد.
يعني جناب عمر جزء كساني بود كه افرادي را كه مسلمان ميشدند، اذيت و شكنجه ميكرد و آنها را كتك ميزد.
قد آذيتمونا في ديننا فنذهب في أرض الله.
شما ما را به خاطر دينمان اذيت ميكنيد و ما در زمين خدا هجرت ميكنيم.
آقاي ذهبي روايتي را نقل ميكند از عبد العزيز بن عبد الله بن عامر بن ربيعة از مادرش ليلي كه ميگويد:
فجاء زوجي عامر بن ربيعة، فأخبرته بما رأيت من رقة عمر بن الخطاب فقال: ترجين أن يسلم؟ قلت: نعم، قال: فوالله! لا يسلم حتي يسلم حمار الخطاب، يعني من شدته علي المسلمين.
وقتي شوهرم آمد، خبر دادم كه عمر ناراحت بود از اينكه ما مكه را ترك ميكنيم. شوهرم گفت: آيا اميد داري كه عمر مسلمان شود؟ گفتم: بله. گفت: به خدا قسم! عمر اسلام نميآورد، مگر اينكه الاغ پدرش خطاب ايمان بياورد. يعني به خاطر شدت آزارش بر مسلمانان، خيلي بعيد است كه مسلمان شود.
الكامل في التاريخ لإبن الأثير، ج 2، ص 84 ـ البداية و النهاية لإبن كثير الدمشقي، ج 3، ص 100 ـ المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج 4، ص 58 ـ مجمع الزوائد و منبع الفوائد للهيثمي، ج 6، ص 23 ـ المعجم الكبير للطبراني، ج 25، ص 30 ـ إمتاع الأسماع للمقريزي، ج 9، ص 105 ـ سيرة إبن إسحاق، ج 2، ص 160 ـ السيرة النبوية لإبن هشام الحميري، ج 1، ص 229 ـ سبل الهدي و الرشاد للصالحي الشامي، ج 2، ص 363 ـ السيرة الحلبية للحلبي، ج 2، ص 4
اين جسارت را علامه مجلسي (ره) و شيخ طوسي (ره) به عمر بن خطاب نكردهاند، بلكه آقاي ذهبي در تاريخ الإسلام خود آورده است. اينها اين تعابير را نقل ميكنند، حتي قضيه اسلام آوردن جناب عمر را هم نقل كردهاند كه عمر عصباني شد از دست پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) كه قريش را از دين بيرون ميكند و آنها را از بتپرستي منع ميكند. أنس بن مالك نقل ميكند:
خرج عمر رضي الله عنه متقلدا السيف، فلقيه رجل من بني زهرة فقال له: أين تعمد يا عمر؟ قال: أريد أن أقتل محمدا! قال: و كيف تأمن في بني هاشم و بني زهرة و قد قتلت محمدا؟ فقال: ما أراك إلا قد صبأت! قال: أفلا أدلك علي العجب إن ختنك و أختك قد صبآ و تركا دينك. فمشي عمر فأتاهما و عندهما خباب، فلما سمع بحس عمر تواري في البيت فدخل فقال: ما هذه الهينمة؟ و كانوا يقرءون طه، قالا: ما عدا حديثا تحدثناه بيننا، قال: فلعلكما قد صبأتما؟ فقال له ختنه: يا عمر! إن كان الحق في غير دينك؟ فوثب عليه فوطئه وطئا شديدا، فجاءت أخته لتدفعه عن زوجه، فنفحها نفحة بيده، فدمي وجهها ... .
عمر (رضي الله عنه) شمشيرش را برداشت. در وسط راه با يك نفر از قبيله بني زهره برخورد كرد و او به عمر گفت: كجا ميروي؟ عمر گفت: ميخواهم محمد را بكشم! گفت: اگر محمد را بكشي، چگونه ميخواهي از دست بني هاشم و بني زهره ايمن باشي؟ آيا نميخواهي تو را راهنمايي كنم به سمت دامادت و خواهرت كه هر دو مسلمان شدهاند؟
بعد عمر آمد و با دامادش درگير شد و بعد هم خواهرش آمد تا از شوهرش دفاع كند، عمر به صورت خواهرش زد و خون جاري شد ... .
بعد از آن، از اين قضيه ناراحت شد و اسلام آورد.
تاريخ الإسلام للذهبي، ج 1، ص 174 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 44، ص 34 ـ فتح الباري في شرح صحيح البخاري لإبن حجر العسقلاني، ج 7، ص 38 ـ عمدة القاري شرح صحيح البخاري للعيني، ج 17، ص 9 ـ الدر المنثور لجلال الدين السيوطي، ج 4، ص 293 ـ تاريخ المدينة لإبن شبة النميري، ج 2، ص 657 ـ شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج 12، ص 182 ـ الطبقات الكبري لمحمد بن سعد، ج 3، ص 267
آيا حديث صريحي از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در مورد ايمان حضرت أبو طالب (عليه السلام) بيان شده است؟
آيا حديث صريحي از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در مورد ايمان حضرت أبو طالب (عليه السلام) بيان شده است؟
استاد حسيني قزويني
آقاي إبن جوزي در كتاب زاد المسير في علم التفسير، جلد 5، صفحه 251 از عباس عموي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نقل ميكند كه از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) پرسيد:
ما ترجو لأبي طالب؟ فقال: كل خير أرجوه من ربي.
براي أبو طالب چه آرزويي ميكني؟ فرمود: تمام خوبيها را از خداوند براي أبو طالب آرزو دارم.
تاريخ الإسلام للذهبي، ج 1، ص 233 ـ شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج 14، ص 68 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج 12، ص 153 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 66، ص 336
آقاي بيهقي در دلائل النبوة، جلد 2، صفحه 349 به صراحت از إبن عباس كه ميگويد:
أن النبي (صلي الله عليه و سلم) عاد من جنازة أبي طالب و قال: وصلتك رحم، جزاك الله خيرا يا عم!
پيامبر (صلي الله عليه و سلم) از تشييع جنازه أبو طالب برميگشت و ميگفت: تو از من حمايت كردي و صلح رحم را به جا آوردي، خداوند بر تو جزاي خير بدهد عمو جان.
البداية و النهاية لإبن كثير الدمشقي، ج 3، ص 155 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج 1، ص 235 ـ تاريخ بغداد للخطيب البغدادي، ج 13، ص 198 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج 12، ص 153 ـ الكامل لعبد الله بن عدي، ج 1، ص 260 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 66، ص 335 ـ السيرة النبوية لإبن كثير، ج 2 ص 129 ـ المصنف لعبد الرزاق الصنعاني، ج 6، ص 38
در سالي كه حضرت أبو طالب (عليه السلام) و حضرت خديجه كبري (سلام الله عليها) از دنيا رفتند، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) آن سال را سال حزن و اندوه معرفي كرد؛ يعني يك سال را عزاي عمومي معرفي كرد.
عمدة القاري شرح صحيح البخاري للعيني، ج 8، ص 180 ـ إمتاع الأسماع - المقريزي - ج 1 ص 45 ـ البصائر و الذخائر لأبو حيان، ج 4، ص 179 و المحكم و المحيط الأعظم لإبن السيده، ج 2، ص 225 ـ التحفة اللطيفة في تاريخ المدينة الشريفة للسخاوي ـ السيرة الحلبية للحلبي، ج 3، ص 498
نظر ائمه (عليهم السلام) نسبت به ايمان حضرت أبو طالب (عليه السلام) چه بوده است؟
نظر ائمه (عليهم السلام) نسبت به ايمان حضرت أبو طالب (عليه السلام) چه بوده است؟
استاد حسيني قزويني
در اين زمينه روايات زيادي داريم. مرحوم علامه اميني (ره) روايات زيادي در اين زمينه آورده است و از جمله اين روايات، روايتي است كه از امام صادق (عليه السلام) نقل ميكند:
كان ذات يوم جالسا بالرحبة و الناس حوله مجتمعون، فقام إليه رجل فقال: يا أمير المؤمنين! إنك بالمكان الذي أنزلك الله به و أبوك يعذب بالنار! فقال له: مه! فض الله فاك! و الذي بعث محمدا بالحق نبيا! لو شفع أبي في كل مذنب علي وجه الأرض لشفعه الله تعالي فيهم، أبي يعذب بالنار و إبنه قسيم النار! ثم قال: و الذي بعث محمدا بالحق نبيا! إن نور أبي طالب يوم القيامة ليطفئ أنوار الخلق إلا خمسة أنوار: نور محمد (صلي الله عليه و آله) و نوري و نور فاطمة و نوري الحسن و الحسين و من ولده من الأئمة، لأن نوره من نورنا الذي خلقه الله عز وجل من قبل خلق ادم (عليه السلام) بألفي عام.
روزي أمير المؤمنين (عليه السلام) در رحبه (حياط مسجد كوفه) نشسته بود و افرادي هم در اطراف او جمع شده بودند. مردي برخاست و گفت: اي أمير المؤمنين! چطور ميشود كه شما در مكاني هستي كه خداوند شما را در آن مكان فرو آورده (تو خليفه هستي)، در حالي كه پدر تو در آتش معذب است؟ آن حضرت فرمود: خدا زبانت را ببرد! قسم به خدايي كه محمّد را به پيامبري مبعوث فرمود! اگر پدرم تمام گناهكاران زمين را شفاعت كند، خداوند آن را ميپذيرد. مگر ميشود كه پدرم در آتش معذب باشد و فرزندش قسيم بهشت و جهنّم باشد؟! قسم به آنكه محمّد را به پيامبري مبعوث فرمود! بيشكّ نور پدرم در روز قيامت همه انوار خلايق را خاموش و بياثر ميسازد؛ جز پنج نور: نور محمّد (صلي الله عليه و آله) و نور من و نور حسن و نور حسين و نور 9 فرزندش را كه ائمه هستند. زيرا نور او از نور ما است كه خداوند دو هزار سال پيش از خلقت آدم (عليه السلام) آفريده است.
الغدير للشيخ الأميني، ج 7، ص 387 ـ الأمالي للشيخ الطوسي، ص 305 ـ الاحتجاج للشيخ الطبرسي، ج 1، ص 340 ـ بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج 35، ص 69 ـ كشف الغمة لإبن أبي الفتح الإربلي، ج 2، ص 42 ـ كنز الفوائد لأبو الفتح الكراجكي، ص 80
همچنين ايشان اين تعبير را ميآورد و مسخره ميكرد كه «اگر كسي بگويد حضرت أبو طالب (عليه السلام) ايمان نياورده، جهنمي است» و اين را نقل ميكردند و مسخره ميكردند كه در يكي از شبكههاي شيعي اينچنين زيرنويس كردهاند.
آقاي إبن أبي الحديد معتزلي در شرح نهج البلاغة، جلد 14، صفحه 68 نقل ميكند:
إبان بن محمود كتب إلي علي بن موسي الرضا عليه السلام: جعلت فداك! إني قد شككت في إسلام أبي طالب.
أبان بن محمود به علي بن موسي الرضا نامهاي نوشت كه: فدايت شوم! من در اسلام أبو طالب شك كردهام.
چون تبليغات عليه حضرت أبو طالب (عليه السلام) زياد بود و تبليغات هم أثر دارد، مردم به شك ميافتند. وقتي به مردم شام خبر ميرسد كه حضرت علي (عليه السلام) در مسجد شهيد شده است، ميگويند: «علي كه نماز نميخواند، براي چه به مسجد رفته بود؟». وقتي عليه علي بن أبي طالب (عليه السلام) اينگونه تبليغات ميكنند، عليه پدرش هم تبليغات ميكنند. به تعبير آقاي زمخشري:
بر بالاي 70 هزار منبر در طول 80 سال، علي را سبّ و لعن ميكردند.
آن وقت ميخواهيد كه نسبت به حضرت أبو طالب (عليه السلام) ساكت بنشينند!
فكتب إليه «وَ مَنْ يُشَاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدَي وَ يَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ نُوَلِّهِ ما تَوَلَّي وَ نُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصِيرا (سوره نساء / آيه 115)» و بعدها إنك إن لم تقر بايمان أبي طالب كان مصيرك إلي النار.
علي بن موسي الرضا در نامهاي در جواب او نوشت: «كسي كه بعد از آشكار شدن حق، در مخالفت با پيامبر در آيد و از راهي جز راه مومنان پيروي كند، ما او را به همان راهي كه ميرود ميبريم و به دوزخ داخل ميكنيم و جايگاه بدي دارد». اگر از امروز إقرار به ايمان أبو طالب نداشته باشي، جايگاهت در آتش است.
كنز الفوائد لأبو الفتح الكراجكي، ص 80 ـ الدرجات الرفيعة في طبقات الشيعة للسيد على خان المدنى، ص 50
يعني ايمان حضرت أبو طالب (عليه السلام) إجماع مسلمين است و هر كس بر خلاف اين حركت كند، خداوند او را وارد آتش جهنم ميكند.
اساسيترين دليل وهابيت بر كفر حضرت أبو طالب (عليه السلام) چيست؟
اساسي ترين دليل وهابيت بر كفر حضرت أبو طالب (عليه السلام) چيست؟ در اين مورد توضيح بفرماييد كه چه بغضي نسبت به أمير المؤمنين (عليه السلام) دارند كه اين مسائل را مطرح ميكنند؟
استاد حسيني قزويني
رواياتي را در صحيح مسلم و صحيح بخاري آوردهاند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود:
أبو طالب در ته جهنم گرفتار عذاب بود و من در حق او شفاعت كردم:
في ضحضاح من نار و لولا أنا لكان في الدرك الأسفل من النار.
و او در حوضچهاي از آتش است و اگر من در حق أبو طالب شفاعت نميكردم، جايگاهش در پايينترين درجه جهنم بود.
صحيح البخاري لمحمد بن اسماعيل البخاري، ج 4، ص 247، ح 3883، كتاب مناقب الأنصار، باب 40 ، باب قصة أبي طالب ـ صحيح مسلم لمسلم بن حجاج النيشابوري، ج 1، ص 135، ح 398، كتاب الإيمان، باب شفاعة النبي صلى الله عليه و سلم لأبي طالب و التخفيف عنه بسببه
همچنين روايت كردهاند:
و ذكر عنده عمه، فقال: لعله تنفعه شفاعتي يوم القيامة فيجعل في ضحضاح من النار.
روزي از عمويش ذكري به ميان آمد و رسول الله (صلي الله عليه و سلم) فرمود: شايد شفاعت من فرداي قيامت به او سود برساند و او در حوضچهاي از آتش قرار بگيرد.
صحيح البخاري لمحمد بن اسماعيل البخاري، ج 4، ص 247، ح 3885، كتاب مناقب الأنصار، باب 40 ، باب قصة أبي طالب ـ صحيح مسلم لمسلم بن حجاج النيشابوري، ج 1، ص 135، ح 401، كتاب الإيمان، باب شفاعة النبي صلى الله عليه و سلم لأبي طالب و التخفيف عنه بسببه
نكته اول:
اين روايت اشكالات سندي دارد و ما نميخواهيم وارد اين قضيه شويم؛ چون آقايان أهل سنت خيلي زياد پايبند اين قضيه نيستند. خود آقايان أهل سنت نسبت به سفيان ثوري ميگويند كه ايشان مُدلّس بوده است و خودشان هم ميگويند:
التدليس أخو الكذب.
و از شعبه نقل ميكنند:
والله! لأن أزني أحب إلي من أن أدلس.
به خدا قسم! اگر من زنا كنم، بهتر است براي من از تدليس كردن.
الكامل لعبد الله بن عدي، ج 1، ص 33 ـ الكفاية في علم الرواية للخطيب البغدادي، ص 393 ـ أضواء على السنة المحمدية لمحمود أبو رية، ص 202 ـ سير أعلام النبلاء للذهبي، ج 18، ص 456 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج 9، ص 418 ـ التمهيد لإبن عبد البر، ج 1، ص 15 ـ أصول السرخسي، ج 1، ص 379
و عبد الملك بن عمير در سند اين روايت است و خود آقايان هم او را تضعيف كردهاند.
نكته دوم:
مضافاً كه اين روايت، هم مخالف قرآن است و هم مخالف سنت. در اين روايت آمده است كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود:
وجدته في غمرات من النار، فأخرجته إلى ضحضاح.
او را در غمراتي از آتش يافتم و او را شفاعت كردم و از ته جهنم او را خارج كردم و به يك حوضچهاي وارد كردم.
صحيح مسلم لمسلم بن حجاج النيشابوري، ج 1، ص 135، ح 399، كتاب الإيمان، باب شفاعة النبي صلى الله عليه و سلم لأبي طالب و التخفيف عنه بسببه
ولي قرآن ميفرمايد:
وَ الَّذينَ كَفَرُوا لَهُمْ نارُ جَهَنَّمَ لا يُقْضى عَلَيْهِمْ فَيَمُوتُوا وَ لا يُخَفَّفُ عَنْهُمْ مِنْ عَذابِها كَذلِكَ نَجْزي كُلَّ كَفُور
كسانى كه كافر شدند، آتش دوزخ براى آنها است، هرگز فرمان مرگ آنها صادر نمىشود تا بميرند و نه چيزى از عذابش از آنها تخفيف داده مىشود، اينگونه هر كفرانكنندهاى را كيفر مىدهيم.
سوره فاطر / آيه 36
ولي در صحيح مسلم آمده است كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ميفرمايد:
من أبو طالب را از ته جهنم در آوردم و در حوضچهاي كه عذابش كمتر است قرار دادم.
اين كاملاً مخالف با نص قرآن است.
همچنين در سوره بقره، آيه 161 و 162 ميفرمايد:
إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُمْ كُفَّارٌ أُولئِكَ عَلَيْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ / خالِدِينَ فِيها لا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ يُنْظَرُون
كسانى كه كافر شدند و در حال كفر از دنيا رفتند، لعنت خداوند و فرشتگان و همه مردم بر آنها خواهد بود / هميشه در آن (لعن و دورى از رحمت پروردگار) باقى مىمانند، نه در عذاب آنان تخفيف داده مىشود و نه مهلتى خواهند داشت.
پس تخفيف دادن كفار در جهنم، خلاف قرآن است.
نكته سوم:
از صحيح بخاري خوانديم كه آمده بود:
لعله تنفعه شفاعتي يوم القيامة فيجعل في ضحضاح من النار.
شايد شفاعت من فرداي قيامت به او سود برساند و او در حوضچهاي از آتش قرار بگيرد.
در قرآن در رابطه با كفاري كه وارد آتش جهنم ميشوند، آمده است:
فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَةُ الشَّافِعِينَ
شفاعت شفاعت كنندگان به حال آنها سودى نمىبخشيد.
سوره مدثر / آيه 48
همچنين قرآن ميفرمايد:
وَ نَسُوقُ الْمُجْرِمِينَ إِلى جَهَنَّمَ وِرْداً / لا يَمْلِكُونَ الشَّفاعَةَ إِلاَّ مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْدا
و مجرمان را (همچون شتران تشنهكامى كه به سوى آبگاه مىروند) به جهنم مىرانيم / آنها هرگز مالك شفاعت نيستند، مگر كسى كه نزد خداوند رحمان عهد و پيمانى دارد.
سوره مريم / آيه 87-86
نكته چهارم:
آقايان أهل سنت در مسند احمد، جلد 2، صفحه 222، حديث 7028 نقل كردهاند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ميفرمايد:
فأخرت مسألتي إلى يوم القيامة، فهي لكم و لمن شهد أن لا إله إلا الله.
شفاعتم را براي روز قيامت به تأخير انداختهام و آن شفاعت براي شما صحابه است و براي كسي كه شهادت به وحدانيت خداوند بدهد.
يعني كسي كه شهادت به وحدانيت خداوند ندهد، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ميفرمايد كه من در حق او شفاعت نميكنم. آقاي إبن كثير دمشقي هم در تفسير القرآن العظيم، جلد 2، صفحه 266 ميگويد:
إسناد جيد قوي.
سند اين روايت قوي است.
خود آقاي الباني هم در كتاب إرواء الغليل، جلد 1، صفحه 317 ميگويد:
أخرجه أحمد بسند حسن.
سند اين روايت حسن است.
پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در روايت ديگري ميفرمايد:
إنى أخبأت شفاعتي، ثم جعلتها لمن مات من أمتي لم يشرك بالله شيئا.
شفاعتم را به تأخير انداختم و آن را قرار دادم براي هر كسي كه شريكي براي خداوند قائل نشده است.
مسند احمد للإمام احمد بن حنبل، ج 4، ص 416، ح 19750
بنابراين، شفاعت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در حق كساني است كه در حق خداوند مشرك نشدهاند. آقاي هيثمي هم ميگويد:
و رجاله رجال الصحيح.
مجمع الزوائد و منبع الفوائد للهيثمي، ج 8، ص 258
آقاي إبن كثير دمشقي هم ميگويد:
هذا أيضا إسناد صحيح.
تفسير القرآن العظيم لإبن كثير الدمشقي، ج 2، ص 266
پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در روايت ديگري ميفرمايد:
و شفاعتي لمن شهد أن لا إله إلا الله مخلصا يصدق قلبه لسانه و لسانه قلبه.
شفاعت من در حق كساني است كه خالصانه شهادت به وحدانيت خداوند بدهند و قلبشان زبانشان را تصديق كند و زبانشان هم قلبشان را تصديق كند.
مسند احمد للإمام احمد بن حنبل، ج 2، ص 307، ح 8056
آقاي حاكم نيشابوري هم ميگويد:
هذا حديث صحيح الاسناد.
المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج 1، ص 70
بنابراين اين روايت، هم مخالف قرآن است و هم مخالف سنت نبي مكرم (صلي الله عليه و آله).
سؤال 1 :
من از طلاب علوم ديني برادران أهل سنت مشهد هستم. من از شما بسيار تشكر ميكنم كه حقيقت را بر زبان جاري ميكنيد. من مدتي دانشجو بودم و بعد هم طلبه علوم ديني أهل سنت در مشهد شدم. بعد از مدتي ماهواره خريدم و از زماني كه با شبكه شما مرتبط شدم، در ميان مدرسه ما و در ميان برادران أهل سنت، بسيار إلقاء كردهاند به ما كه شما كتابهاي شيعه را مطالعه نكنيد كه كتب ضاله هستند و شما را گمراه ميكنند و بر شما حرام است و ما را از اين كتابها محروم ميكردند. من اقرار ميكنم كه چون خيلي إلقاء ميكردند كه شيعه خيلي بد است، من هم متنفر بودم. واقعاً در ماهواره ميبينيم كه دلائل شما بسيار محكم و قوي است و از كتابهاي خود أهل سنت ميآوريد و من هم يك بار خلاصه كتاب الغدير را مطالعه كردم و وقتي ما به شبكههاي أهل سنت مانند وصال نگاه ميكنيم، فقط يك چيز از اينها ديدهايم كه ميگويند آخوندهاي مكّار، قبر پرست و بدعتشكن و به برادران شيعه ما فحش ميدهند. ما مدتي دنبال حق و حقيقت بوديم و وقتي شبكه شما را ديديم، جذب حقيقت شديم و مدتي پيش به قم سفر كرديم و در آنجا هم يكي از ملاهاي أهل سنت شيعه شده بود، جلسهاي برگزار كرده بود و ما رفتيم در آنجا شركت كرديم و خيلي مجذوب شديم. يك روحاني شيعه هم به ما گفت ما شيعيان قائليم كه كه قرآن را فقط بايد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) تفسير كند. مثلاً من اين آيه «أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ» را مربوط به امام نميدانستيم، ولي او ميگفت اينها را پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) تفسير ميكند. من خودم در تفسير إبن كثير و تفسير زمخشري و ديگر تفاسير برادران أهل سنت ديدم كه بعضي از اينها اين آيات را از قول خود إبن عباس، منسوب كرده بودند به أهل بيت (عليهم السلام). من شهادتين را بر زبان جاري ميكنم و بر شيعهبودن خودم إقرار ميكنم.
جواب 1 :
البته شهادتين مشترك است و اگر كسي بگويد أشهد أن لا إله إلا الله و أشهد أن محمداً رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) مسلمان است. ولي امتياز شيعه با أهل سنت در شهادت ثالثه است كه شيعيان ميگويند أشهد أن عليا ولي الله. شما با دفتر شبكه جهاني ولايت در مشهد در ارتباط باشيد.
چند روز پيش، چند نفر از جوانان دانشجو، از شرق كشور به دفتر شبكه جهاني ولايت آمدند تا شيعه شوند. من از آنها سؤال كردم كه «چرا ميخواهيد شيعه بشويد؟». گفتند: «ما در جايي كه مشغول هستيم، ميبينيم كه اخلاق شيعيان خيلي بهتر از آقايان أهل سنت است و برخوردشان خيلي مؤدبتر است». گفتم: «اين كه دليل نشد؟ شما اگر جايي رفتيد كه مثلاً مسيحيان خوشاخلاقتر بودند، آيا مسيحي ميشويد؟ اگر بهائيها خوشاخلاقتر بودند، بهائي ميشويد؟ شما برويد تحقيق و بررسي كنيد»، آنچه كه مهم است، تحقيق علمي است. آنها هر چه إصرار كردند، من گفتم كه معذور هستم و شما برويد تحقيق و مطالعه كنيد. چند كتاب هم به آنها معرفي كردم و آدرس سايت را هم به آنها گفتم و گفتم كه كتابهاي أهل سنت و نظرات علماء آنها را هم مطالعه كنيد و اگر واقعاً ديديد كه آنها منطقي حرف ميزنند، همان سني بمانيد و ما به هيچوجه دنبال يارگيري نيستيم؛ اصلاً و ابداً. اينها هر چه اصرار كردند، من قبول نكردم و گفتم كه: «ما در اينجا دكّان باز نكردهايم كه سني و وهابي و مسيحي را شيعه كنيم. ما به دنبال اين هستيم كه حجت را تمام كنيم. به آنها گفتم هر وقت به صورت علمي تحقيق كرديد و سؤالات علمي من جواب داديد، آن وقت مشخص ميشود كه با تحقيق و بررسي مذهب خود را عوض ميكنيد».
يك جواني در دانشگاه فردوسي مشهد به من گفت: «من شيعه بودم و تحقيق كردم كه سني حق است و رفتم سني شدم». من هم به ايشان تبريك گفتم. بعد از مدتي آمد گفت: «من وهابي شدم» و باز هم تبريك گفتم. بعد از مدتي به دفتر شبكه زنگ زد و گفت: «من دوباره برگشتم شيعه شدم» و باز هم تبريك گفتم و بعد گفتم: «زماني كه شما ميگفتيد من شيعه هستم، ما شما را وهابي ميدانستيم و زماني كه گفتيد من سني شدم، ما باز هم شما را وهابي ميدانستيم و الآن هم كه ميگوييد شيعه شدهام، ما باز هم به حرفهاي اعتماد نداريم. شما برويد درست تحقيق و بررسي بكنيد تا هر روز از شاخهاي به شاخه ديگر نپريد».
بنده به هيچوجه از اينكه تمام كره زمين شيعه بشوند يا خداي ناكرده كافر لا مذهب بشوند، در روح و ايمانم أثري ندارد. خود أمير المؤمنين (عليه السلام) هم ميفرمايد:
أيها الناس! لا تستوحشوا في طريق الهدي لقلة أهله.
اي مردم! در راه راست و هدايت، به خاطر كمي جمعيت آن نهراسيد.
نهج البلاغه، خطبه 201
اگر كسي واقعاً با علم و منطق بيايد مذهب شيعه را انتخاب كند، ما به ايشان افتخار ميكنيم كه با تحقيق و بررسي جلو رفته و به آيه قرآن عمل كرده است:
فَبَشِّرْ عِبَادِ / الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ
بنابراين بندگان مرا بشارت ده / كساني كه سخنان را ميشنوند و از نيكوترين آنها پيروي ميكنند.
سوره زمر / آيات 18ـ17
ولي اگر از روي احساسات ميخواهند بيايند مذهب شيعه را انتخاب كنند، هيچ فايدهاي ندارد.
من از اين برادر عزيزم يا ديگر عزيزاني كه به مذهب شيعه مشرف ميشوند، خواهش ميكنم برخوردتان با أهل سنت مؤدبانه باشد و به مقدسات آنها إهانت نكنيد. چون بعضيها كه شيعه ميشوند، مقداري تند هستند و برخوردهاي بدي ميكنند.
ما أهل منطق هستيم و با منطق حرف ميزنيم. با إهانت كردن، كجا آباد ميشود كه ما بخواهيم آنجا را آباد كنيم؟ أمير المؤمنين (عليه السلام) در جنگ صفين وقتي شنيد كه تعدادي از يارانش نسبت به معاويه ناسزا ميگفتند، فرمود:
إني أكره لكم أن تكونوا سبابين و لكنكم لو وصفتم أعمالهم و ذكرتم حالهم، كان أصوب في القول و أبلغ في العذر.
من خوش ندارم كه شما دشنامدهنده باشيد؛ اما اگر كردارشان را تعريف و حالات آنان را بازگو ميكرديد، به سخن راست نزديكتر و عذر پذيرتر بود.
نهج البلاغه، خطبه 206
با فحش دادن چه چيزي درست ميشود؟ به جاي آن بايد جنايات معاويه را براي مردم بيان كرد و حقايق و كارهاي نادرست معاويه را براي مردم بازگو كرد. بازگو كردن حقايق و جنايات، امري است مستدل، مستند و با منطق. فحش دادن هم چيز ديگري است. برخي تصور ميكنند كه وقتي ما ميگوييم «إهانت به مقدسات أهل سنت و وهابيت گناهي نابخشودني است»، يعني كاري با اينها نداشته باشيم؛ خير، بحث علمي و منطقي، توصيه قرآن است:
وَ جادِلْهُمْ بِالَّتي هِيَ أَحْسَن
و با آنها به طريقي كه نيكوتر است استدلال و مناظره كن.
سوره نحل / آيه 125
ما با منطق حرف خود را ميزنيم و كارهاي خلافي كه آنها انجام دادهاند را بيان ميكنيم و قضاوت را بر عهده مخاطبين ميگذاريم و خودمان هم مثل اين آقايان نيستيم كه هم مدعي باشيم و هم وكيل از طرف مدعيٰ عليه باشيم و هم قاضي باشيم و حكم كنيم و حكم را إجراء كنيم. ما حقايق تاريخي را ميگوييم و:
من آنچه شرط بلاغ است، با تو ميگويم تو خواه از سخنم پند گير، خواه ملال
سؤال 2 :
چه كسي لقب أمير المؤمنين علي (عليه السلام) را «مرتضي» گذاشته و چه كسي لقب عمر را «فاروق» گذاشته و چه كسي لقب أبو بكر را «صديق» گذاشته و چه كسي لقب عثمان را «ذو النورين» گذاشته است؟
جواب 2 :
إبن كثير دمشقي كه سلفي مذهب است و همه سنيها او را قبول دارند، در كتاب البداية و النهاية، جلد 7، صفحه 150 در رابطه با جناب عمر بن خطاب ميگويد:
لقب فاروق را گفتهاند كه أهل كتاب، يعني يهوديان و نصاري به آقاي گفتهاند.
اگر بد است، إبن كثير دمشقي گفته است و اگر هم خوب است، إبن كثير دمشقي گفته است و به ما ربطي ندارد.
همچنين آقاي إبن أثير جزري در أسد الغابة في معرفة الصحابة، جلد 4، صفحه 57 نقل ميكند از إبن شهاب زهري و ميگويد:
بلغنا أن أهل الكتاب كانوا اول من قال لعمر الفاروق.
به ما اينطور رسيده است كه أهل كتاب اولين كساني بودند كه به عمر گفتند فاروق.
الطبقات الكبري لمحمد بن سعد، ج 3، ص 270 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 44، ص 51 ـ تاريخ المدينة لإبن شبة النميري، ج 2، ص 662 ـ تاريخ الطبري، ج 3، ص 267
روايتي را با سند صحيح از أمير المؤمنين (عليه السلام) نقل ميكنم كه ميفرمايد:
إني عبد الله و أخو رسوله و أنا الصديق الأكبر، لا يقولها بعدي إلا كاذب.
من بنده خدا و برادر رسول الله هستم، صديق اكبر من هستم و هر كس بعد از من بگويد همچنين ادعايي بكند كه صديق است، كذاب است.
المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج 3، ص 112 ـ سنن إبن ماجة لمحمد بن يزيد القزويني، ج 1، ص 44 ـ المصنف لإبن أبي شيبة الكوفي، ج 7، ص 498 ـ الآحاد و المثاني للضحاك، ج 1، ص 148 ـ كتاب السنة لعمرو بن أبي عاصم، ص 584 ـ السنن الكبري للنسائي، ج 5، ص 107 ـ خصائص أمير المؤمنين (ع) للنسائي، ص 46 ـ تفسير الثعلبي، ج 5، ص 85 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج 13، ص 122 ـ تهذيب الكمال في أسماء الرجال للمزي، ج 22، ص 514 ـ ميزان الإعتدال للذهبي، ج 3، ص 102 ـ العثمانية للجاحظ، ص 290 ـ تاريخ الطبري، ج 2، ص 56 ـ الكامل في التاريخ لإبن الأثير، ج 2، ص 57 ـ البداية و النهاية لإبن كثير الدمشقي، ج 3، ص 36 ـ السيرة النبوية لإبن كثير، ج 1، ص 431
آقاي حاكم نيشابوري اين روايت را نقل ميكند و ميگويد:
اين روايت صحيح است و شرايط صحيح بخاري و صحيح مسلم را دارد.
همچنين نقل كردهاند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) لقب «فاروق» را به حضرت علي (عليه السلام) داده است و ما از خودمان نميگوييم و در كتابهاي معتبر خود آقايان أهل سنت هم مفصل آمده است.
««« والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»»
دکتر سيد محمد حسيني قزويني
دیدگاهها
و عرض تشكر بابت اطلاع رسانيتان
و لعنت خدا بر ابن عربي و تائييد كنندگانش
بخدا قسم انقدر از اين .... بدم مياد كه حد نداره
و لعنت خدا بر اون دو ولد چموش و صحه گذارانشان كه با اينكه در شعب نبودند و اذيت و آزار مي كردند ولي اين بي شعوران كور باطن از اين دو خبيث حمايت مي كنند و جرمشان را سبك مي نمايند.
در ايمان ابوالحيدر عليهما السلام همين بس كه مولانا امير المومنين عليه السلام فرمودند: نور پدرم ابوطالب عليه السلام دو هزار سال قبل از خلقت انبياء خلق شده است.
كه اين حديث نشان دهنده ي ايمان بالاي حضرت ابوطالب عليه السلام است و همچنين برتري نسبت به تمامي انبياء حتي اولوالعزم غير از نبي مكرم اسلام صلي الله عليه وآله
و همچنين مستحضريد كه حضرت عيسي عليه السلام 12 وصي داشتند كه آخرينش حضرت ابوطالب عليه السلام بودند كه ودايع نبوت اعم از انگشتري و عصا و ... را به حضرت رسول الله صلي الله عليه و آله تقديم كردند.
ايشان مستجاب الدعوه و عالم به آينده هم بودند كما اينكه در زلزله اي كه در مكه آمده بود (قبل از ولادت حضرت اميرالمومنين و صديقه طاهره سلام الله عليهما) كفار اصنام (لات و عزي و هبل و...) را به كوه ابوقبيس بردند ولي زلزله شديدتر شد آخر الامر خدمت حضرت ابوطالب عليه السلام آمدند و درخواست كمك كردند كه ايشان خدا را به پنج تن آل عبا و ذريه ايشان تا امام زمان عليهم السلام قسم دادند و اين دعا را كردند: الهي بمحمديه المحموده و بالعلويه العاليه و بالفاطميه البيضاء اسئلك ..... . تا اينكه زلزله آرام شد.
و ....... تا كور بشه چشم حسود و چشم دشمن و چشم كساني كه از ابن عربي ملعون حمايت مي كنند.
اللهم العن ابن عربي و محبيه والعن عدو ابوطالب عليه السلام
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا