در مسجد كوفه

(زمان خواندن: 4 - 7 دقیقه)

اکنون می بینیم شهر چهره اي ديدني به خود گرفته و مردم گروه گروه به سوي مسجد می آیند، چون شنيده اند امامشان به تازگي از جنگ باز گشته و در مسجد تشریف دارند. عده اي خوشحال و شادانند، چون مزۀ شيرين پيروزي را ديگر بار چشيده اند. مي آيند تا به مولايشان تبريك گويند و پيماني مجدّد ببندند. برخي هم به خاطر سرگرمي روزانه و پرداختن به امور دنيا، خسته و دل مُرده شده اند؛ مي آيند تا با ديدن جمال دلرباي امام، خستگي و دل مردگي را از وجود خويش بشويند و زندگاني و نشاط يابند. بعضي هم بر كشتگان خود گريانند و از شكست سپاه ابليس خشمناك؛ مي آيند به آن اميد كه شايد خبري تازه برگيرند و آتشي دوباره برافروزند ! در این هنگام، سركردۀ يهودي ها وارد مسجد مي شود. نگاه ها به سوی او مي رود، . . . مالك اشتر خود را به امام نزديك مي كند. او احساس خطر كرده است. مي خواهد از حريم جان امام محافظت كند . . . حضرت اشاره ای می کنند كه با او كاري نداشته باشيد. مرد يهودي آرام آرام خود را به امام مي رساند. امام هم با رويي گشاده او را به حضور مي پذيرند. گويا اصلاً به انتظار او در اين مكان نشسته اند . . .
مرد يهودي: من همراه خود پرسشهايي دارم كه مي دانم کسی جز پيامبر و يا جانشين پيامبر نمي تواند به آنها پاسخ دهد. چنانچه اجازه مي فرماييد، بپرسم. کلام مرد یهودی با نرمی و ادب همراه است. دیگر جای نگرانی و دلهره نیست. خوب است کمی جلوتر روم تا گفتگوها را بهتر بشنوم و دقیق تر به خاطر بسپارم.
مرد يهودي: ما در كتاب آسماني خود چنين يافته ايم كه خداي متعال هرگاه پيامبري را برگزيند، به او وحي مي كند كه از خاندانش كسي را به جانشيني خويش برگزیند و به مردم وصيت كند كه پيرو او باشند. و همچنین خوانده ایم که خداوند، جانشين هر پيامبري را در دو مرحله مي آزمايد. مرحلۀ اول در زمان حيات پيامبر و مرحلۀ ديگر پس از وفات اوست. اكنون مي خواهم بدانم جانشین هر پيامبري چند مرتبه قبل از وفات و چند مرتبه بعد از وفات پيامبر مورد امتحان و آزمايش قرار مي گيرد؟ و اگر در آزمايش خداوند سربلند و پيروز شد، سرانجام كارش چيست؟
امام علیه السلام درنگي مي كنند و سپس مي فرمايند:
تو را سوگند می دهم به خداي يكتا -  همان كسي كه دريا را براي فرزندان اسرائيل شكافت و تورات را بر موسي فرستاد -  اگر پاسخ پرسش تو را درست گفتم، آيا به درستي آن اعتراف مي كني؟
مرد يهودي: اعتراف خواهم كرد.
امام علیه السلام: تو را نیز سوگند مي دهم به حق خدايي كه دريا را براي بني اسرائيل شكافت و تورات را بر موسي فرو فرستاد، اگر پاسخت را گفتم و درستي آن را تصديق كردي، آيا اسلام را خواهي پذيرفت؟
سركردۀ يهوديان در تنگناي عجيبي گرفتار آمده، شايد از ادامۀ گفتگو با حضرت منصرف شود، امّا . . .
مرد يهودي: آري، مسلمان مي شوم.
مرد یهودی این جمله را با صدايي رساتر و بلندتر از قبل گفت! چقدر محكم و با شهامت! آيا راست مي گويد يا آنكه نيرنگي در كار است؟! آيا واقعاً مسلمان خواهد شد؟! آيا . . .
امام علیه السلام: بسيار خوب، پس گوش كن. خداوند، جانشين هر پيامبري را در مرحلۀ نخست، هفت بار امتحان می کند تا فرمانبرداري او را بيازمايد. هرگاه نتيجه امتحان رضايت بخش باشد، به آن پيامبر فرمان مي دهد كه تا زنده است، او را دوست خود گيرد و پس از مرگ هم جانشين خود قرار دهد و همه را به اطاعت او وادارد. آنگاه در مرحلۀ بعدي يعني پس از وفات پيامبر نيز، هفت بار ديگر او را مي آزمايد، تا پايۀ شكيبايي وي را آشكار كند. وقتی نتيجۀ امتحان رضايت بخش باشد، آنها را با كمال سعادت و نيكبختي به پيامبران صلوات الله علیهم اجمعین ملحق مي كند.
سركردۀ يهودي ها سرِ خود را به نشانه تأييد تكان مي دهد، گویا
مي خواهد بگويد: آنچه شما فرموديد با مطالبي كه در كتابهاي ما موجود است، برابري مي كند و من نيز انتظار چنين پاسخي را از شما داشتم . . .
مرد يهودي: اكنون مي خواهم بدانم شما كه به عنوان جانشين آخرين فرستاده خدا معرفي شديد، چگونه مورد اين آزمون هاي هفت گانه قرار گرفته ايد؟
امام علیه السلام نگاهی به اطراف خويش مي افكنند و حاضران را يكي يكي از ديده مي گذرانند . . . چه شده است؟! چرا به جمعِ ما مي نگرند؟ مگر ما چه كرده ايم؟! . . . ناگهان دستِ مرد يهودي را مي گيرند و به حالتِ نيم خيز . . . امام علیه السلام: برخيز. برخيز باهم برويم تا تو را از اين موضوع آگاه سازم.
اي واي، خداي بزرگ! اين چه رازي است كه ما نبايد بشنويم؟! شايد در ميان ما مسلمانان نامحرماني هستند! . . . بعضي تاب نمي آورند و زبان به اعتراض مي گشايند. برخي خود را ملامت و سرزنش مي كنند. شايد هم
عده اي دلگير شده اند. وِلوله اي در مسجد افتاده است . . .
جمعي برمي خيزند و راه را بر امام مي بندند.
مردم:  . . . اي سرور ما كجا مي رويد؟ . . . چرا سخن خود را در ميان ما نمي گوييد؟! . . . چرا ما مسلمانان را ترك مي كنيد؟ تقاضا داريم برگرديد . . . اي اميرمؤمنان، ما را نيز در اين افتخار با مرد يهودي شريك فرماييد.
امام علیه السلام: مي ترسم دلهاي شما تاب شنيدن آنها را نداشته باشد.
مردم: چطور مگر؟! . . . خيلي عجيب است! مگر ما چه كرده ايم كه دلهايمان تاب و توان شنيدن آنها را ندارد، اما اين يهودي نامسلمان دارد؟! . . .
امام علیه السلام: به خاطر كارهايي است كه بيشتر شما در گذشته انجام داده ايد. آري، امام راست مي گويند و شايد مرد يهودي هم در دل خويش تصديق مي كند و مي گويد:  "شما ياران خوبي براي او نبوديد. ياران باوفا و فرمانبرداري نبوديد. در همين نبرد گذشته - صفّين - بود كه او را تنها گذاشتيد. چه بلوايي به نام « حَكَميّت » برپا كرديد و او را براي هميشه
غصّه دار ساختید. عاقبت سرافكندگي و بدبختي آن نيز دامنگير خودتان شد كه همين پيكار اخير يكي از ثمرات آن بود. بدا به حالتان كه امامتان از شما ناراضي است و مي خواهد از ميانتان برود‍! . . ."
امّا نه، بنگرید! او مالک اشتر است، قدمی پيش مي گذارد. او يار نزديك و وفادار امام علیه السلام است. شايد بتواند امام را راضي كند و ایشان را بازگرداند. مالك اشتر: اي امیرمؤمنان، ما سوگند ياد مي كنيم كه پس از رسول خدا  صلي الله عليه وآله و سلم پيامبري نخواهد آمد و اكنون به جز شما وصّي و جانشين ديگري بر روي زمين نيست. ما براي اطاعت از فرمان شما و فرمان رسول خدا صلي الله عليه وآله و سلم به يك گونه، پیمان وفاداری به گردن نهاده ایم. گرچه گذشتۀ اين جماعت نيكو نيست، اما اينك سوگند وفاداري آنها را پذيرا باشيد و ما را هم از شنيدن كلام جان بخش خود محروم نفرماييد. نگاهي ديگر، نگاهي عميق و پر معنا . . . لحظاتي در سكوت و دلهره . . . نفس ها در سينه ها حبس و زبان ها از شدّت اضطراب دربند . . . تنها نگاه هاست كه با يكديگر سخن مي گويند. امام يكايك ما را مي نگرند، چه نگاه نافذ وگيرايي!  . . . خداوندا، چه مي بينم! . . . امام پذيرفتند و نشستند! خدایا، تو را سپاس می گویم. شايد ايشان در چهره ها شوق و علاقه زيادي دیدند كه پذيرفتند. شايد تلخي اضطراب و التهاب به كامِ مسلمانان را تحمل نداشتند كه نشستند، و شايد هم به خاطر مالك اشتر بود كه در ميان ما باقي ماندند. نمي دانم، ولي به      هر حال همگي اکنون خوشحال و شادانيم، چون يك بار ديگر لياقت شنيدن سخنان مولايمان را پيدا كرده ايم . . .
امام علیه السلام: اي برادر يهود، بدان كه خداوند در زمان زندگاني آخرين فرستاده اش، مرا در هفت موقعيت امتحان فرمود كه به لطف و فضل خودش، در تمامي آنها مرا فرمانبردار و مطيع خود يافت. البته اين سخن را، نه از روي خودستايي مي گويم، بلكه اين همه را نعمت و توفيقي از سوي او مي دانم.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page