حسابرسى

(زمان خواندن: 4 - 7 دقیقه)

از جمله مواقف مهوله ، موقف حساب است . خداوند در اين باره مى فرمايد: اقترب للناس حسابهم و هم فى غفلة معرضون . وقت حساب مردم نزديك شد مردم از انديشه و تفكر در آن غفلت داشته و از آن رو گردانند. و قال تعالى فى سورة الطلاق : و كاءيّنْ من قرية عتت عن امر ربها و رسله فحاسبناها حسابا شديدا. و بسا از قريه يعنى اهل قريه كه از فرمان پروردگار خود و پيغمبران خدا سركشى كردند و براى ايشان حساب و عذابى سخت خواهد بود، پس كفر كارهاى خود را چشيدند. لازم است كه در اينجا به چند حديث بسنده كنيم .
1- شيخ صدوق (ره ) از اهل بيت (عليهم السلام ) روايت كرده كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله فرمود: روز قيامت قدمى برداشته نمى شود تا از او چهار چيز سئوال كنند: الف - از عمر او كه در چه چيزى صرف كرده ، ب - و جوانى خود را كه در چه چيزى سپرى ساخته ، ج - و از مالش كه از كجا پيدا كرده و در چه مواردى خرج نموده ح - و از محبت ما اهل بيت (عليهم السلام ).
2- شيخ طوسى رحمه الله عليه از حضرت امام باقر (ع) روايت كرده كه فرمود: اول چيزى كه از بنده حساب مى كشند نماز است ، پس اگر قبول شد چيزهاى ديگر هم قبول خواهد شد.
3- شيخ صدوق روايت كرده كه روز قيامت صاحب قرض مى آيد و شكايت مى كند، اگر آنكه قرض گرفته است حسنات دارد از براى صاحب قرض مى گيرند و اگر حسنه ندارد گناهان صاحب قرض را به او مى دهند.
4- شيخ كلينى از حضرت على بن الحسين صلى الله عليه و آله روايت كرده كه از براى اهل شرك ترازو نصب نمى شود، ايشان را فوج فوج بى حساب به جهنم مى برند زيرا نصب موازين و نشر دواوين از براى اهل اسلام است .
5- شيخ صدوق از حضرت صادق (ع) روايت كرده است كه چون روز قيامت شود و بنده مؤ من را از براى حساب باز دارند كه هر دو از اهل بهشت باشند، يكى فقير باشد و ديگر غنى در دنيا، فقير گويد: پروردگارا، از براى چه مرا باز مى دارى به عزت تو سوگند كه مى دانى به من ولايت و حكومتى نداده بودى كه در آن به عدل يا جور عمل كنم ، و مال زيادى به من نداده بودى كه حق تو در آن باشد و من نداده باشم ، و روزى مرا به قدر كفاف مى دادى به قدر آنچه مى دانستى كه مرا كافى است . پس خداوند جليل فرمايد كه راست مى گويد بنده مؤ من من ، بگذاريد تا داخل بهشت شود. و آن كه غنى باشد او را نگه مى دارند تا آنقدر عرق از او جارى شود كه اگر چهل شتر بياشامند آنها را كفايت كند پس از آن داخل بهشت شود. پس فقير به او گويد كه چه چيز تو را نگاه داشت ؟ گويد: طول حساب ؛ پيوسته چيزى بعد از چيزى از تقصيرات ظاهر مى شد و خدا مى بخشيد تا آنكه مرا به رحمت خود فرو گرفت و مرا به توبه كاران ، ملحق گردانيد پس تو كيستى ؟ گويد: من آن فقيرم كه با تو در محشر بودم گويد: نعمتهاى بهشت ، تو را تغيير داده است كه من تو را نشناختم .
6- شيخ طوسى از آن حضرت روايت كرده است كه چون روز قيامت شود حق تعالى ما را بر حساب شيعيان موكل گرداند پس آنچه از خدا است از خدا سؤ ال مى كنيم كه از براى ما ببخشد پس آن از ايشان خواهد بود، و آنچه از حق ماست ، بر ايشان مى بخشيم ؛ پس حضرت اين آيه را خواند: ثم ان الينا ايابهم ، ثم ان علينا حسابهم .(26)
7- شيخ كلينى از حضرت امام محمد باقر (ع) روايت كرده است كه فرمود: حق تعالى با بندگان در حساب روز قيامت به قدر آنچه در دنيا از عقل به ايشان داده دقت مى كند.
((حكايت :))
از خط شيخ شهيد (عليه الرحمة ) نقل شده كه احمد بن ابى الحوارى گفت كه آرزو كردم ابو سليمان دارانى (27) را در خواب بينم تا آنكه بعد از يكسال او را در خواب ديدم به او گفتم اى معلم ! حق تعالى با تو چه كرد؟ گفت : اى احمد! وقتى از باب صغير آمدم ، ديدم شترى از درمنه (و آن گياهى است كه به عربى آنرا شيح مى گويند) پس من يك چوب از آن كندم ، نمى دانم كه با آن خلال كردم يا نه ، الحال مدت يكسال است كه من مبتلا به حساب آن هستم .
مؤ لف گويد كه استبعاد ندارد اين حكايت بلكه تصديق مى كند آن را، آيه شريفه : يا بنى انها ان تك مثقال حبة من خردل فتكن فى صخرة او فى السموات او فى الارض ياءت بها الله و قول اميرالمؤ منين (ع) در يكى از خطبه هاى خود: اليست النفوس عن مثقال حبة من خردل مسئولة ؟ يعنى آيا چنين نيست كه از مردم از يك دانه خردل سؤ ال خواهد شد؟
و در كاغذى كه به محمد بن ابى بكر نوشته فرموده : واعلموا عباد الله ان الله عز و جل سائلكم عن الصغير من عملكم و الكبير اى بندگان خدا بدانيد كه خداوند از هر عمل كوچك و بزرگ شما سئوال خواهد كرد.
و در كاغذى كه به ابن عباس مرقوم داشته فرمود: اما تخاف نقاش ‍ الحساب آيا نمى ترسى از مناقشه در حساب ؟ و اصل مناقشه از (نقش ‍ الشوكة ) است يعنى بيرون كردن خار را؛ يعنى همچنانكه در بيرون آوردن خار از بدن كمال دقت و كاوش و باريك بينى را به عمل مى آورند تا آن را پيدا كرده و بيرون آورند، همين طور در حساب دقت و باريك بينى به عمل مى آورند. و بدان كه بعضى از محققين گفته اند كه نجات نمى يابد از خطر ميزان و حساب مگر كسى كه در دنيا از نفس خود حساب بكشد و با ميزان شرع اعمال و اقوال و خطرات و لحظات خود را بسنجد چنانكه در خبر وارد شده است كه فرمودند به حساب نفسهاى خود برسيد پيش از آنكه از شما حساب كشند و بسنجيد اعمال خود را، پيش از آنكه بسنجند اعمال شما را.
((حكايت :))
شخصى بود به نام توبة بن صمه ، نقل شده كه او نفس خود را در بيشتر اوقات شب و روز حساب مى كرد پس روزى ايام عمر خود را حساب كرد و متوجه شد كه شصت سال از عمرش گذشته است متوجه شد كه بيست و يكهزار و پانصد روز مى شود، گفت : واى بر من ، آيا من ملاقات خواهم كرد مالك را به بيست و يكهزار و پانصد گناه ، اين را گفت و بيهوش افتاد و در همان بيهوشى وفات كرد.
فقير گويد: روايت شده كه وقتى حضرت رسول صلى الله عليه و آله به زمين بى گياهى فرود آمد پس به اصحاب خود فرمود كه برويد هيزم بياوريد، عرض كردند يا رسول الله ما در زمين بى گياه هستيم كه هيزم در آن يافت نمى شود، فرمود: هر كس هر چه ممكنش مى شود بياورد پس هيزم آوردند و مقابل آن حضرت روى هم ريختند چون هيزمها جمع شد حضرت فرمود: همين طور گناهان شما جمع مى شود با اين كار حضرت ، اصحاب متوجه شدند كه در بيابانى كه از هيزم خبرى نبود ولى با جستجوى خود مقدار زيادى هيزم جمع شد و روى هم ريخته شد، همين طور گناه به نظر نمى آيد، چون جستجو و حساب شود گناهان بسيارى جمع مى شود چنانكه ((توبه بن صمه )) براى هر روز عمر خود يك گناه فرض كرد حساب كرد ((بيست و يكهزار و پانصد)) گناه كرده است .
__________________________________________________
21- سوره اعراف (7)، آيه 8.
22- سوره اعراف (7)، آيه 199 - 202.
23- سوره يوسف (12)، آيه 92.
24- خلاصه شعر آن است كه : از جود و شرافت و مهمان نوازى دور باشم اگر بر معاويه هجوم نياورم و اسبان غول پيكر ورزيده همراه با شمشيرهاى بلند بر او نتازانم . به گونه اى آهن تافته بر لشكرش ببارم كه گوئى برق آسمان مى جهد و يا خورشيد پرتو افكند.
25- ((بحارالانوار))، 7/219.
26- سوره غاشيه (88)، آيه 25 - 26.
27- ابوسليمان دارانى عبدالرحمن بن عطيه ، زاهد معروف است كه در سنه 235 در داريا كه از قراء دمشق است وفات كرد و قبرش در آنجاست .