صبحی که داشت آفتاب میزد، چشمانش قرمز شده بود. سایه سرخش، گریه های آب را دنبال میکرد که از پای چشمه های زلال چشمان علی علیه السلام و زهرا علیه السلام میجوشید.
تو پدر امت بودی
ببخش اگر نمیتوانیم باری از غم هایت برداریم و با خیال راحت، بدرقه ات کنیم!
تو وقت رفتن هم دست از رسالت برنمیداری. دست به درگاه کبریا گشاده ای و با اشکی که پهنای صورتت را پوشانده، شفاعت روسیاهی ما را میکنی... .
رسول خدا صلی الله علیه وآله ! ببخش! خیلی ها مثل تو پیامبر بودند؛ اما وقتی عرصه تنگ آمد، یا امتشان را نفرین کردند و یا ترکشان کردند؛ اما تو با تمام جهالتی که ما به خرج دادیم، پدر امت شدی و دست از هدایتمان برنداشتی. تنها ما نبودیم که عزیز شدیم؛ بوی هدایتت در گوش تمام تاریخ پیچیده است... .
منبع : مجله اشارات ، اسفند 1385 ، شماره 94