غروب خورشید

(زمان خواندن: 1 دقیقه)

صبحی که داشت آفتاب می‏زد، چشمانش قرمز شده بود. سایه سرخش، گریه‏ های آب را دنبال می‏کرد که از پای چشمه ‏های زلال چشمان علی علیه ‏السلام و زهرا علیه السلام می‏جوشید.
تو پدر امت بودی
ببخش اگر نمی‏توانیم باری از غم‏ هایت برداریم و با خیال راحت، بدرقه ‏ات کنیم!
تو وقت رفتن هم دست از رسالت برنمی‏داری. دست به درگاه کبریا گشاده ‏ای و با اشکی که پهنای صورتت را پوشانده، شفاعت روسیاهی ما را می‏کنی... .
رسول خدا صلی ‏الله‏ علیه‏ و‏آله ! ببخش! خیلی‏ ها مثل تو پیامبر بودند؛ اما وقتی عرصه تنگ آمد، یا امتشان را نفرین کردند و یا ترکشان کردند؛ اما تو با تمام جهالتی که ما به خرج دادیم، پدر امت شدی و دست از هدایتمان برنداشتی. تنها ما نبودیم که عزیز شدیم؛ بوی هدایتت در گوش تمام تاریخ پیچیده است... .

منبع : مجله اشارات ، اسفند 1385 ، شماره 94