آتش کشد زبانه ز دور و برم خدا

(زمان خواندن: 1 دقیقه)

 آتش کشد زبانه ز دور و برم خدا
خاکسترش نشسته به روی سرم خدا
 
پور خلیلم و وسط شعله ها اسیر
بنما اجابتی به دل مضطرم خدا
 
ای وای از تغافل اصحاب سینه چاک
این درد غربت است به جان میخرم خدا
 
دشمن غرور موی سپید مرا شکست
اما کسی نبود شود یاورم خدا
 
بی دردسر به شخصیتم لطمه زد عدو
مستانه خنده کرد به چشم ترم خدا
 
بیرون مرا چگونه ز خانه کشید و برد
  پیداست از کبودی بال و پرم خدا
 
وقتی که سوی چشم مرا ضرب او گرفت         
دیدم چگونه خورد زمین مادرم خدا
 
با دست بسته در نظر اهل خانه ام
یاد آور شکستگی حیدرم خدا
 
گرچه کسی نبود تماشا کند مرا
  در فکر کوچه گردی آن خواهرم خدا
 
غم های عمه عاقبت انداختم ز پا
دیدی که داغ غربتش آمد سرم خدا
 
قاسم نعمتی