ابو مخنف مى نويسد:
سرمدين شهرى معمور و كثير الخير بوده كه مردم بسيارى در آن مدينه اغلب دوستدار خانواده اطهار بودند چون شنيدند كه سلطان حجاز را عراقيان بى نام و ننگ كشتهاند و حرم پادشاه عالم را با سرهاى اصحاب و انصار به شام مى برند غلقوا الأبواب و صعدوا على السور و صاروا يسبونهم و يلعنونهم و يرمونهم بالحجارة اهل سرمدين دروازههاى خود را تماما بستند و بر پشت بام قلعههاى خود بر آمدند بنا كردند لشگر ابن زياد و يزيد را دشنام دادن و لعنت و نفرين كردن و سنگ باريدن فرياد مى كردند يا قتلة الحسين (عليه السلام) والله لا دخلتم مديتنا اى قاتلان ابى عبدالله الحسين بر شما لعنت باد شما را به شهر خود راه نمى دهيم اگر يك نفرتان قدم باين شهر بگذارد همه را مى كشيم و هرگاه شما هم ما را بكشيد راه عبور از شهر خود به شما نخواهيم داد زنهاى آن شهر بر اسيران نظاره مى كردند لباسهاى خود را از غصه پاره كردند بر سر و سينه مى زدند مى گفتند اى خواتين با احترام خدا لعنت كند آنهائى را كه شما را به اين روز انداخته عليا مكرمه ام كلثوم كما فى المقتل المنسوب الى ابى مخنف اين اشعار را خواند.
كم تنصبون لنا الأقتاب عارية اليس كاننا من بنات الروم فى البلد
جدى رسول الله ويلكم هو الذى ذلكم قصدا الى الرشد
يعنى اى بى مروت لشگر چرا اين قدر ما را بر سر اين شترهاى بى جهاز شهر به شهر مى بريد و چقدر اين زنان خون جگر را در بالاى چوب جهاز شتران مى نشانيد مگر ما دختران رومى هستيم مگر جد ما رسولخدا نيست مگر صاحب دين و هدايت نبود تقصير ما چيست كه از صدمه شتر سوارى تلف شديم.