زبانحال عليا مخدره حضرت زينب سلام الله عليها با زن غساله در خرابه

(زمان خواندن: 2 - 3 دقیقه)

 آن معصومه را برهنه كرده روى تخته انداختند زبانحال عليا مخدره به غساله‏
شعر

بيا تو اى زن غساله از طريق وفا    باين صغيره بده غسل از براى خدا
مكن خيال كه او از اهل روم تاتار است    كه غسل دادن او سخت بر تو دشوار است
سرور سينه سلطان عالمين است اين    صغيره فاطمه مظلومه حسين است اين
مگو كه از چه رخ او چه كهربا باشد     ز داغ تشنگى دشت كربلا باشد        
مگو كه زخم به پايش برون بود از حد     به روى خار مغيلان دويده او بى حد
مگوچه شدكه به خوارىسپرده جان اينطفل    شبى به شام سيرى نخورده نان اين طفل
رخ چه ماه منيرش اگر بود نيلى    به راه شام بسى خورده از جفا سيلى
 اگر شكسته سر اين نديده كام بود    ز ضرب سنگ سر كوچه‏هاى شام بود
 جراحتى كه خود اين طفل را به شانه بود     ز ضرب كعب نى و چوب و تازيانه بود

غساله مشغول غسل دادن و زنان به سر و سينه زدن بعد از غسل در همان پيراهن پاره كفن كردند و در همان خرابه به خاك سپردند روزيكه اهل بيت از شام مراجعت كردند زينب تا به در خرابه رسيد سر از محمل بيرون آورد رو به زنان شاميه فرمود يك امانتى از ما در اين خرابه مانده جان شما و جان اين امانت گاه گاهى سر قبرش بيائيد و آبى بر مزارش بپاشيد و چراغى روشن كنيد.

با دل خونين و چشم پربكاء اى اهل شام        مى ‏روم امروز از شهر شما اى اهل شام
 خانه آبادان كه بنموديد خوب از دوستى        ميهماندارى بر آل مصطفى اى اهل شام
 غير اشگ ديده و خوناب دل ديگر چه بود     در شب و روز از براى ما غذا اى اهل شام
 بيوفائى شما اين بس پس از قتل حسين        دست وپا رنگين نموديدازحنااى اهل شام
 بانوانى را كه دربان بود جبريل امين         از جفا داديد در ويرانه جا اى اهل شام
اندر اين مدت كه ما را در خرابه جاى بود    خاك بستر خشت بودى متكا اى اهل شام
 مى ‏رويم اينك بچشم اشگبار اما بود        يك وصيت آوريد او را بجاى اى اهل شام
 بر سر قبر صغير ما كه در غربت بمرد      گاه بگذاريد شمعى از وفا اى اهل شام