شبهه: بعضي افراد اين گونه ادعا کرده اند که استفادهي مکرر از لباس هايي با رنگ تيره و سياه (مثل مقنعه و چادر مشکي) مي تواند به افسردگي بينجامد.[25] آيا ادعاي مذکور صحيح است؟
پاسخ: از دو کلمهي «مکرر» و «مي تواند» فهيمده مي شود که ايشان دو مطلب را قبول دارد.
مطلب اول: ادعا کنندهي محترم قبول دارد که اگر استفاده از پوشش و لباس سياه، مثل چادر مشکي، به طور مکرر و دايمي نباشد، بلکه فقط در بيرون از منزل و در مواجهه با نامحرم باشد، باعث افسردگي نخواهد بود.
مطلب دوم: از کلمه ي «مي تواند» مي فهميم ادعا کننده ي محترم قبول دارند که حتي استفاده مکرر و دايمي از لباس سياه فقط، به طور احتمالي ممکن است به افسردگي منجر شود؛ يعني اين گونه نيست که بين پوشش مکرر و دايمي لباس تيره و مشکي و افسردگي رابطهي قطعي و لزومي باشد.
بنابراين، مدعاي ايشان مبين يک رابطهي احتمالي بين استفادهي مکرر از لباس سياه و افسردگي است؛ ولي همين رابطهي احتمالي نيز نادرست است؛ زيرا:
اولاً، ادعا کنندهي محترم، حتي براي اثبات همين رابطهي احتمالي نيز دليل و مدرک ارائه نکرده است؛ بنابراين، کلام ايشان مدعايي بدون دليل و مدرک و در نتيجه، فاقد ارزش و اعتبار علمي است.
ثانياً، همين رابطهي احتمالي و بدون دليل و مدرک گويندهي محترم نيز نادرست است؛ زيرا يکي از روان پزشکان معتقد است «اين حرف که پوشش تيره بانوان يا آقايان در جامعه دليل افسردگي است کاملاً سخن غلطي است و هيچ پايه ي علمي ندارد»؛[26] هم چنين بر اساس نتايج مشورتهاي علمي که نگارنده با بعضي از روانشناسان و روانپزشکان انجام داده، ممکن است افسردگي بعضي از افراد، علت تمايل آنها به پوشش سياه باشد، ولي پوشش سياه افراد علت ايجاد افسردگي آنها نيست؛[27] و بين اين دو نکته تفاوت بسيار ظريفي است و خلط بين آن دو باعث اظهار نظر نادرست ادعا کنندهي محترم گرديده است.
اگر ادعا شود که همين تمايل احتمالي بعضي افراد افسرده به پوشش سياه نيز مبين نوعي رابطهي اجمالي بين افسردگي و پوشش تيره و مشکي است، بايد گفت:
اولاً، رابطهي فوق نيز، مانند رابطهي قبلي، احتمالي و بدون ارائهي دليل و مدرک است و در نتيجه فاقد ارزش و اعتبار علمي است.
ثانياً، بر فرض که رابطهي احتمالي مذکور، با پژوهش هاي ميداني تأييد شود، باز هم نتيجهي اين پژوهش ها قطعي و قابل اعتماد نخواهد بود؛ زيرا کنترل تمامي عوامل و علايم تأثيرگذار در نتايج پژوهش هاي ميداني بسيار مشکل است.
توضيح مختصر اين که، افسردگي از بيماريهاي روحي و رواني بسيار پيچيدهاي است که داراي عوامل و علايم و تظاهرات رفتاري مختلف و حتي متضاد است؛ مثلاً بعضي افراد افسرده ممکن است به بي اشتهايي و عدهاي ديگر به پرخوري متمايل شوند. در خصوص پوشش نيز ممکن است بعضي از افراد افسرده، به پوشيدن لباس تيره و عدهاي نيز به لباسهايي با رنگ غير تيره تمايل پيدا کنند؛ بنابراين، حتي استناد به پژوهش هاي ميداني نيز اثبات کنندهي مدعاي مذکور نخواهد بود.
پس استفاده از چادر مشکي برخلاف ادعاهاي به ظاهر علمي بعضي از افراد، نه تنها عارضهي منفي ندارد، بلکه با فلسفهي حجاب و پوشش زنان در مقابل نامحرم، يعني عدم تهييج و تحريک و ايجاد آرامش رواني در جامعه نيز سازگار است. امروزه در روانشناسي رنگها، اين که رنگ مشکي رنگي صامت و غير فعال است و باعث تحريک و جلب توجه نمي شود، يک واقعيت مسلم است. در کتاب روان شناسي رنگها دربارهي رنگ سياه گفته شده است که «سياه نمايانگر مرز مطلق است»؛[28] بنابراين، فردي که در مقابل نامحرم و در بيرون منزل، از حجاب مشکي استفاده ميکند با اين کار، مرز مطلق و کاملي بين خود و افراد نامحرم ايجاد مينمايد. وقتي که خانمي در بيرون منزل چادر مشکي به سر ميکند، ميخواهد نشان دهد که نامحرم حق ندارد به اين حريم نزديک شود؛ زيرا اين حريم، حريم حيا و عفت است، نه جاي بيحيايي و هرزگي و هوس بازي؛ او با حجاب مشکي خود ميخواهد نگاه تيز هرزگي و ابتذال را بشکند و نگذارد نامحرمي در حريم عفت و پاکي و نجابت او وارد شود و حرمت او را از بين ببرد.
همچنين در روانشناسي رنگها آمده است که سياه به معناي «نه» بوده و نقطهي مقابل «بله» يعني رنگ سفيد است؛[29] بنابراين، وقتي بانوان در مقابل نامحرم از حجاب مشکي استفاده ميکنند، در واقع ميخواهند به او «نه» بگويند؛ و در مقابل، آنهايي که لباس سفيد ميپوشند، در واقع راه نگاهها را به سوي خود باز ميگذارند و آنهايي که لباسهاي رنگارنگ و جذاب ميپوشند خواسته يا ناخواسته خود را در معرض نگاههاي هرزه و آلوده قرار ميدهند. از نظر رواني نيز وقتي انسان پارچهي مشکي را ميبيند، ديگر چندان رغبتي براي نگاه کردن ندارد و خودبهخود نظر را برميگرداند؛ و در مقابل، نگاه به رنگهاي روشن چشم را باز ميکند و براي ديدن و استمرار آن رغبت ايجاد ميکند؛ و استفادهي بانوان از لباسهاي رنگارنگ نيز باعث جلب توجّه مردان نامحرم ميگردد.
در حديثي نقل شده است:
حضرت موسي(ع) در يکي از مجالس خود نشسته بود که ناگهان ابليس در حالي که کلاه رنگين بر سر داشت وارد شد؛ وقتي به حضرت موسي(ع) نزديک شد، کلاه رنگين خود را برداشت و به حضرت موسي(ع) سلام کرد. حضرت موسي(ع) پرسيد: تو کيستي؟ گفت: من ابليس هستم. حضرت موسي(ع) گفت: خدا تو را هلاک کند، براي چه نزد من آمدهاي؟ ابليس گفت: به خاطر مقام و منزلت تو در نزد خدا، آمدم سلامي به تو بگويم. آن حضرت سؤال کرد: آنچه بر سر داري (کلاه رنگارنگ) براي چيست؟ ابليس در پاسخ گفت: به وسيلهي آن قلوب فرزند آدم را ميربايم.[30]
بدون ترديد، همانگونه که دنيا، در شکل کلاه رنگارنگ ابليس، باعث فريفته شدن عدهي فراواني ميگردد، مظاهر رنگين دنيا، مثل لباسهاي رنگارنگ در اندام زنان و دختران جوان نيز، باعث فريفتگي مردان و جوانان ميگردد و هيچ انسان منصفي در اين مطلب ترديد ندارد.
با توجّه به آنچه در مباحث قبل گذشت که رنگ حجاب قرآني (خمار و جلباب) نيز - آنگونه که از شواهد لغوي، حديثي و تاريخي استنباط ميگردد ـ مشکي بوده است؛ و با عنايت به آنچه بيان شد که از نظر روان شناسي، رنگ مشکي رنگي صامت و غير فعال است و اين ويژگي در تأمين فلسفه ي حجاب بانوان نقش بسيار مؤثري دارد. بايد به نگاه روانشناسانه ي عميقِ وحي قرآني و به انتخاب زنان مسلمان و ايراني آفرين گفت که در زماني که هنوز روانشناسي در غرب از مادر علم متولد نشده بود، مادران و بانوان مسلمان و ايراني به برکت تقواي الهي و نورانيت تعاليم دين مبين اسلام، روانشناسانهتر از دانشمندان امروزي، چادر مشکي را براي حجاب بيرون از منزل خويش انتخاب نمودهاند.[31]
شبهه: برخي با اين عبارت که «فرياد شاديام را آواي شوم ميدانند. چشمهايم را به روي شادي ميبندند. من ميخواهم سپيد بپوشم، شاد باشم، شادي کنم.»[32] خواستهاند ادعا نمايند که سفيدپوشي شاديآور و بالعکس سياهپوشي، باعث حزن و اندوه ميگردد. آيا ادعاي مذکور صحيح است؟
پاسخ: اوّلاً، وارد نمودن اتهامِ مخالفت با شادي به عدّهاي نامعلوم، روش معقول و منطقي نيست. اي کاش گويندهي محترم مرجع ضميرهاي «ميدانند» و «ميبندند» در عبارت فوق را مشخص مينمود، تا به طور صريح و شفاف ميتوانستيم با ايشان گفتوگوي منطقي داشته باشيم؛ به هر حال چون مخاطب اتهام ياد شده معلوم نيست، از بررسي آن صرفنظر ميکنيم.
ثانياً، اين که گفتهاند ميخواهند لباس سپيد بپوشند، بايد گفت نوع و رنگ پوشش افراد، اعم از زن و مرد، در هر جامعهاي، متأثّر از عوامل و شرايط مختلف شغلي، زماني، مذهبي و غيره است؛[33] مثلاً پزشکان و پرستاران در محيط کار خود از لباس سفيد استفاده ميکنند؛ دختران جوان، هنگام عروس شدن لباس سپيد ميپوشند و سپس آن را کنار ميگذارند؛ رهبران ديني و طلّابي که از سلسلهي جليلهي سادات هستند، به طور دايمي از عمامهي سياه رنگ استفاده ميکنند؛ براي مردان در مراسم احرام حج مستحب است لباس سپيد بپوشند، ولي به دليل حساسيت بيشتر نسبت به حجاب و پوشش زنان، به آنها شرعاً اجازه داده شده از همان لباس معمولي، ولو اينکه رنگ آن سپيد نباشد، استفاده کنند.[34]
علاوه بر اين، همهي افراد، اعم از زن و مرد، از پوشيدن لباس شهرت؛ يعني لباسي که مطابق شأن افراد نيست و باعث انگشتنما شدن آنان ميگردد منع شدهاند؛[35] و واضح است که رنگهاي غيرمتعارف يکي از عوامل تحقق لباس شهرت مي باشد.
حاصل اينکه ايشان، همانند هر فرد ديگري، خواه به عنوان يک فرد متدين و خواه به عنوان يک شهروند ايراني، در مورد استفاده از لباس سپيد، متأثّر از عوامل مختلف ياد شده هستند و اين مطلب منحصر به ايشان نيز نمي باشد، بلکه همهي افراد در همهي جوامع در انتخاب نوع و رنگ پوشش، متأثّر از عوامل و شرايط متعددي شبيه عوامل و شرايط فوق هستند.
اينکه گفتهاند ميخواهند شاد باشند و ديگران را نيز شاد کنند، بسيار مطلوب است. از نظر اسلام عزيز و احکام نوراني و مترقي آن نيز، شاد بودن و شاد کردن ديگران بسيار مورد تشويق و توصيه قرار گرفته است،[36] ولي آنچه در اين جا شايستهي توضيح مي باشد دو نکتهي بسيار مهم است:
نکتهي اوّل: عدّهاي با پذيرش اين پيشفرض که استفاده از لباس مشکي، لزوماً نشانهي عزا و فقدان شادي است، تلاش ميکنند افراد استفاده کننده از لباسهاي مشکي را افراد غمگين، و افراد استفاده کننده از لباسهاي رنگينرا افراد شاد بدانند؛[37] حال آنکه اين تصور و پيشفرض، نادرست است؛ زيرا نه همهي افرادي که از لباسهاي مشکي استفاده ميکنند، لزوماً افراد غمگين اند، و نه همه ي افرادي که از لباس هاي رنگين استفاده مي کنند، لزوماً افراد شادي هستند؛ زيرا در جوامع و گروههاي مختلف، لباس مشکي علامت و نشانهي امور مختلفي قرار گرفته است؛ گاهي لباس مشکي علامت و شعار عدهي خاصي بوده است، مثل بنيعباس که پوشش مشکي شعار آنان بوده است، يا مثل سلسلهي جليلهي سادات روحاني که استفاده از عمامهي مشکي، علامت سيادت براي آنان است. براساس روايات، پيامبر اکرم(ص) نيز از عمامهي مشکي استفاده ميکردند.[38]
گاهي از نظر عدهاي پوشيدن لباس مشکي نشانهي زيبايي است؛[39] گاهي پوشش مشکي، نشانه ي وقار و سنگيني است، مثل هنگامي که بانوان از اين پوشش در بيرون منزل استفاده ميکنند؛ پس اينکه بعضي خيال ميکنند التزام به پوشيدن چادر مشکي، منافي با شادماني و ملازم با غم و اندوه و افسردگي است، تصور صحيحي نيست؛ دين و مذهب و پايبندي به احکام آن، مثل رعايت حجاب برتر و استفاده از چادر مشکي، باعث آرامش روحي و رواني خود بانوان و ديگر افراد جامعه است. قبلاً دربارهي يافتههاي روانشناسي رنگها در باب مطلوبيت رنگ مشکي براي حجاب بانوان در بيرون منزل و مطلوبيت اين نوع حجاب از نظر متون ديني مطالبي نقل شد. ديل کارنگي دربارهي هماهنگي و تناسب بين يافتههاي علوم جديدي، مثل روانپزشکي و تعاليم پيامبران(ص) چنين گفته است:
امروز جديدترين علم، يعني روانپزشکي همان چيزهايي را تعليم ميدهد که پيامبران به مردم آموختند؛ زيرا آنان دريافتهاند که داشتن يک ايمان محکم، نگراني، تشويش، هيجان و ترس را برطرف ميکند.[40]
نکتهي دوّم: عدم آگاهي از مفهوم جامع و کامل شادماني باعث شده است که برخي شادي و نشاط را فقط در بُعد مادي و زودگذر آن منحصر نمايند و از شادمانيهاي اصيل که از اعتقاد به امور معنوي و پايدار به دست مي آيد غفلت نمايند.
يکي از پژوهشگراني که ساليان دراز در غرب زيسته و دربارهي شادي تحقيقات فراواني کرده است، به دخالت عنصر معنويت و اعتقادات در ازدياد شاديهاي اصيل و پايدار تأکيد فراوان دارد. ايشان معتقد است انسان براي نجات از مشکلات کنوني و دستيابي به شادي هميشگي بايد اعتقاد و باور خود را تصحيح کند و بپذيرد که در زندگي شاديهايي به مراتب عميقتر از شاديها و لذتهاي جسماني وجود دارند که دستيابي به آنها نيازمند صرف وقت، تلاش و صبر و حوصله است. وي معتقد است با تقويت ارزشهاي انساني، هم چون: عشق خدمت به مردم، خوشبيني، خيرخواهي، سپاسگزاري، رضايت، قناعت، گذشت و زدودن رذايل اخلاقي، ميتوان به شادي دست يافت.[41]
آيا بانوان مشکي پوش نمي توانند رنگ هاي غير مشکي را بشناسند؟
شبهه: پدرم هيچ وقت مرا بيرون خانه نميشناسد، ميگويد همهي شما سياه پوشيدهايد. راست ميگويد، يکدست سياهيم سياه... از رنگها تنها سياه را ميشناسيم، نه قرمز را، نه آبي را، نه سبز را و نه بنفش را،[42] گوينده ي محترم در عبارت فوق دو ادعا نموده است.