به کجا چنین شتابانی؟ (ولادت حضرت امام حسین (ع) )

(زمان خواندن: 9 - 17 دقیقه)

به کجا چنین شتابانی؟
محدثه سادات طباطبایی
فُطرس، آویخته بر مژگان، فریاد برآورد: «به کجا چنین شتابان؟»
آسمان پوشیده بود از پیکره ‏هایی روشن و فضای جزیره پر شده بود از هلهله آنان. نگاه فطرس آغاز و انجامی برای خیل ملائک نمی‏یافت؛ ملائکی که...
«به کجا چنین شتابان؟»
سحرگاهی درخشان بود و روز، روز سوم شعبان. چند صد سال گذشته بر فطرس؟ به شماره نمی‏ آمدند، روزان و شبانی که از جزیره عبور کرده بودند. انگشتان فطرس سینه فضا را شکافت. چه کوتاه بود دستش. چه شگفت سحرگاهی بود! درونش چیزی، تمنایی شاید تاب می‏خورد. مسیحایی دیگر یا مصطفی‏ای دوباره! هر که بود قدمش مبارک بود که این‏گونه ملائک را به جوش و خروش در آورده بود. افسوس در دلش چنگ انداخت. چه خالی بود جایش! آنجا که فرود می‏آمدند و جبرئیل به مبارک باد بانگ بر می‏داشت و او نیز در میان انبوه ملائک گرامی می‏داشت قدوم... .
«مرا نیز با خود ببر! شاید از برکت این کودک، خداوند آتش خشمش را که در بال‏هایم شعله می‏کشد فرو نشاند تا دیگربار در رکاب تو ـ جبرئیل امین! ـ بگشایمشان!»
«او فرزندم حسین است. شُبیر! امانتی که نینوا از من خواهد ستاندش. او فرزندم حسین است: همو که شصت و یک هجری به نامش در همه دوره ‏ها فریاد خواهد شد. فرزند من! فرزند سپیده دم سوم شعبان! فرزند غروب غمبار عاشورا! خنکای تن او که در چشمه ‏های بهشتی شست‏شو داده شده، بال‏های سوخته تو را مرهم خواهد بود.»
فطرس بال گشود و به پرواز درآمد: سلام بر حسین! سلام بر دستان مبارکش که گلگون خواهد شد از خون پسرش «سلام بر حسین! بر گلویش که بوسه باران خواهد شد با لبان خواهرش. سلام بر قدم‏هایش که سوی قتلگاه خود خواهد شتافت. سلام بر سینه ‏اش که خنجر کین آن را خواهد شکافت. سلام بر سرش، آن هنگام که بالای نیزه‏ هاست. سلام بر چشمانش آن‏گاه که نگران خیمه‏ هاست. سلام و صلوات خدا بر ذره ذره وجود حسین که من آزاد شده اویم و زین پس سلام بر عاشقانش به محضر او..»
آغاز پر برکت تو
محمدکاظم بدرالدین
سالیانی دراز پیش از تو، زمین به خود بالیده است که می‏ آیی و پیشاپیش، میلاد آزادگی و رادْمردی را به خویش تبریک گفته است.
... و ناگاه مشام تاریک پنجره ‏ها از نورانیت تو آکنده می‏شود و می ‏آیی.
از آغاز پر برکت تو روشن است که مکتب سرخ عزّت، به سرانجامی سبز می‏رسد. آن بیابان‏ ها که بعدها رد پای عزت و آبرومندی تو بر صفحه وجودشان نقش بست، پایان که نه، شروع سبز را جار زدند.
اینک نگارستان‏ها بیایند به تماشایی از رعنایی قد قامت مناجاتت؛ به نظاره یلداترین اذکار عشق، به مشاهده حلاوت بیرون از وصف دلدادگی ‏ات. زیور بزم‏ های شبانه آسمان، فرازهای ادعیه تو خواهد بود و حلقه ‏هایی از فرشتگانِ اشکِ شوق، آیات چشمان تو را در بر دارند.
دعای عرفه ‏ای که بعدها یادگار می‏گذاری، درسِ شیفتگیِ انحصاری به تنهایی معبود را تعلیم می‏دهد.
تصمیم رهگشایی که بعدها می‏گیری، معیاری خواهد بود به دست بلاتکلیفی روزگارِ سردرگم.
راه‏هایی را نشان می‏دهی که ذهن سیّال مدرن را جوابگوست.
این‏که آغوشِ زندگی پر است از رهنمودهای تو، تحمّل ‏پذیر می‏نماید و این‏که تمامِ عمر ما برایِ سجده شکر کردن کم است، اعترافی است همگانی.
هر کس با افزونیِ چراغ‏هایی که در مکتب کاشته ‏ای، روشن می‏شود و هر تن به فراخورِ اندیشه ‏اش، خوشه ‏ای از درخت تناور شناخت را می‏چیند. دست‏های قدسیان، حتّی بسانِ فواره ‏های نیاز، به سمت آسمانِ دست نیافتنیِ معرفت توست. ... و تو بالاتری از آنچه شعرها تو را پنداشته ‏اند و برتر از آنچه که چکامه‏ ها آورده ‏اند. جهانِ فردا می‏آید تا به آفتاب نام تو سلامی دوباره کند .
و چه سرنوشتِ مبهمی دارند آن دسته از شب‏ها که بدون سلام بر تو، خفته‏ اند!
یا حسین علیه‏ السلام ! جشن‏ های حقیرانه بشر، چون کارت پستالی خاکْ خورده و فرسوده، یکی پس از دیگری فراموش می‏شوند؛ امّا سهم میلاد تو با گذشتِ قرن‏های دیگر ـ حتّی ـ ، درخشندگی است و تازگی.
بی ‏حضورت، دنیا روستای متروکه ‏ای بود.
سلامنامه
امید مهدی‏ نژاد
السلام علیک یا اباعبداللّه‏!
السلام علیک یا سبط یاسین وطه!
السلام علیک یا مولود لؤلؤ و مرجان!
سلام بر تو ای صاحب فجر و شب‏های ده‏گانه!
السلام علیک، یا عشق!
سلام، سومین انعکاس عکس خدا در آیینه خاک!
سلام، خون منتشر خدا در رگهای زمین!
سلام، معنای مرد!
سلام، تجسّم صبر!
سلام، اسطوره شهادت!
کربلا قلب زمین است و عاشورا قلب زمان.
و تو زاده شده‏ای تا در نقطه عطف جهان، خون گرمت را به رگ‏های خاک بسپاری و قلب عشق را به تپیدن وا داری.
سلام، ای آن که طنین نامت، چشمه‏ های اشک را بیدار می‏کند.
سلام، ای آنکه سبزی باغچه ‏ها از سرخی خون توست!
سلام، ای آنکه قبله ‏نمای حقیقت، تا ابد سمت مزار تو را نشانه رفته است!
سلام، ای ناخدای سفینه نجات!
سلام، ای هادی رودهای سرگشته!
سلام، ای فانوس دریای هدایت!
سلام، شعر سرخ خدا!
سلام، خطبه بلیغ شهادت!
سلام، پرچم برافراشته شعر و شمشیر!
سلام، ای سپیده لیله قدر!
سلام، ای تشنه‏ ترین رود، سربریده ‏ترین شمس!
سلام، ای سرمست از شراب طهور شهادت!
سلام، ای سرسپرده به تیغ یار!
سلام...
ما این سوی زمان نشسته‏ ایم و تو از فراسوی زمین و زمان، نشستگان را به برخاستن می‏خوانی و ایستادگان را به رفتن.
در این سوی زمان، هنوز ماییم و خاطره تپنده فریادت که قلب‏های مرده را روح می‏دمد و خاک تیره را سرخ می‏کند.
سلام، ای ذبیح خدا!
سلام، ای وارث امتحان ابراهیم!
سلام، ای آیینه ‏دار یحیی!
تو زاده شده‏ای که در نزدیک‏ترین نقطه از زمین به آسمان کشته شوی؛ تا خورشید سربریده ‏ات از فراز نیزه‏ ها شام سیاه ظلم را رسوا کند.
السلام علیک، یا ابا عبدالله!
دیار عشق
حمید باقریان
شب و ستارگان و مهتاب
عود و اسپند و گلاب
صدای سبز چاووشی که طراوت دل‏هاست
«هرکه دارد هوس کربُ بلا بسم ‏اللّه‏»
من هم زائر دیار عاشقانه توام
با بال و پری به وسعت پرواز
می‏آیم از سمت سال‏های دور
سال‏های چشم انتظاری و حسرت.
می‏آیم تا پنجره چشم‏هایم را رو به دیار غریبانه تو باز کنم.
می‏آیم تا مهمان حضور مهربانی ‏ات باشم.
با عبور از میان کوه‏ ها و صخره ‏های تنهایی
در اندیشه سبز وصال
به دیار موعود، دیار عشق
دیار آسمانی تو، کربلا می‏رسم.
ناگهان دخیل چشمهایم به ضریح شش گوشه‏ ات گره می‏خورد
از گلبرگ لبم شبنم عشق می‏تراود
«اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا اَبا عَبداللّه‏»
هنوز باور ندارم که زائر سرزمین کهکشانی توام!
شمیم معطّر «یا حسین، یا حسین»، فضای ملکوتی حرم را پُر کرده است
این‏جا بهشت روی زمین است؛
بهشتی که بهار خانه دل‏هاست.
تجسم نور
خدیجه پنجی
ای از ازل تا ابد در گستره خلقت، ساری و جاری!
تو آفریده شدی از نور و روشنایی و منتشر شدی در عمق ذهن زمان، تا ظلمات را برچینی و طومار تاریکی را در هم پیچی. آهنگ موزون قدم‏هایت می ‏پیچد در عرش و ذرات کائنات را به سماعی عاشقانه بر می ‏انگیزد که وجود تو شمع محفل عشاق است و خم ابرویت، محراب شیفتگان عشق.
خنکای امواج مهربانی ‏ات، تلاطم سرگردانی دنیا رابه ساحل آرامش و راحتی می‏کشاند.
ای وجودت نیاز بشر! تو پیش از اینها بوده ‏ای در علم خداوند؛ جاری و ازلی. تو پیش از خلقت آدم حضور داشتی؛ «نور بودی که می‏وزیدی و می‏چرخیدی در کائنات و افلاک و خاک و در گوش فرشتگان تسبیح خداوند می‏خواندی»، پیش از توفان نوح، سایه امن حضورت بر سر جهان گسترده بود. پیش از معجزه موسی، پیش از تولد مسیح، تو در علم خداوند، «حسین علیه ‏السلام » بوده ‏ای.
امروز، روز تجسّم آن نور است در هیئت یک انسان.
و تو نازل می‏شوی بر عالم.
و فرمانت همه‏ گیر می‏شود و کرامتت همه وقت.
و عالم یکپارچه دیوانه تو.
امروز روز آفرینش توست؛ روز حلول بی‏کرانگی ‏ات در پیکری مطهر، روز میلاد شکوه تو.
ای حلقه گمشده آل کسا! با آمدنت، انسان تکمیل شد. در طریق تو، گل، پروانه و شمع، جان می‏گیرند.
در طریق تو مهربانی، حرف اوّل را می‏زند.
در طریق تو، معرفت، شروع راه است.
در طریق تو، عشق بازی الهی است.
ای تلاقیِ دو نور آسمانی، مادر نور، پدر نور، نور علی نور! تو جذبه ‏ای از پرتو جمال خداوندی، تو تلاقی دو اقیانوس، عاطفه و مهربانی. نامت، راحتی جان عالم است.
کنگره‏ های عرش به ذکر نام تو آرام می‏گیرند.
روح نا آرامی جهان را، جز کشتی امن و مهربان وجود تو، چه کس به ساحل نجات خواهد رساند؟
ظلمات جهل و نادانی بشر را جز نور ذات مقدّست چه کس خواهد شکافت؟
ای حسن مطلع تمام ترانه ‏ها! ای دلنشین ‏تر از همه عاشقانه ‏ها! حسین علیه ‏السلام »!
کرامت محض! از راه می‏رسی و خوان محبّت را بر افلاک و خاک می‏گسترانی و هستی و آن‏چه در دل هستی است بر سفره مهربانی ‏ات حلقه می‏زنند.
تو می‏رسی و از تو امامت، بلند می‏شود. تو می‏رسی و دنیا یکسره از تو لبریز می‏شود.
می‏رسی و تا آخرالزمان، می‏مانی. و دنیا همچنان دیوانه و شیفته نام تو.
خاتم عشق
امیر اکبرزاده
تمام ذرات هستی در هر گوشه از کائنات به وجد آمده‏ اند.
نوری زلال، فرش را شکافته است و رو به سمت عرش کرده است. خاک را شب منزلتی است أولی از تمام افلاک. ستارگان، از آسمان چونان دانه ‏های تسبیح به ذکر خداوند، دهان گشوده ‏اند و ستایش می‏کنند او را؛ الله اکبر... سبحان الله...
هلال ماه است که از زاویه تاریک خویش پای بیرون گذاشته است. ملائک با جام‏ه ای شیر و شکر، از آسمان‏ها فرود می‏آیند تا اهل زمین را سیراب کنند؛ از جام‏ه ای لایزالی و لم‏یزلی.
ملائک جام در دست، تشنگان را می‏یابند تا به هر کدام جرعه ‏هایی را بنوشانند. امشب هیچ بنده‏ ای نباید تشنگی را احساس کند.
امشب شب سیرابی از کرامت بی‏کران خداوند است؛ به یمن آمدن کسی که خویش، لبالب لبریز است از عشق؛ او که در دستش سبوی بندگی می‏گیرد.
او که تشنگی‏ اش را هیچ شراب لاجرعه‏ ای، جز جرعه جرعه شراب آتش‏ناک عطش نتوانست سیراب کند. او که حسین است. او که فرزند علی علیه ‏السلام و فاطمه علیه السلام است.
حسین پسر عشق است و پدر عطش. فرزند علی: پدر خاک و فاطمه: مادر آب.
حسین علیه ‏السلام سلیمان عشق است.
رسول دلدادگی است.
امشب شب میلاد کسی است که به درگاه خدای خویش روزی در کربلای بندگی، نه تنها خویش، که خانواده خویش را به قربانگاه کشاند. هفت پشت عطش از صلابت نام حسین گرم است. این حسین علیه ‏السلام است که بوسه ‏باران می‏شود و این لبان پیامبر صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏ آله است که بر لبان حسین علیه ‏السلام ، بر خاتم عشق و بر نگین هستی بوسه می‏نشانند.
و این لبان علی علیه ‏السلام است که پیکر حسین علیه‏ السلام را غرق بوسه می‏کنند و او را همچون جان، در آغوش می‏فشارد... و این لبان فاطمه علیه السلام است که بر گلوی حسین علیه ‏السلام بوسه‏ ای نثار می‏کند بر آن نقطه ‏ای که روزی در التهاب عطش آماج‏گاه خنجر خواهد شد. فاطمه می‏بوسد گلویی را که از آن صدای خداوند، کلام نورانی عشق را به گوش عالم تلاوت می‏کند و از فراز نیزه...
امام عشق
امیر مرزبان
«چون دید عیان جمال محبوب  از حدّ مکان به لامکان شد
قصه چه کنم وجود پاکش  زین مرتبه برگشت و آن شد»!
تویی... .
سلام، عشق، حضرت عشق، معنای عشق! قرنها قرن، طلیعه نامت، روشنایی راه مردانی است از تبار آزادی و عشق و هر بار و هر سال باطنین سُرخ و سبز نامت، عشق، متکثر جان‏های اهورایی می‏شود.
از سُرخ نمی‏گویم؛ ای لاله قد کشیده بی‏سر ملکوت، ای چراغ روشنایی و راهنمایی، آقا همه محرم‏ های بارانی چشم‏هایم! از سبز می‏گویم؛ از میلاد، از آن‏که می‏ آید تا عشق، جنون بگیرد، تا عشق عاشق شود و تازه بفهمند که تو اولین و آخرین لحظه عشقی. تو شاه بیت عشقی، دلم می‏خواهد این کلمات را فقط برای تو عاشقانه بخوانم. دلبر هزاره عشق، آقای خوبم! اجازه می‏دهی این ‏بار از تو بگویم؛ از تو که می‏آیی شیرینی و دلبرانه و ملکوت صف بکشد تا گلوی سُرخ را ببیند؟
حسین، نام اول عشق است و عشق به دنیا آمد تا در حسین علیه ‏السلام بجوشد.
بیابان در بیابان طرحی از شوری غریب دارم تا به زیرگام ‏های معطّر تو برسم؛ مثل یک ذره غبار ساده.
امروز برایت مدینه گلباران است.
بانوی نور است و هفتاد فرشته که دست در دست، دورش را گرفتند تا همسایه خستگی دنیامان شوی. و علی بر آستانه در، نماز شکر می‏خواند.
آمده ‏ای به سِیْر سیره گُل، به تهنیت اقاقی و لاله، به سایبان عرفان و به نهایت عشق.
«در عالم عشق اگر به کار آیی تو  در دفتر عشق در شمار آیی تو
جبریل امین رکاب دار تو بود  بر مرکب عشق اگر سوار آیی تو»
آقا! اجازه می‏دهی این عشق کهنه را ارادتی کنم؛ قدر تمام گل‏های جهان و به پایت بریزم؟ ستاره سعد همه مهرها و ماه‏ها، خدای سجده طولانی بر سجاده خون، پیامبر روشنایی و عشق، امامِ... امامِ... امامِ هرچه بگویم... امام همه لبریزهای نورانی نور و خلود... امام شیرین‏ ترین شهادت‏ها، امام گُل‏ها و شکوفه‏ ها! داری می‏آیی. امام اشراق‏ های طولانی! اجازه می‏دهی به مقدمت گُل بریزیم؟!...
آینه زلال عشق
سیدعلی اصغر موسوی
آسمان‏ها را آراسته ‏اند.
پرچم ‏های سبز و سرخ، در کوچه کوچه کهکشان، با نسیم دلنواز صلوات به حرکت در می‏ آیند و کاینات، منتظر آمدن کسی است که نام مبارکش را بر تارک عرش آویخته ‏اند؛ حسین!
مشتاق‏ تر از تمام آسمانیان، آن‏که در کالبد روحانی خویش نمی‏گنجد، جبریل علیه ‏السلام است. اوست که آغوش پرندین خود را به سمت نوازشش گشوده است.
امروز تمام آسمان را سرود «فتبارک الله» فرا گرفته است.
وه چه زیباست کودک زهرا علیه السلام ! وه چه زیباست میوه طاها!
گویی تبسمش آکنده از عطر سیب است؛ عطر سیبی که هنوز هم بهترین خاطره مدینه و دل‏ انگیزترین عطر پگاهان کربلاست. چون نوری که از دل خورشید برآید. قدم در عالم خاک می‏گذارد و آغازین شگفتی حضورش را با سجده در برابر محبوب و حبیب خویش به تماشا می‏گذارد. و لحظه‏ ای بیش نیست که سر ارادت خاکستان به آستان حضرت دوست نهاده است؛ سری که در نهایت، قربانی کوی او خواهد شد.
گویی تمام افلاکیان نامش را می‏دانند و مرامش را می‏ستایند!
گویی تمام عرشیان، از روز ازل منتظر تولّد او بوده ‏اند. پرچم غیرت را در کویر نامردمی ‏ها به اهتزاز درآورد!
او می ‏آید از ازلی‏ ترین نقطه آفرینش که چراغ هدایت باشد و کشتی نجات.
او می‏ آید تا عاشورا به عظمت خویش ببالد.
او می‏ آید تا کربلا، مشام جهان را با «عطر سیب» آشنا کند. او می‏آید تا ولایت، اوج غریبانگی خود را حس کند.
او می ‏آید تا صبر را، ایثار را، شهادت را... معنا کند.
او می ‏آید تا کسی «غیرت دینی» را به فراموشی نسپارد.
می‏ آید تا سفارش به امر به معروف و نهی از منکر بر زمین نماند.
آری، می‏آید، نقطه اوج رسالت و ولایت؛ نقطه ‏ای که قله کمال آدمی و نزدیک‏ترین فاصله با خداوند است؛ آنجا که حتی فرزند مانع این قرابت نمی‏شود!
مولا، ای عظمت شهادت! چقدر نامت دلنشین است؛ حتی برای شهادت!
چیست پنهان در نامت که اشک را مجال تأمل و درنگ نمی‏دهد و عشق را حیران عاشقانگی خویش کرده است!
مولای عاشقان جان باخته! چقدر یادت برای عارف شدن مغتنم و نامت برای عاشق شدن زیباست!
کربلا تنها با تبسّم تو جان گرفت و عاشورا تنها با ترنم عاشقانگی‏ هایت نامی شد.
مولای عاشقان!
سلام بر تو باد تا واپسین روز آسمان و زمین!
میلادت مبارک!
دامن دامن باران
نسرین رامادان
کوچه پس ‏کوچه‏ های مدینه امروز دوباره عطرآگین شده است.
بوی بهشت می‏وزد از خانه علی علیه ‏السلام .
بوی بهار می ‏آید از دامان فاطمه علیه السلام .
بوی ریحانه هستی و گل سرسبد جوانان بهشت می‏آید از آغوش گرم پیامبر صلی ‏الله‏ علیه‏ و‏ آله !
حوریان، تمام شهر را آذین بسته ‏اند با گل مریم.
عرش ‏نشینان همه به یُمن آمدنش، میهمان علی و فاطمه ‏اند.
فوج فوج ملائک می ‏آیند و طواف می‏کنند گرد شمع وجود حسین علیه‏ السلام .
آسمان، سرشار از کرامت دستانش دامن دامن باران می‏تکاند بر سر شهر و پائیز با شنیدن صدای خنده ‏هایش، برای همیشه کوچ می‏کند از قلب پیامبر صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏ آله !
آری! این حسین است.
سبب اتصال زمین و آسمان، کشتی نجات، سلطان عشق و سید جوانان اهل بهشت.
نزدیک‏تر بیا فُطرس!
نگاه کن به چشمان شکوهمند حسین علیه‏ السلام ! نگاه کن به کودکی که سرخ‏ ترین حادثه تاریخ از قطرات خون او وام خواهد گرفت! نگاه کن به پاسخ تمام پرسش ‏های بی‏ جواب!
بال‏های شکسته ‏ات را بر گلبرگ وجود او بزن!
او مرهمِ زخم تمام بال و پرهای شکسته است.
اینک، شادمانه لبخند بزن که تو آزادشده حسینی!
بال بگشا و تا بی‏کرانه‏ ترین سمت آسمان پرواز کن، فُطرس!
بال بگشا و بشارت آمدنش را به تمام هستی بده و هر صبح و شام، بر او بر خاندان با کرامتش درود و سلام بفرست!
شهپرهایی که جان گرفت
باران رضایی
فطرس بود و ششصد سال تنهایی.
فطرس بود و ششصد سال دوری از بارگاه ربوی.
فطرس بود و عبادت به امید شفاعت.
آسمان جزیره پر ابر بود.
فطرس نمی‏توانست خورشید را ببیند.
بال‏های شکسته ‏اش توان پرواز را از او گرفته بودند.
فطرس تشنه خورشید بود؛ بی تاب پرواز.
آن‏روز امّا آسمان رنگ دیگری به خود گرفته بود.
خورشید در میانه آسمان می‏درخشید.
فطرس، چشم در چشم خورشید دوخته بود:
«آیا دوباره بال خواهم گشود؟»
دوباره به مطلق نور دست خواهم یافت؟»
و جبرئیل همراه هزار فرشته در آسمان جزیره پیدا شد.
فرود آمدند.
فطرس نزد جبرئیل رفت:
«کجا می‏روی با این خیلِ فرشتگان؟»
جبرئیل لب به سخن گشود:
«نزد رسول خدا، به شادباشِ مولودی که خداوند به او عنایت کرده.»
برق امید در چشم‏های فطرس درخشید:
«مرا هم با خود ببر، شاید که رسول خدا دعایم کند!»
و پیامبر صلی ‏الله‏ علیه‏ و‏ آله که به تقرّب مولود خود در بارگاه الهی آگاه بود، فرمود تا فطرس، شهپره ایش را با این مولود متبرّک کند.
و به برکت حسین علیه ‏السلام ، مولود پاک زهرا و علی، دیگربار، فطرس شهپرهایش جان گرفت.
آفریدگار حماسه و شور
حمزه کریم‏خانی
آن روز خورشید از شرمساری، سر در گریبان داشت و نسیم در گوش نخل‏ها نغمه شادی سر می‏داد.
زمان، به نظاره عصاره قرآن و سالار سلاله پاکان می‏نشست.
همه قلب‏ها سرشار از شور و شعف بود و عطر و بوی شکفتن ایمان، مشام جهان و جان‏های آزاده را نوازش می‏داد.
آن روز بر گلبوته خوشبوی محمدی، غنچه معطر و زیبای دیگری رویید. آری! مردی آمد که خورشید در چشم‏هایش می‏خندید و ماه از پیشانی‏ اش می‏خرامید.
گیسوانش سایبان جهان و دست‏ هایش عطوفت آشکار خداوند بود.
راز پنهان حقیقت در سینه ‏اش و معنای جاویدان بودن از نگاهش می‏تراوید.
او مردی از سلاله پاکان، عصاره ایمان، خلاصه اخلاص، پاسدار حریم روشنایی و نور، آفریدگار حماسه و شور، سرفصل کتاب عقیده و جهاد، زنده ‏ترین انسان انتخاب گر، راهنمای راه رشد و شرافت، اسوه تمام، حضرت حسین بن علی علیه ‏السلام بود.
سلام بر تو ای عطیه کوثر!
ای پاسدار حریم خدا!
در قحط سالی حق و حق‏ طلبی و در اوج ستم ‏سالاری که همه فضای تاریخ را به کام خویش کشیده بود، این تو بودی که قامت به قیام بستی و تازیانه فریاد را فرا بردی و پیکره ضخیم ستم را نشانه گرفتی و بیداری و بصیرت را برای بشریت به ارمغان آوردی.
ای خون خدا!
تا در رگ زمین و زمان جریان یافتی، لاله‏ های سرخ شرف و شقایق ‏های زیبای هدف روییدند و به اوج آسمان‏ها رسیدند، طلوع خجسته ‏ات بر همگان مبارک باد!

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page