خون جوشان خدا(ولادت حضرت امام حسین (ع) )

(زمان خواندن: 8 - 15 دقیقه)

خون جوشان خدا
همیشه ممتاز بوده ‏ای؛ حتی هنگام تولدت؛ تولدی که تبریک و تسلیت را در کنار هم دارد.
آری، (حرب) نام مناسبی نیست برای صاحب گهواره‏ ای که کرامتش شفا می‏دهد فرشته را؛ کسی که در ماه تولدش، هیچ نوری خاموش نشده و هنگام شهادتش، ستاره ‏ای طلوع نکرده است. شاید مادر نگران شده باشد برایت، شاید پدر ـ با همه صلابتش ـ شانه ‏هایش لرزیده باشد در غم تو، اما با شنیدن اینکه دنباله این نور از دامان بی‏ نهایت تو برمی‏خیزد، همه این غم‏ها را می‏توان شادمان هم شد.
حالا این پرچم سرخ یاد توست که لحظه ‏ای از اهتزاز نمی‏افتد و هر آن، خون تازه شرف را در رگ ‏های هر آزاده ‏ای می‏نشاند.
این خط سرخ، ادامه گام‏ های خونین توست که مرز میان حق و باطل را ترسیم می‏کند و این فریاد بی ‏نهایت توست که تا ابد، دل هر ظالمی را به لرزه درآورده است. گوشواره عرش خدا! ریحانه خوشبوی پیامبر صلی ‏الله‏ علیه‏ و‏ آله ! راکب شانه‏ های ملکوتی رسول صلی ‏الله‏ علیه‏ و‏ آله! معلم مدام جهان! بی‏ انتها امام عزت و شرف، حسین علیه‏ السلام ، خون جوشان خدا!
سومین دلیل روشن
معصومه داوودآبادی
می‏آید؛ با چشمانی که افق ‏های سرخ را تجربه خواهد کرد و دستانی که درخت ظلم را بارور نمی‏خواهد.
مدینه، پرشورترین ترانه ‏ها را به پیشوازش دف می‏زند و می‏چرخد.
عود بسوزانید و دست بیفشانید که وام‏گذار عزت شیعه از راه می‏رسد!
او می‏آید تا دین رسول الله صلی‏الله‏علیه‏و‏آله پایمال ستم و ناجوانمردی نشود.
می‏آید تا راه‏زنان سپیده، راه بر قبله آفتاب نبندند؛ کسی که دلش فراخنای دشت‏ها را می‏ماند و صدایش، سکوت آزادگان زمین را به فریاد می‏خواند.
اوست که دهمین روز محرم را به تاریخی جاودان بدل می‏کند.
حسین علیه ‏السلام به دنیا می ‏آید و در عصری که نیزه‏ های ظالم، گلوی انسانیت را نشانه گرفته ‏اند و پرچم علوی را بر خاک افتاده می‏خواهند، نه عدالت علی علیه ‏السلام را برمی‏تابند و نه نجابت حسن علیه ‏السلام را و این‏گونه بود که تنها، قانون شمشیر می‏توانست سکه ظلم و فساد را از رواج بیندازد.
ای سومین دلیل روشن! آمدی و قدم‏های سایه ‏نشین را با خورشید نفس ‏هایت به برخاستن فرا خواندی.
با تو، مه‏ آلودترین کوه‏ ها به طواف روشنایی رفتند و چشمان خونریز بی ‏عدالتی، برای همیشه، به توفان مذمت سپرده شدند.
عاشورا، خلاصه ‏ای بود از روزهای سربلند زندگی ‏ات؛ روزهایی که شانه‏ های علی ‏وارت، بار سنگین امامت را به دوش می‏کشید در هیاهوی کفتارهای غاصب.
تو آمدی تا منکر، به ذلت آید و معروف، بر دل جهان، سروری کند؛ تا باران آزادگی و عدالت، پنجره ‏های خواب‏ آلود را بشوید و قفل‏ های تیرگی از دهان درهای بسته عدل، برداشته شود و در این جاده سراسر خطر، تار و پودت را با پروردگارت معامله کردی.
نامت تا همیشه زمین و زمان، بر دروازه‏های شهید عشق، زنده و جاویدان است.
حضور سبز تو زیباترین خاطره ‏هاست  نگاه روشن چشمت، نگاه پنجره ‏هاست
تو از کدام تباری که بعد عمری باز  هنوز، نام بلندت نوای حنجره ‏هاست
هیاهوی عشق
حمیده رضایی
هیاهوی عشق در رگان زمان می‏جوشد؛ آنچنان که شاهدان قدسی، اتفاق را تنگ در بغل می‏فشرند. با اولین اذان صبح، مژده رسیدنش دهان به دهان شهر می‏چرخد و هوا بوی نسیم می‏گیرد. آمده است تا معنای آب را در عطش روزهای بهت ‏آلود زمین، خوب حس کند. آمده است تا بر شانه‏ های استوارش، درد ناسپاسی شهر را بکشد و فرات، مظلومیتش را موج بزند. آمده است تا چشم‏ هایش بنوازد چراغ‏ های شعله ‏ور عشق را.
عاشقانه در خویش به تکاپو ایستاده است. آمده است تا از صبر علی علیه ‏السلام ، جرعه ‏نوش شود و از محب ت، زهرا علیه السلام سیراب.
آمده است تا حقیقت در هوای تازه نفسش، نفس تازه کند.
در رگ‏هایت، خون هزاره‏ ها جاری است. با یاد تو، تاریخ به آسمان فرادست خیره می‏شود و خیمه سوخته را فرایاد می‏آورد و فریاد می‏زند.
بر خشت‏ های طغیان سر می‏کوبد و فانوس یادت را بر مناره ‏های تنهایی ‏اش می ‏آویزد.
به گودال قتلگاه می‏اندیشد و در طغیانی تازه، فرو می‏شکند. آمده‏ای تا به یمن آمدنت، تمام این صحنه ‏ها، لبخند گوارای پیامبر را با اشک درهم بیاویزد. قنداقه ‏ات در آسمان‏ها آغوش به آغوش می‏شود و خاک، ضرب می‏گیرد تا نفست، خاک مرده را به بهار بنشاند.
چراغ خانه روشن است و بهار، در می‏زند. چراغ خانه روشن است و علی علیه‏السلام ، از اشتیاق آمدنت، در پوست نمی‏گنجد.
چراغ خانه روشن است و فاطمه لحظه ‏شماری می‏کند. چراغ خانه روشن است و پیامبر برای مظلومیتت، شوق و اشک می‏ریزد.
هیچ‏کس را یارای رسیدن به آن فرازها نیست که تو بال می‏گشایی.
چراغ خانه روشن است و ملائک تو را دست به دست در آسمان‏ها می‏گردانند.
گریه شوق
عباس محمدی
امشب همه ستاره‏ ها به پیشواز تو می‏ آیند و همه فرشته ‏ها شادمانه برایت آواز می‏خوانند. ماه، در پیشانی تو پنهان می‏شود و آسمان، در چشم ‏های کوچکت حلقه می‏زند. امشب همه پنجره ‏ها باز می‏مانند تا تو را به تماشا بنشینند. تمام کلمات، به خاطر آمدنت، امشب شعر می‏شوند و چامه ‏ها و چکامه ‏ها نام تو را بیت به بیت، می‏رقصند.
امشب، بعد از شب‏های بسیار طولانی، زمین، بار دیگر با صدای نفس‏های تو، آرام به خواب می‏رود. دست‏های زمین امشب باز می‏شود تا آغوش خاک قدم ‏های تو را بر سینه خویش بفشارد و بار دیگر، پس از سال‏ها، طعم آسمان را حس کند.
امشب، همه گنجشک‏ها پرواز می‏کنند تا از شاخه‏ های آسمان برایت ستاره بچینند. پیچک‏ها، بر دیوارهای خانه بی‏ آلایش پدر گرامی ‏ات می‏ پیچند و قد می‏کشند تا دیوارها، زیباترین گل لبخند جهان را به تماشا بنشینند.
آینه‏ ها ناگهان قد می‏کشند تا قامت بلندتر از افق تو را به رقص بیایند.
اولین بار که می‏خندی، گل‏های سرخ رز، جوانه می‏زنند و آفتاب، بر سینه آسمان گل می‏کند.
شب در نور ماه غوطه می‏خورد و سیاهی در مهی نورانی محو می‏شود. سایه‏های کشدار، پای ایمان تو به پایان می‏رسند و بهشت، در لبخند گرامی تو ادامه می‏یابد.
همین که پلک می‏زنی، پرنده ‏ها در آسمان تکثیر می‏شوند و ابرها در باران‏های عاشقانه شناور می‏شوند.
با آمدنت، جنگل‏هایی که بی ‏پرنده مانده بودند، به پرواز درمی ‏آیند و پرستوها، خیال سفر را فراموش می‏کنند.
با آمدنت، رودها مسیر دریاها را رها می‏کنند و پای مهربانی تو، در بلندترین آبشارها به گریه شوق می‏نشینند و درخت‏ها از بهار بارور می‏شوند و پاییز، پشت خواب‏ های سبز درختان جا می‏ماند.
با تو، زمین از آرزوهای جاودانگی لبریز می‏شود و صدای بال فرشتگان، آستانه خواب‏ها را لبریز می‏کند.
به قدر تشنگی
نزهت بادی
گاه، عطش آنقدر در عمق جان نفوذ می‏کند که پیاله‏ های پی در پی نیز آتش دل را خاموش نمی‏کند؛ بلکه بر سوز سینه شرری تازه ‏تر می‏زند؛ تا آنجا که گویی از خاکستر وجودت نیز دود برمی‏خیزد و ناله سر می‏زند.
اینجا دیگر تشنگی با آب، هم ‏قافیه نیست!
اگر تمام دریاهای عالم را هم یک‏باره سر بکشی، آتشفشان عطش درونت به سردی نمی‏نشیند. آتش عشق را جز با خون نمی‏توان فرونشاند؛ آن هم خونی که به خون حضرت ثاراللّه‏ علیه‏ السلام در هم‏آمیزد.
عطش، آن‏گاه فرو می‏نشیند که خون فوران کند و جاری شود.
هر کس به قدر تشنگی‏اش حسین علیه‏ السلام را می‏طلبد و به اندازه طلب و خواستنش، از خود می‏گذرد و حیات خویش را فدای او می‏کند.
و حسین علیه‏ السلام ـ سرسلسله تشنگان عالم ـ به عطش کسانی پاسخ می‏گوید که او را بیشتر از جان خود دوست دارند.
گلی می‏آید
نغمه مستشار نظامی
بهارهای شگفتی در راهند. فردا گلی می‏شکفد که بادها را پرپر می‏کند.
بهارهای شگفتی در راهند؛ این را من نمی‏گویم؛ آسمان می‏گوید با هزاران بهاری که دیده است.
بهارهای شگفتی در راهند؛ این را زمین می‏گوید؛ زمین که مادر همه بهارهای آمده است. زمین که آبستن بهارهای شگفتی است که در راهند.
فردا گلی می‏شکفد که گل‏ها به پیشواز آمدنش، پرپر می‏شوند. درخت‏ها، سجده می‏کنند مقدمش را، کوه ‏ها سر بر آستان کرم او می‏گذارند و دریاها، وام‏دار زلال چشمانش می‏شوند.
فردا گلی می‏شکفد که عطرش از همه پنجره‏ های بسته عبور خواهد کرد؛ از همه دیوارهای سنگی، برج‏های بتُنی، خیابان‏های تاریک، کوچه‏ های رنگ و رو رفته. فردا گلی می‏شکفد که پنجره‏ها را باز خواهد کرد و آینه‏ ها را شفاف.
فردا گلی می‏شکفد که ابرها را به باران دعوت می‏کند، باران را به زمین تشنه می‏فشاند، گل‏ها را می‏رویاند و خورشید را صدا می‏کند تا رنگین‏ کمانی شگفت، شرق تا غرب زمین و آسمان را به هم بدوزد؛ رنگین ‏کمانی زیباتر از همه آذین‏ها و خیر مقدم‏ها، رنگین‏ کمانی که مزین به نام زیبای زیباترین گل دنیاست.
فردا باران می‏بارد، گلی می‏شکفد. مردی می ‏آید؛ فردا مردی که قرار است در باران بیاید، خواهد رسید؛ بعد توفان می‏گیرد، باران تند می‏بارد.
فردا، گلی می‏آید؛ گلی که کشتیبان «سفینة النجاة» است. می‏آید و آرامش را به دل‏های عاشق می‏ آورد و منتظران را سوار می‏کند.
فردا گلی می‏شکفد که بادها را پرپر می‏کند. توفان، تاب ایستادگی در برابرش را ندارد؛ پرپر می‏شود، نسیم می‏شود و به پای مبارکش بوسه می‏زند: «السلام علیک یا سفینة النجاة».
روز مبارک
نسرین رامادان
شاید اگر من فطرس نبودم، هیچ‏وقت چشمم به جمال دل‏ آرایت روشن نمی‏شد. شاید اگر بال‏های سپید من در آتش خشم خدا نمی‏سوخت، هیچ وقت لطافت دست‏های تو را حس نمی‏کردم.
شاید اگر در آن جزیره دور افتاده، در پس تاریکی‏ ها، فریادزنان تو را صدا نمی‏کردم، هیچ‏گاه توفیق درک حضورت را نمی‏یافتم.
آه، میوه دل علی و فاطمه؛ حسین! چگونه می‏توانم عطر دل‏ انگیز قنداقه بهشتی ‏ات را فراموش کنم؟ چگونه می‏توانم تصویر روشن نگاهت را از خاطر ببرم؟
یادش به خیر، چه روز مبارکی بود آن روز! چه ولوله ‏ای بود در آسمان! انگار بهشت می‏خواست سقف بلند آسمان را بشکافد و به پابوس تو بیاید! انگار آسمان می‏خواست از شوق، هروله کنان، به طواف کعبه وجود تو برخیزد!
جبرئیل هم با فوج فوج فرشتگان، لبخندزنان صلوات می‏فرستاد و تهنیت می‏گفت.
یادش به خیر، آن لحظه‏ای که با بال‏های شکسته و چشمان به اشک نشسته ‏ام، بر شانه‏ های فرشته ‏ای نشستم و به سوی تو آمدم! یادش به خیر، آن لحظه که بال‏های شکسته‏ ام را گریه ‏کنان بر قنداقه تو نهادم و خدا را به نام تو قسم دادم که مرا ببخشاید و شفاعت تو را در حقم بپذیرد!
یادش به خیر، آن لحظه که تو چشم ‏های زیبا و مهربانت را گشودی و من برای همیشه، در آسمان نگاهت چون کبوتری گم شدم.
پا به پای دقیقه ‏ها
محمدکاظم بدرالدین
نمی از باران‏های تازه در مسیر به کامی ایام می‏ بارد.
گلبوسه‏ ها گرد هم آمده‏اند تا لحظاتی بدیع را پیش چشمان هستی بگذارند.
از این پس، هر چه هست، بوی شیرین آسمان است و بهشت.
دلم را بُرده ‏ام به سمت آرامش سومین نور مقدس؛ جایی که در کنارش همه فرشتگان، سرگرم وجدند و شادمانی.
مدینه امروز تماشایی است. همه چیز، پا به پای دقیقه‏ های حسینی پیش می‏رود.
دلگشاترین باغ‏ها را باید در این تولد به تماشا نشست که بهار هر آنچه داشته است، رو کرده.
سرسبزی، طراوت و شادابی فراگیر است. حسین آمده است تا کویرهای پُرعطش، به سیرابی برسند، تا اذهان خفته بشر، با مفاهیم روشن بیداری و روشنایی الفت بگیرد، تا شجاعت ‏های راستین، کاخ شب را سرنگون کند.
هراس و جهالت دیگر کارشان تمام است و باید طعم رفتن را بچشند.
...
سلام بر این لحظات که دل‏ها را نیز حسینی کرده است.
کشتی نجات
خدیجه پنجی
زمین سوم شعبان را عاشقانه می‏چرخد و تو متولد می‏شوی، ای سرسلسله عشق!
تو خورشیدوار، از تمام دریچه ‏های روشن «هستی» سرکشی می‏کنی از سرنوشت غریبانه خاک.
عطر هزار گل محمدی در نفس‏هایت جاری است. می‏ایستی به لطافت بهار، بر آستانه خزان‏زده زمین و دنیا از اردیبهشت نگاهت سرشار می‏شود. لب می‏گشایی و رشحات کلامت، عطش دیرسال خاک را سیراب می‏کند.
خوشبختی را برای زمین آورده ‏ای.
پلک می‏گشایی و پروانه‏ ها، لرز آسمانی نگاهت را بی ‏پروا بال می‏زنند.
مدینه، از شادی، روی پای خود بند نمی‏شود.
چقدر هوای زمین، از حضور فرشته‏ ها، سنگین است! آسمان، دست به دامن زمین شده! درختان، با نغمه حجاز آواز می‏خوانند، گل‏ها، صلوات می‏فرستند، مدینه، لبریز از عطر سلام فرشته‏ هاست. فضای خانه علی علیه‏ السلام و فاطمه علیه السلام ، مملو از جماعت حوران است. ساکنان عوالم بالا، به زیارت چشمان تو آمده ‏اند.
کلید خوشبختی دنیا را به دستان روشن تو سپرده‏اند. نگاهت عطر یاس ‏های نوشکفته بهشت را دارد.
تو مستی شراب‏های بالادستی در جام جان‏ های شیفته.
جهان تا قیامت سر از این مستی برنمی‏دارد.
لحظه ‏ها و دقایق، از تو دیوانه شده‏اند. هزار مجنون، آواره سیلای نگاهت هستند.
چشم‏هایت آشیانه سعادت پرندگان خوش‏آواز است. آمده‏ای تا کوچک و بزرگ اهالی، سر عشق و ارادت بگذارند بر شانه مهربانی و عطوفت تو!
پیش از اینکه بیایی، ماجرای لب‏های تشنه‏ات را خاک، در گوش فرات خواند. تو می ‏آیی تا در تلاطم توفانی واقعه، توفان ‏زدگان را کشتی نجات باشی.
هزار هزار فانوس در چشم ‏هایت روشن است تا آینده بشر، در ظلمات گم نشود.
خون خدا
امیر اکبرزاده
نامت، سایه گسترده است بر هستی. جهان، وام‏دار صلابت سرخ نام توست.
این تو هستی که در رگ جهان به جریان درآمده‏ای.
نامت، زلال آبشاران است و جریان رودها از سرسبزی تو به وجد آمده ‏اند.
تو در همیشه ایام، چونان ستاره ‏ای درخشنده، بر اوج آسمان به نورافروزی مشغول هستی. نامت، رمز حیات است. در چشمانت، چشمه چشمه زندگی جریان دارد. تو چراغ روشن‏گر "هستی" هستی. تو ایستاده بر افق شوق، آغوش گشوده ‏ای جهانی را برای رستگاری. عشق، کودکی است که در دامان آسمانی تو سخن گفتن آموخته است.
عشق، چشمی است که در چشمان تو خندیدن را تجربه کرده است.
کلمات، عاجزند از توصیف آسمانی که تو هستی. تو که در رگانت، خون خداوند جاری است.
مگر نه اینکه ثاراللّه‏ نام توست؟! تو، با چراغی خونین در دست، بر دروازه ‏های وصل ایستاده ‏ای. ای ناخدای ایستاده بر عرشه عشق! کشتی ‏ات در شط خون شناور است به سمت رستگاری ابدی.
تو از امروز، که پا بر خاک گذاشتی، سکان را در دست گرفتی تا عاشقانت را، عاشقانی که جز عشق تو و پدرت را در دل ندارند، به مقصد برسانی.
تو آمده ‏ای و چه خوش آمدنی! خداوند، جهان را مسخر نامت خواهد کرد.
خداوند، تو را ـ حسین را ـ سرور آسمان‏ها خواهد کرد.
نامت، رمز حیات خواهد شد و خون پاکت تا همیشه در رگان تاریخ جریان خواهد داشت. خون تو تا همیشه ایام زنده است.
خونی که در رگان تو جاری است.
تو می‏رسی
علی خالقی
... و می‏رسی از راه؛ تو که معنای مطلق عشقی، تو که خون را تفسیر کردی و عشق را بر منبر زمان نشاندی. تو که رازهای ناگفته را افشا کردی و بر سر گلدسته اذان، خون را فریاد زدی، تو که از دستانت چشمه‏ های کرامت می‏جوشید و از نگاهت کهکشان نور.
می‏رسی از راه و زمین بر رد گام‏هایت فخر می‏کند.
و آمدی که بریزی به هم جهانم را  به ناکجا بکشی پای ناتوانم را
تو آمدی و آب‏ها به تلاطم افتادند تا مبادا جرعه‏ ای از وجود تو را درک نکنند.
آمدی و غارها هلهله کردند ورودت را، کوه‏ ها تکثیر کردند سلامت را و رودها به جریان درآوردند زلال حضورت را.
تو آمدی تا شمشیرها برای همیشه راه مردی و مردانگی را فرا بگیرند. تو آمدی تا صبح، رنگ و بوی تجلی بگیرد و آسمان بر خویش ببالد؛ وقتی دعایت از شکاف‏ های روشن این جوهر هفتگانه می‏گذرد.
شرافت و عزت را با جهاد خود زنده خواهی کرد؛ آن گاه که جز نامی از آنها باقی نمانده است.
... و
تو آمدی و فرات شرمنده شد، علم عشق، خاک را لمس کرد و دستان خدا بر زمین افتاد.
چگونه می‏شود از تو گفت و از کربلایت نگفت، ای قلب متلاطم عالم! ای جان مجسم جهان! تویی که نامت، جهانی را به شور وامی‏دارد. چشمان علی علیه ‏السلام ، تو را می‏گرید؛ چشمانی که با دیدنت روشن شد.
ای خون خدا! تو را باید خدا وصف کند که تو از اویی و خاک، بهانه‏ ای بود برای تجلی انوار ایزدی... .

سید حسین ذاکرزاده

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page