ولادت امام حسین (ع) سرود سعادت

(زمان خواندن: 9 - 17 دقیقه)

سرود سعادت
مهدی خلیلیان
آنان را که دوست داشتم
«ذَهَبَ الَّذینَ اُحِبُّهُم وَ بَقیتُ فیمَنْ لا اُحِبُّه...»
آه! رفتند آنان که هماره دوست‏شان می‏داشتم و نهالِ عشق‏شان را در دل می‏کاشتم. دیگر، دل و جان به دوستیِ چه کس بسپارم و سر بر زانوان کدامین مهربان بگذارم؟
راستی! اینان کیستند، که هرگز دوست داشتنی نیستند؟ اینان عشق را در نگاهم نمی‏خوانند و مرا مَحرمِ رازهاشان نمی‏دانند.
این نامردمان، چه فرومایه و پَستند؛ که پیوسته در جست‏وجوی زشتی ‏ها هستند. آنان در وجودم چه می‏جویند؟ و چرا هنگام نبودنم ناسزا می‏گویند؟... اما من هرگز لب به دشنام و کژی‏ها نمی‏گشایم و جز عشق و زیبایی نمی‏سرایم.
آنها از ژرفای دل و جانشان، با تمامتِ تاب و توانشان، اندیشه‏هایی پلید در سر می‏پرورانند و آرزوی نابودی‏ام را دارند. ولی من آنان را هماره به راه خوشبختی و هدایت می‏خوانم و به سوی رستگاری و سعادت می‏رانم.
میانِ ماندن و رفتن
«یحول عن قریب من قصور
مزخرفة الی بیت التّراب
فیسلم فیه مهجوراً فریداً
احاط به شحوب الاغتراب...»
ستم‏ها و طغیان‏های ستم‏پیشگان و پلیداندیشان، دیری نمی‏پاید و روزگارِ خدایان خیالیِ قصرهای سربرافراشته، به زودی به سرمی ‏آید. چه زود خواهد بود که در اعماق خاک‏های تیره، پنهان و به سوی سرای حقیقت، رهسپار شوند!
تنها و غریب، در سرایی شگرف و عجیب که ترس از غربت تنهایی و وحشت بر آن فرمان می‏دهد و هیچ کس از کیفر وعده داده شده آن روز نمی‏رهد؛ ترس از روزی دهشت‏ناک و وحشت‏آور؛ روز پاداش و کیفر... و هراس از هنگام که از دنیا، رانده، و برای حسابرسی به عدالتکده فرا خوانده می‏شوند.
آن‏گاه در محکمه می‏نشینند و زشتی‏ ها و زیبایی‏ های گفتار و رفتارشان را می‏بینند. خداوند، همه چیز را در کتابی فراهم آورده و ثمراتِ کردارشان را، به روشنی، در آن، ثبت کرده است.
چه زیباست قبل از آنکه ما را بمیرانند، خود بمیریم و زادی از بهرِ آخرت، برگیریم! اگر چنین باشد، بسی خرسندیم؛ وگرنه، اسیرانی در بندیم؛ مبتلای هوس و هواها و شیفته دنیا و مافیها.
مرگ، در یک قدمی‏ست!
«اخی قد طال لیتک فی الفساد
و بئس الزّاد زادک المعاد
صیافیک الفؤاد فلم تزعه
وحدت الی متابعة الفؤاد...»
چه فراوان در تباهی و فساد، درنگ کردی و چه اندکْ زاد، برای بازگشت، گردآوردی! در برابر خواست‏های دلت که تو را به دنبال خود کشاندند و به کژی‏ها خواندند، هیچ نگفتی؛ بر هوس ‏هایش نیاشفتی، و هر آنچه فرمان داد، شنفتی.
و گناهان، بر تو ـ به دلخواه - تاختند، و پَست و زبونت ساختند.
چون نیک بنگری، راهی دراز، فرارویْ داری، اما هیچ توشه نداری! حال، پیک مرگ بر آستانِ سرایت رسیده و نجوای کوچ، در گوش جانت پیچیده؛ جامه اقامت از جان و تن، بر کن و خویشتن به ناشنوایی مزن.
گویی پیکرت نیز پیام مرگ را شنیده، که سیاهی مویت به سپیدی گراییده! می‏دانی این چیرگی از بهرِ چیست؟ آیا نشانه مرگ نیست؟ این آوا را بشنو و به سرای جاودان، روانه شو.
مهربان باش و مهربانی کن
«إذا جاءت الدّنیا علیک فجدیها
علی النّاس طراقیل ان تنقلت
فلا الجود یعینها اذا هی اقبلت
ولا البخل یبقیها اذا ما تولت»
هنگام که عزت و دولت جهان، بر تو روی آورد، پیش از آنکه دستت کوتاه شود، به خود آی و از دارایی‏ات بر مَردمان ببخشای.
این بذل، به گاهِ اقبال دنیا، ثروتت تباه نمی‏گرداند و به نیستی‏ات نمی‏کشاند؛ چنان‏که با بخل، در زمانِ روی‏گردانیِ جهان از انسان، چیزی برایت نمی‏ماند.
به مهربانیِ گیسویِ نَرمِ باران باش
«علیک من الامور بما یودی
الی سنن السلامة و الخلاص
و ما ترجوا النّجاة به و شیکا
و فَوزاً یوم یؤخذ بالنّواصی...»
در کارها، چنان باش، که تو را به سلامت بخوانند و از عذاب و کیفر برهانند. کاری کن که بهرِ ثوابش نجات و رستگاری‏ات را، همگان - آدمیان و فرشتگان و... تمام آفریدگانِ آفریدگار مهربان - دست به دعا برآورند؛ آن روز که با سر، به دوزخت می‏بَرَند.
به نیکی، رویْ آور، و پاکی از گناهان؛ زآن پس: خویش را مهیّای آمرزش و بخشش پروردگار گردان.
با اهل ایمان، مدارا کن و با آشنایان و بیگانگان، جز نیکی و نصیحت، پیشه نکن.
دست‏های مؤمنان را از سرِ مهر و محبت بفشار و همچون باران، بَر باغ و بُستان شوره‏زاران ببار؛ تا درهای رستگاری را در روز قیامت به رویت بگشایند و فرشتگان به احترامت، سر بر خاکِ پایت سایند و مقام و منزلتت بستایند.
طلوع آفتاب جمال حسین
رزیتا نعمتی
سلام بر تو که گلویت، بوسه ‏گاه پیامبر بود. ای خلاصه فاطمه و علی! بر ما بتاب که در تیرگی خاک، بی‏آفتاب یاد تو، پامال عبور روزهاییم و تنها عشق است که می‏تواند در تعریف تو، قد راست کند. امروز، خانه محقر علی، در آفتاب جمال تو، به مرکزیّت عالم، شناخته خواهد شد و نورِ سرگردانِ حسین که سال‏ها پیش از خلقت آدم در افلاک غوطه می‏خورد، در قاب جسم خویش، حلول خواهد کرد.
بیا ای هم‏بازی جبرئیل و پیمبر، که عشق تو، هول قیامت و سکرات مرگ را بر ما آسان می‏کند.
سلام کردم و به من تبسمت جواب داد  فتاد سایه‏ات سرم، دوباره آفتاب داد
چهار سوی خانه ‏ام سلام می‏فرستمت  سلام دادم و به من دعای مستجاب داد
دریایی به نام حسین
می‏گویند: «پایان شب سیه سپید است» و ازاین‏رو، خورشید تو دوبار، متولد شد؛ یکی در خانه فاطمه و دیگربار بر نیزه‏های شبزدگان.
روزی که عطر تو در ایوان ملائک پیچید، ملائک، تبریک‏ گویِ پروردگارِ تو بودند، تا ذرات جهان، به سجود درآمدند و تو را ذکر گفتند؛ «یاحسین».
خداوند، تو را آفرید تا از رعدِ گریه‏ های شبانه علی، بارانِ رحمت خود را بر زمین ببارد و به ازای هر قطره اشک علی، دریایی به نام حسین را هدیه کند.
در دوستیِ حسین علیه‏ السلام
هیچ سجاده‏ای باز نشد که نام تو را رمز عبور خود نکرد، یا حسین!
خاکِ تو، آبروی سجده من است و آب، با تولد تو، در فرهنگ لغات دلم، هم ‏خانواده حسین شد.
آن‏که تو را زیارت کند، هزار هزار درجه نزد خداوند به او عطا کنند؛ چراکه باران مهرِ تو، پوسته سخت دانه دل را می‏شکافد.
یا حسین! از قرن‏ های آن سوی تقویم، وقتی نوازشِ نور تو در رگ‏هایمان جاری می‏شود، چه تماشا دارد لذت گم شدن و غرق شدن در اسمت!
شفیع قیامت
حسین، تنها واژه ‏ای است که وقتی زاده شد، برخاست؛ مثل عطر، وقتی که سرِ مظروف آن را جدا می‏کنند و سرریز می‏شود.
تکرار تو بر نوارهای سبز دیوارهای مسجد، یادمان داد که تو بیش از یک نفر بودی. تو را باید آن‏قدر نوشت، تا محراب و جانماز و نقش اسلیمی طاق ‏نماهای زمین، به ناتمامِی تو اقرار کنند؛ یا حسین!
«در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم  بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
به وقت صبح قیامت که سر ز خاک برآرم  به گفت‏گوی تو خیزم به جست‏جوی تو باشم»
پیام کوتاه
ـ یا حسین! تولدِ تو تبدیل نور به انسان است و تو انسان را با شهادت خود به نور مبدّل کردی.
ـ امام حسین علیه ‏السلام فرموده ‏اند: «کسی که از راه نافرمانی خدا درصدد چیزی برآید آنچه را امید دارد زودتر از دست می‏دهد و آنچه را بیم دارد زودتر سر می‏رسد».
قدم نورسیده آفتاب
سودابه مهیجی
قدوم نورسیده آفتاب را ملائک بی‏شمار، به تبریک آمده ‏اند و بر بام خانه دختر خورشید، بال می ‏افشانند. از بهشتِ دامان بتول، بهاری سرزده است و خانه علی و زهرا، امروز، خانه تمام شادی ‏ها و دست ‏افشانی ‏هاست.
خدا، لبخند می‏زند این روز شگفت را و مرد تنهای نخلستان‏ها، به نسل سبز این کودک می ‏اندیشد. به نور ممتدی که سینه به سینه، تا قیامت خواهد رفت؛ «وَلَو کَرِهَ الْکافِرُون».
عاشورا متولد شد
اتفاق کمی نیست... بگذار تمام کائنات بدانند آغاز تو را! دو دریای آبی، به هم آمیختند و در پیوند خدایی و زبان زدشان، اقیانوسی پدید آمد که تاریخ را دیگرگونه خواهد کرد.
بگذار از امروز، همه شمشیرها، خود را مهیا کنند! بگذار لب‏ ها برای تشنگی، آبدیده شوند! بگذار کفر، از هم ‏اکنون، دست به کارِ تیز کردن تیغ کینه باشد و ایمان، کوه صبرش را به شانه‏ های تو تکیه دهد!
تاریخ، در راه است تا با خون معصوم تو، خود را رقم زند.
حادثه‏ ها در راهند. آب‏های متلاطم و دست‏های جفاپیشه ‏ای که سدِّ سیراب شدن ‏اند، توفان خونخواهی حق و رسوایی باطل، خطبه‏ های بلیغِ روسیاهی کفر، قرآن فصیح بر منبر نیزه‏ ها و خدایی که دلشدگانِ زخم‏ خورده را خود به پرسش و مرهم می‏ آید؛ همه در راهند. تو، مولود عشق، امروز، در آغوشِ مادر، مهیّای فردای خونخواهی و «هل من ناصر» باش! لبخند بزن، تا خون در رگ‏های طبیعت جاری شود!
لبخند بزن، تا خدا به یمن آمدن تو، اهالی روزگار را امان دهد! لبخند بزن، تا همه بدانند «عاشورا» متولد شد... .
خشت‏های آغازین بنای آزادگی
محمدکاظم بدرالدین
طَرَب بچین ای ماه از زمین! شَعَف بردار ای خاک از آسمان! دوران پُر مهر امتزاج عطر و آینه است.
صحنه درستی از زندگی، اتفاق می ‏افتد. زندگی از این به بعد، کتابی است خواندنی که در آن، واژه ‏های عزت و سربلندی، به وفور یافت می‏شود. دورانِ ساخت ارزش‏ها است؛ بُره ه‏ای از تاریخ که عملی شدن آرزوهای زلالِ بشریت را به همراه دارد.
خشت‏های آغازین آزادگی و سرفرازی، امروز نهاده می‏شود.
پیوند امروز با عشق
امروز، به کربلا پیوند می‏خورد.
نسیم، به دست‏بوسیِ لاله‏ها آمده است.
لاله‏ها چقدر با عشق، در تناسب‏اند! چقدر با جان‏نثاری همگون‏اند! با شنیدن نام حسین علیه ‏السلام ، لاله‏ ها به احترام قامت می‏ بندند.
امروز، به عرفه پیوند می‏خورد.
از هم‏اکنون، طنین آیه ‏های عرفه او، به گوش می‏رسد.
این نام، سرشار از جام وصل است و حضورش، همان عشق است.
او، آینه تمام‏نمای زیبایی‏ های چشمگیر معنوی است. امروز، به دل‏ها پیوند می‏خورد.
از خانه کوثر و حیدر
شیرین‏ ترین واژه ‏ها، در خانه علی علیه ‏السلام ، جشن به راه انداخته ‏اند. خدا می‏داند این میلاد لطیف، در دل فاطمه علیه السلام چه سروری برپا کرده است.
اینک، نتیجه درخشان کوثر و حیدر، در دستان پرکرامت نبوی صلی ‏الله‏ علیه‏ و‏ آله است.
فرزندی از دیار ولایت آمده است، تا در دل خفتگان، بذرهای بیداری بپاشد.
شگفت نیست، اگر از دامان پاک فاطمه علیه السلام ، فرزندی زلال‏تر از دریا آمده باشد که همه را به سمتِ آبی عشق بخواند.
شگفت نیست، اینکه از پدری که تمام لحظاتش، روشن‏تر از هرچه نوروز در زمین بوده است، نوزادی بیاید که با عطرش، هفت آسمان مدهوش شوند. سلام بر شُبیرِ خانه ولایت!
سلام بر دُردانه منزل اُنس و بی‏آلایش!
دستِ توسلِ ما روبه ‏روی این نام
دفترهای چشم ‏انتظاری، بسته می‏شود و مرحله پرشکوفه تابندگی، آغاز می‏شود. چشمه‏ هایِ نشاط، از کوه‏ های سرسبز تقدس جاری می‏شود و همه ما را به تماشای بهاری نو، دعوت می‏کند.
سماع خورشید، پا می‏گیرد و بساط خنده ‏های ماه، رو به راه می‏شود.
سوم شعبان آمده است و فصل شهود سبز پروانه ‏هاست و سجود روشن آب‏ها.
سلام بر حسین علیه ‏السلام که شمه‏ای از برکات نخستین‏ اش، درمان بال‏های «فُطرُس» است.
آری؛ حریم شفافِ عصمت است و تمنای مستجاب «فطرس». افلاک‏ نشینان، سر می‏سایند به آستانِ حسین علیه ‏السلام .
گل باغ فاطمه علیه السلام شکفت
حسین امیری
در باغ‏ های احساس زمین، گل‏ها، رنگ سرخ گرفتند.
چهره زرد عشق، به سیلی شاهد شهادت، سرخ شد.
بهار، نوید آمدن گل همیشه بهاری، به باغ فاطمه علیه السلام آورد؛ گلی که با شکستن، نمی‏شکند و با چیدن، شاخه می‏دهد.
نوید آمدن مردی که با کشتن، نمی‏میرد؛ بلکه با خونش زندگی می‏بخشد دین محمد را.
پیش از تو...
پیش از تو، عشق یا نبود یا اگر بود، سرخ نبود.
پیش از تو، زندگی ارزش دل بستن نداشت.
پیش از تو، کودکی در آغوش مادرش، عشق را با اشک مادر نمی ‏آموخت.
تو، حسین فاطمه ‏ای؛ تفسیر عشق خدا به آفریده‏ هایش و تمرین عشق بنده، به آفریدگارش. تو تمام دوست داشتنی.
چه کسی صدایم می‏کند؛ حسین؟!
به نام تو می‏نازم، وقتی صدایم می‏کنند، از نامت خجالت می‏کشم. نمی‏دانم این چه شوقی است! چه کسی است صدایم می‏کند: «حسین» و تنم برگ خزان می‏شود و می‏لرزد؟
چه کسی است صدایم می‏کند: «حسین» و اشکم بی‏اختیار می‏ریزد.
نامم ببر و هم‏نام تو بودن را یادم ده.
امیر عشق!
امیر عشق کائنات، آسمان آبی دلدادگی! بهار آمدنت، نوید زندگی عاشقانه است.
کودکی‏ات هم بوی شهادت می‏دهد. کودکی‏ات هم نوید اشک می‏دهد.
امیر اشک‏های بی‏ پایان! بی‏تو گریه کردن، معنی ذلت است و با تو فریاد اعتراض به هرچه طاغوت، امیر اشک‏هاست.
بهانه اشک‏ هایم باش تا باران شود و ترس را از مزرعه وجودم بشوید.
می‏خواهم آفتاب‏گردان عشق بکارم.
یا حسین!
خاک اگر فصل بهار را «یا حسین» نگوید، جانش گرم آفتاب نمی‏شود. دانه اگر آب را با «یا حسین» ننوشد، جوانه نمی‏دهد. سنگ اگر نام «حسین» نبرد، زیر سم اسبان و پای ستوران می‏شکند. باران اگر عزادار «حسین» نباشد از تقدیر ابر، رها نمی‏شود، رود اگر نیت سفر کربلا نکند، کوه‏ ها را نمی‏شکافد.
هرجا جهادی است، هر جا مبارزه ‏ای است، هرجا ذره ‏ای میل آفتاب می‏کند، نام تو را می‏گوید: «یاحسین!»
جگرگوشه فاطمه علیه السلام
در گوش بهار، اذان بگویید! سوسن فاطمه را به آغوش محمد برسانید!
کودکی با قنداقه‏ ای از سوسن، آمده تا هم‏بازی سجده رسول خدا شود.
طبیب کوچک‏ سالی، دارد غم ناامیدی بشر را درمان می‏کند.
حسین، بزرگ خواهد شد و از کودکی خواهد گذشت؛ ولی جگرگوشه فاطمه خواهد ماند.
حسین، قد خواهد کشید و سرور جوانان بهشت خواهد شد. حسین علیه ‏السلام معنای بهار است؛ سرخی لاله، سبزی آزادگی سروها و آبی مهربانی مشک‏های آب... .
شور یک تولد (خوابِ ام‏ایمن)
محمدعلی کعبی
ام‏ ایمن، تمام دیشب را نخوابیده است. این شب‏ها، مدینه فرشته‏ باران است و هوا بوی بشارتی سبز و سرخ می‏دهد؛ بوی مراتع سبزی که غروب، به تماشایشان نشسته باشی.
زمین، شانه‏ هایش را برای قدوم آسمانی فرزند خورشید، تکانده است و یحیی ابن زکریا، از پس ِ پرده‏ های غبارآلود تاریخ، دوباره متولد خواهد شد.
ام ایمن، تمام دیشب را نخوابیده و گریه ‏اش، برای لحظه‏ ای بند نیامده است. چند روزی بیشتر به سوم شعبان سال دوم هجری نمانده و التهاب غریبِ اشیا و بهت ثانیه‏ ها و دقیقه‏ ها، بوی تردید دارد. هوا رنگِ دلهره به خود گرفته است و خاک، سرخیِ شرم. حسین علیه ‏السلام ، بر زمین قدم بگذارد؟ زمینی که رسم مهمان‏ نوازی آسمانیان نمی‏داند؟! زمینی که یک‏بار برای همیشه، مسیح را در آن میزبانی کردند؟! زمینی که یحیی ابن زکریا را بر عرصه‏اش سر بریدند و برای پلیدی بردند که حکم قتل زندگی را صادر کرد؛ زمینی که... .
ام ایمن، تمام دیشب را نخوابیده و گریه‏اش لحظه‏ای بند نیامده است. او در عالمِ رؤیا، پاره‏های تن پیامبر را در خانه خود یافته است. چه چیز وحشتناک ‏تر از آلوده شدن خانه ‏اش به خون پیامبر؟! اعضای تن پیامبر، در خانه او چه می‏کنند؟!
ام ایمن، آن‏قدر پریشان است که تمام همسایه ‏ها را هم نگران کرده و به سراغ پیامبر فرستاده است.
پیامبر این روزها در انتظار یکی از بهترین ساکنان روی زمین است و چشم در راهِ یکی از برترین جوانان اهل بهشت دارد و چشم در راه طاووس ِ اهل بهشت، کشتی نجات، ستاره امان اهلِ زمین و بیشترین سهم خود را از گل‏های روی زمین دارد.
ام ایمن تمام دیشب را نخوابیده است... و پیامبر خوابِ او را این‏گونه تعبیر می‏کند که: «ای ام ایمن، به زودی فاطمه فرزندی به دنیا می ‏آورد که تو دایه او خواهی بود و به او شیر خواهی داد پس بعضی از اعضای پیکر من و پاره تن من در خانه تو خواهد بود».
تاریخ را بشارتِ ظهور
آب را بشارتِ تولد روشنی باد و تاریخ را بشارتِ ظهورِ یک تحول جاویدان!
زمین، تندتند نفس می‏زند و صدای گام ‏های روشنی از دور می‏آید؛ از سمتِ افق. آب، چند چنگ بر گلو دارد و سخت احساسِ تشنگی می‏کند.
شمشیرها، در اعماق تاریخ، سر خم می‏کنند و نیزه‏ها در آسمان زار می‏زنند.
فرشته‏ها، لحظه‏ ای لبخند می‏زنند و لحظه ‏ای بغض می‏کنند.
«اسماء»، صبح علیه ‏السلام را پیچیده در پارچه‏ ای سفید، در آغوش پیامبر می‏گذارد. پیامبر صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏ آله در گوشِ راست صبح، اذان می‏گوید و در گوشِ چپ، اقامه و بعد، صبح را در آغوش می‏کشد و می‏بوید و می‏گرید. «اسماء» می‏پرسد: پدر و مادرم فدایت برای چیست این گریه؟ و پیامبر می‏فرمایند: «برای صبح.» اسماء می‏پرسد: او که هم‏اکنون متولد شد! و پیامبر می‏فرمایند: او را گروهی ظالم، بعد از من به شهات می‏رسانند. بعدها پیامبر، بشارت امتداد سرخی صبح را تا بی‏نهایت می‏دهد. و بعدها، چهره شفق‏گونِ صبح، روی نیزه، شکستِ شمشیر مقابل خون را فریاد می‏کند.
«سلام بر تو روزی که متولد شدی
و روزی که از دنیا رخت بستی
و روزی که (دوباره) زنده مبعوث می‏شوی».
پیام کوتاه
ـ خجسته باد آمدن سومین بهار ولایت و مبارک باد این طلوع سبز بی ‏پایان!
ـ میلاد لاله ‏ترین سرور جهان بر تمام عزت‏مداران و دوستدارانت مبارک باد!
کشتی نجات
زینب مسرور
آسمان خم می‏شود تا به زمین تکیه کند. فرشتگان، دسته دسته از آسمان فرود می ‏آیند؛ انگار کسی می ‏آید!
تمام کائنات، ایستاده ‏اند تا ورودش را به نظاره بنشینند.
نسیم، مژده آمدنش را در کوچه کوچه‏ های مدینه جار می‏زند؛ انگار کسی می ‏آید؛ کسی که تمام گل‏های زیبا، رایحه‏ شان را از عطر خوش او وام گرفته ‏اند؛ کسی که تمام آب‏های دنیا، با افتخار، دست تعارف به سویش گرفته ‏اند؛ کسی که کشتی نجات و چراغ هدایت خواهد شد.
حسین علیه ‏السلام آمد تا...
حسین می ‏آید؛ با کوله ‏باری از عشق و ایمان. می‏آید، تا کمر طاغوت‏های جهان بشکند و شوکت ستم، فرو بریزد.
حسین می‏ آید؛ تا همه پنجره ‏های دنیا، رو به حق و حقیقت باز شوند؛ تا بنده ای اسارت و بندگی را از پای بشر باز کند؛ تا ریشه باورهای سبز و آسمانی، نخشکد؛ تا فریاد آزادی و آزادگی، در سینه ‏ها یخ نزند و اسلام، جاودانه شود.
در شش ‏گوشه قلب مایی
شهلا خدیوی
از اینکه همیشه در تاریکی‏ های ذهنم، نور تو را حس می‏کنم و به نامت دخیل می ‏بندم، عاشق ‏ترینم.
نامت را که می‏آورم، قلبم شروع می‏کند به دلتنگی. راه می‏افتد میان آب‏ها، زلال می‏شود و یک تکه از خاک پایت را می‏کند مُهر تقرب... .
اگر یک نگاهی به دل‏هایمان بیاندازی، می‏بینی چقدر دوستت داریم. شاید جای دیگری باشی؛ اما دستانت یک ضریح توی دلمان زده است. شش‏گوشه قلبمان همیشه برای توست... .
خوش به حال عاشورا!
سودابه مهیجی
کبوتری به زمین وحی شد، خدا خندید
: ـ [سلام بر قدم نورسیده خورشید!]
به چارسوی جهان سر به سجده آوردند
پرندگان غزل‏خوان، فراز شاخه بید
زمین به روز بزرگی دچار شد با تو
به رغم عمری خاموش و مانده در تبعید
هزار قرن زمین خواب ماجرا می‏دید
در آرزوی تو چشمان عشق ماند سپید
آهای حضرت خورشید، صد بهاران شکر!
از اینکه آمده ‏ای با چقدر مرتبه عید
به انتظار تو با شور مانده در شمشیر
هزار قافله باران، هزار نسل مدید
نشسته ‏اند... فقط امر کن که خون باشند
به زیر پای تو لب تشنه‏ ماندگان شهید
خوشا به حال غزل! خوش به حال عاشورا!
که در رکاب تو و چشم‏هات شد جاوید
ماهنامه اشارات

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
ادعیه ماه رمضان
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 رمضان

مرگ مروان بن حکم در اول رمضان سال ۶۵ هـ .ق. مروان در ۸۱ سالگی در شام به...


ادامه ...

4 رمضان

مرگ زیاد بن ابیه عامل معاویه در بصره در چهارم رمضان سال ۵۳ هـ .ق. زیاد در کوفه...


ادامه ...

6 رمضان

تحمیل ولایت عهدی به حضرت امام رضا علیه السلام توسط مأمون عباسی بعد از آنکه مأمون عباسی با...


ادامه ...

10 رمضان

١ ـ وفات حضرت خدیجه کبری (سلام الله علیها) همسر گرامی پیامبر(صلی الله علیه و آله و...


ادامه ...

12 رمضان

برقراری عقد اخوت بین مسلمانان توسط رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) هنگامی که...


ادامه ...

13 رمضان

مرگ حجاج بن یوسف ثقفی،‌ حاکم خونخوار بنی امیه در سیزدهم رمضان سال ۹۵ هـ .ق حاکم خونخوار...


ادامه ...

14 رمضان

شهادت مختار بن ابی عبیده ثقفی در چهاردهم رمضان سال ۶۷ هـ .ق مختار بن ابی عبیده ثقفی...


ادامه ...

15 رمضان

١ ـ ولادت با سعادت سبط اکبر، حضرت امام مجتبی(علیه السلام)٢ ـ حرکت حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

16 رمضان

ورود محمد بن ابی بکر به مصر در شانزدهم رمضان سال ۳۷ هـ .ق محمد بن ابی بکر...


ادامه ...

17 رمضان

١ ـ معراج پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد بن عبدالله (صلی الله علیه و آله و سلم)٢...


ادامه ...

19 رمضان

ضربت خوردن امیرمؤمنان حضرت امام علی (علیه السلام) در محراب مسجد کوفه در نوزدهم ماه مبارک رمضان سال...


ادامه ...

20 رمضان

فتح مکه توسط سپاهیان اسلام در روز بیستم رمضان سال هشتم هـ .ق سپاهیان اسلام به فرماندهی رسول...


ادامه ...

21 رمضان

١ ـ شهادت مظلومانه امیرمؤمنان حضرت علی علیه السلام٢ ـ بیعت مردم با امام حسن مجتبی علیه...


ادامه ...

23 رمضان

نزول قرآن کریم در شب بیست و سوم رمضان کتاب آسمانی مسلمانان، قرآن مجید نازل گردید. برخی چنین...


ادامه ...

29 رمضان

وقوع غزوه حنین در بیست و نهم رمضان سال هشتم هـ .ق غزوه حنین به فرماندهی رسول گرامی...


ادامه ...

30 رمضان

درگذشت ناصر بالله عباسی در سی ام رمضان سال ۶۲۲ هـ .ق احمد بن مستضیء ناصر بالله درگذشت....


ادامه ...
0123456789101112131415

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page