(( آنگاه هدايت شدم )) در دادگاه

(زمان خواندن: 5 - 9 دقیقه)

با ايمان به اينكه مردم بر دين سلاطين وشاهان خود هستند وباتاسى به رسول گرامى اسلام (ص ) كه نامه هاى گوناگونى را براى پادشاهان وحاكمان زمانش فرستاد وآنهارا به اسلام دعوت كرد, به اين انديشيدم كه كتاب ((آنگاه هدايت شدم ))را براى تمام پادشاهان ورؤساى جمهورى عرب ارسال كـنـم وهمراه كتاب نامه اى دوستانه ودر خور, برايشان بنويسم , شايد متذكر شوند كه همانا تذكر, بـراى مؤمنين سودمنداست با توجه به اينكه آنان در راس قدرت هستند واهل حل وعقد مى باشند, پـس مسؤوليتشان , بسيار سنگين است چرا كه سرنوشت امت در دستشان است ((كلكم راع وكلكم مسؤول عن رعيته ))وبايد پاسخگوى اين سرنوشت باشند.
وچـون ايمان دارم به اينكه بهره مندان در دنيا وآخرت , تنهامؤمنانى هستند كه ضمن ايمان , عمل صـالـح وشـايـسـتـه هـم دارنـدوهمواره به حق وصبر سفارش مى كنند وهمچنين ايمان دارم به سخن رسول خدا كه مى فرمايد ((هـيـچ يـك از شـمـا ايـمـان نـدارد جـز ايـنـكـه بـراى بـرادرش هـمـان بخواهد كه براى خود مى خواهد)) ((331)).
وفرمود ((اگر خداوند, توسط تو يك نفررا هدايت كند, برايت بهتراست از دنيا وهر چه در آن است )).
از ايـن روى كـتابم را براى : ملك حسن دوم , رئيس شاذلى بن جديد, رئيس زين العابدين بن على , رئيس معمر قذافى , ملك حسين بن طلال وبرادرش حسن وملك فهد بن عبدالعزيز ارسال نمودم .
هـر كـتـابـى را به عنوان هديه از راه پست سفارشى فرستادم وقطعاكتابها به آنان رسيده است زيرا رسـيد پست كه امضاى رؤساى دفاترشان در آن بود برايم ارسال شد مدتى طولانى گذشت وهيچ پـاسـخى از آنان نيامد جز از رئيس زين العابدين بن على , رئيس جمهورى تونس كه خالصانه تشكر كـرده بـود در كـنفرانس مطبوعاتى كه در هند داشتم ,وقتى اين داستان را نقل نمودم (كه رئيس جمهور تونس , نامه تشكرآميز نوشته ) از من پرسيدند: آيا رئيس جمهور كتابت را خوانده است ؟پاسخ دادم : رئيس گرفتاريهاى زيادى دارد كه ممكن است وقت خواندن كتاب را نداشته باشد, پس اگر خـوانده باشد, از او سپاسگزاريم واگر نخوانده باشد, عذرش موجه است , مهم اين است كه در ميان اين پادشاهان ورؤسا, تنها كسى كه نامه ام را پاسخ داد, ايشان بود.
پيش از آنكه نامه رئيس جمهور به من برسد, با اتومبيلم به تونس مسافرت كردم كه 200 جلد از اين كـتـاب را بـا خـود داشـتـم درگـمـرك , كـارمـندان گمرك مدرد بودند كه آيا آنهارا بگيرند يا رهاكنندرئيسشان را صدا زدند كه كتابهارا ببيند او پرسيد: اين كتاب سبز(قذافى )است ؟!.
گفتم : رنگش سبزاست ولى ربطى به كتاب سبز قذافى ندارد.
گفت : آيا نمى دانى وارد كردن اين همه كتاب بدون اجازه قبلى ممنوع است .
گـفـتـم : برادر! اين كتاب خودم است ومن نويسنده اش مى باشم وهمانا يك نسخه اش را به جناب رئيس هديه داده ام .
يـك جلد كتاب را گرفت ونام نويسنده را با گذرنامه ام مطابقت كرد وپس از اطمينان گفت : من هم مى خواهم يك نسخه را به عنوان هديه بگيرم !.
گفتم : با كمال ميل اسم مبارك چيست كه به شما اهدا كنم ؟.
ضمن اينكه نامش را به من گفت , امضا كرد كه اجازه خروج وبردن كتابهارا داشته باشم .
وارد پايتخت شدم ودر آنجا كتاب را به برخى از دوستانم هديه كردم سپس به زادگاهم ((قفصه )) مـسـافـرت كـردم وآنجا با خويشان وشاگردان قديمى ام ملاقات كردم وچند روز نگذشته بود كه نيمى ازكتابها, تمام شد.
بـه فـكر دشمنان عقيده ام نيز افتادم , چند نسخه كتاب را به آنها هم هديه كردم وايمان داشتم كه بايد به نحو خدا پسندانه با آنان مقابله كنم تادشمنى از ميان برود وبا استناد به اين آيه شريفه ((هرگز نيكى وبدى در جهان يكسان نيست , هميشه بدى خلق را به بهترين كار پاداش ده تا همان كس كه گويى با تو سر دشمنى دارد دوست وخويش تو گردد)) ((332)).
بـا خـويـشتن گفتم : شايد خدا خواست , تعصب را كنار گذاشتندوهدايت شدند يا حداقل از اذيت كردنم دست برداشتند.
سپس در ساير شهرها وروستاهاى همجوار راه افتادم وبقيه كتابهارا هم به مردم اهدا كردم وجز سه يا چهار نسخه برايم باقى نماند.
مطلبى كه لازم به تذكراست اين است كه رئيس جمهور (زين العابدين بن على ) پس از گذشت 30 سـال از تـعـطـيـل بـودن دانـشـگـاه زيـتـونه , آن را بازگشايى كرد ومسؤولين را از سوى خود بر شـعـبه هاى مختلف دانشگاه نصب نمود از شانس بد من , نماينده ايشان در ((قفصه ))اتفاقا يكى از دشمنان بزرگ من وتشيع شد.
آن بـيچاره فرصت را مغتنم شمرده همان نسخه اى را كه برايش فرستاده بودم , تقديم والى كرد وبا مـتـهـم سـاخـتن من به تهمتهاى خطرناكى از والى اجازه گرفت كه از استاندار بخواهد مرا فورا تـوقـيـف كرده وتمام كتابهايى را كه اهدا كرده بودم جمع آورى نموده وافرادى راكه به آنها كتاب داده بودم , بطلبند واز آنان تحقيق كنند وپرونده سازى نمايند.
افـراد پـليس براى پيدا كردن من به تكاپو وتلاش افتادند در آن روز, نزد يكى از دوستان ـ كه مدير اداره اى اسـت ـ بـودم نـاگـهـان دامـادم به سرعت به سوى من آمد وگزارش اوضاع را به من داد ونـصـيحت كرد كه فورا به سوى مرز بروم واز كشور خارج شوم از احساساتش تشكركردم وگفتم : اگـر ايـن كـار كـردم , بـراى آنـان ثابت مى شود كه من گناهكارم ولذا با تمام شهامت وشجاعت , منتظرشان مى شوم وچيزى هم ندارم كه بر آن ترس ووحشت داشته باشم , كارى هم نكرده ام كه بر آن پشيمان باشم .
افـراد نيروى امنيت رسيدند ومرا با خودشان به مركز بردند ودرآنجا بازجويى شروع شد بازپرس با ادب واحترام با من سخن مى گفت تا اينكه جناب استاندار رسيد تا مرا شناخت , با عصبانيت بر من فريادزد مـى خواهى در اين كشور امن , آشوب بر پاكنى ؟ خيال مى كنى اينجا هم ايران است ؟! و رو به رئيس امنيت كرد وگفت : اين آقا سه هزارجلد كتابى آورده كه همه اش كفراست وصد ميليون پول هم با خودآورده كه بر مردم تقسيم كند وآنان را به انقلاب وعصيان وا دارد!!.
با تندى پاسخ دادم 1 ـ كتابم كتاب كفر نيست ودعوت به انقلاب نمى كند واگر چنين بود, يك نسخه از آن را به رئيس جمهور هديه نمى دادم واصلا به تونس نمى آمدم .
2 ـ اگر مى خواستم سه هزار نسخه را از اين كتاب با خود بياورم ,نياز به يك تريلى داشتم كه آنهارا بـار كـنـد وخود اتومبيلم را ديده ايد وهم اكنون نزد شما توقيف است , خودتان آن را پر كنيد, ببينيد چقدر جامى گيرد!.
3 ـ مـى گـويـيد من صد ميليون پول بر مردم تقسيم كرده ام ! يك نفررا ـ اگر راست مى گوييد ـ بياوريد كه ادعا كند از من پولى ولو به اندازه يك فلس گرفته باشد.
وانـگـهـى مـن كـه به طور قاچاق نيامده ام , بلكه به صورت قانونى آمده ام ومانند ديگر مردم مورد بازرسى دقيق قرار گرفته ام وحتما اگرصد ميليون پول با من بود به اين آسانى رهايم نمى كردند واز من مجوزمى خواستند, خود شما هم بهتر از من اين مسائل رامى دانيد.
مـتـوجـه شـد كـه گـويـا حـرفهايم درست است پس پرسيد: چندنسخه از اين كتاب را با خودت آورده اى ؟.
گفتم : 200 جلد.
گفت : نام دويست نفرى كه كتاب را به آنها اهدا كردى به ما بگو!.
گـفـتـم : مـمـكـن نيست ! نه اينكه من نخواسته باشم بگويم ولى اسمارا نمى دانم بسيارى از آنان شـاگـردان قـديمى من هستند كه بيش ازده سال است آنهارا نديده ام وتنها با قيافه وسيما, آنهارا مى شناسم نه بانام .
خلاصه , پس از شور ومشورت , نظرشان اين شد كه آن شب مرارها كنند تا فردا صبح بعد باز گردم صبح روز بعد اول وقت آمدم , مراسوار ماشينى كردند وبا دو نگهبان ! فرستادند كه به دهات اطراف بروم وكتابهارا تا آنجا كه مى دانم , جمع آورى كنم .
در راه مـتـوجـه شـدم كه هر دو نگهبانم , مستبصرند يكى از آنان گفت : اى استاد! آيا مرا فراموش كردى واز ياد بردى ؟ من از شاگردانت هستم در سالهاى 1970 به بالا هنگامى كه مدرسه ((ترشيخ الـمـعـلـمين ))بودم به خدا من ديشب خوابم نبرده است زيرا كتابت را از مركز گرفتم وهمه اش را خواندن اكنون به خدا قسم من مانند تو هستم (يعنى شيعه ام ).
دومـى گـفت : من نيز دو روز پيش كتابت را خواندم , هنگامى كه يكى از دوستان , آن را برايم آورد بـاور كـن كه قلبم را براى امور زيادى گشود ومشكلاتى كه در ذهنم بود وپاسخ قانع كننده اى بر آنها نداشتم ,همه را در كتابت يافتم پس من نيز شيعه ام .
از اين تصادف جالب بسيار خنديديم واصلا از طول طريق خسته نشديم .
ولـى بـهـرحـال تا ممكن بود كتابهارا در مدت سه روز از مناطق گوناگونى جمع آورى كرديم , وطبق دستور, هر كس كه كتاب نزد اوبود, به مركز پليس فراخوانده شد.
با آقاى والى ملاقات كردم وپس از سخنان كوتاهى به من گفت مـرا از شـمـا خيلى ترسانده بودند ومى گفتند كه يك شيعه افراطى است واز سوى خمينى تغذيه مى شود وازدواج خواهران رامجاز مى داند!!.
تـبسمى كردم وگفتم : حالا يادم آمد! قضيه مربوط مى شود به داستان شيرخوارگى كه در همان كـتـاب نـوشـتـه شـده او هـم تـبـسمى كردوكتاب را از كشوى ميزش بيرون آورد وگفت : آنچه گـفـتـه اى درسـت اسـت ولـى تورا سرزنش مى كنم كه چرا يك نسخه از كتاب را به خود من اهدا نكرده اى .
اگـر از روز اولـى كـه بـه ((قـفـصه )) وارد شدى , كتاب را به خود من مى دادى , اين مسائل پيش نمى آمد ولى الان ديگر ـ متاسفانه ـ از قدرت ما خارج شده ودر دست دادگاه قرار گرفته است كه سخن آخررا آنهابايد بگويند.
پس از آن تشريف بياور تا گذرنامه ات را تقديمت كنيم وبه سلامتى مسافرت كن .
از سـخـنـش فـهميدم كه آنان پس از آنكه بى گناهيم را از آن همه شايعه ها فهميده اند وهمچنين دانسته اند كه رئيس جمهور كتابم را ازپاريس تحويل گرفته , قضيه را به دادگاه منتقل كرده اند تا تنها درمحتواى كتاب بحث كنند وببينند خطرى براى نظام يا دين دارد يا نه ؟.
بـه دادگـاه روانه شدم در حالى كه ياران مستبصرم گفتند كه تمام اشخاصى كه با آنان بازجويى شده , درباره من جز خير نگفته اند.
سئوالهايى كه از آنان پرسيده شده بود اين بود كه 1 ـ چه رابطه اى با تيجانى دارى ؟ پاسخ : استادم يا دوستم مى باشد.
2 ـ آيا به تو پول داده است ؟ نه يك فلس هم از او دريافت نكرده ام .
3 ـ آيا از تو پولى در خواست كرده ؟ خير! از من چيزى نخواسته .
در دادگـاه خـواهـان ديدار با جناب دادستان شدم پس از اجازه براو وارد شدم , ديدم كتاب روى ميزش گذاشته است .
گـفـتـم : سـرورم ! مـن نـويـسنده كتابم وفقط براى يك هفته به تونس آمدم ولى اكنون بيش از يـكـمـاه است كه بدون هيچ گناهى , معطل شده ام ,واعصابم ناراحت است زيرا زن وبچه ام تنها در پاريس مانده اند.

------------------------------------------------

331- صحيح بخارى 1: 10.
332- فصلت : 34.
333- سوره احزاب : 25.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page