پرتو دوّم :

(زمان خواندن: 4 - 8 دقیقه)

‏ در پاسخ به ادعاى تحريم، شايسته است تا روايات فوق را كه پيروان تحريم گريه و عزادارى بدان استناد كرده‏اند نقد و بررسى نماييم:
‏ 1 در آغاز مى ‏توان از ديدگاه عايشه ياد كرد؛ او روايات فوق را عارى از اعتبار مى ‏دانست و آنها را نمى ‏پذيرفت و به راويان آن نسبت فراموشى و اشتباه مى ‏داد؛ نووى مى ‏گويد:
« روايات فوق از نظر عايشه پذيرفته نشده، او به راويان آن نسبت فراموشى و اشتباه مى ‏دهد. زيرا خليفه دوم و پسرش عبداللَّه اين روايات را به صورت صحيح از پيامبر نگرفته‏اند. چنانكه ابن عباس نيز مى ‏گويد: اين روايات سخن خليفه است نه سخن پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم. »

شرح النووى، ج 5، ص 308.
‏ در اين باره، يادكرد روايات ذيل شايسته است:
‏ الف ابن مليكه از ماجرايى ياد مى ‏كند كه بر ساختگى بودن روايت تحريم گريه گواهى مى ‏دهد؛ او مى ‏گويد:
‏ يكى از دختران عثمان درگذشت، به همراه عبداللَّه بن عمر و عبداللَّه بن عباس در تشييع جنازه او شركت جستيم. در ميان آن دو نشسته بودم كه عبداللَّه بن عمر از گريه مردم شِكوه كرد و به فرزند عثمان چنين گفت:
‏ چرا مردم را از گريه باز نمى ‏داريد؟ همانا از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم شنيدم كه مى ‏فرمود: « مرده به خاطر گريه خويشانش عذاب مى ‏شود » !. در آن حال، ابن عباس رو به ابن عمر كرده، گفت: « عمر گوينده اين حرف است ». زيرا هنگامى  كه عمر بر اثر شدت زخم در بستر مرگ بود، صهيب نزد او آمد و بر بالين‏اش گريه و ناله سر داد. عمر از اين عمل صهيب ناراحت شد و گفت: آيا بر من گريه مى ‏كنى، در حاليكه پيامبر فرموده است كه مرده به دليل گريه نزديكانش در عذاب خواهد بود!
‏ او در ادامه چنين بيان داشت:
‏ پس از درگذشت عمر، اين سخن وى را براى عايشه بازگو كردم، وى در پاسخ چنين بيان داشت:
« رحم اللَّه عمر، واللَّه ما حدث رسول اللَّه، ليعذب.. و لكن رسول اللَّه صلي الله عليه و آله و سلم قال: ان اللَّه ليزيد الكافر ببكاء اهله عليه؛ خدا عمر را رحمت كند! سوگند به خدا كه هرگز پيامبر چنين سخنى را بر لب نياورده است، بلكه ايشان چنين بيان داشت:
‏ خداوند عذاب كافر را با گريه بستگانش افزون مى ‏كند. »
‏ عايشه سپس سخن خود را با اين جمله پى گرفت:
« حسبكم كتاب اللَّه و لا تزر وازرة وزر اخرى؛ فاطر، آيه 18. قرآن شما را در اين باره كفايت مى ‏كند كه فرمود: هيچكس گناه ديگرى را به دوش نمى ‏كشد. »
‏ آنگاه ابن عباس بر اين جمله تاكيد كرد كه پروردگار مى ‏خنداند و مى ‏گرياند.
‏ روايت گر اين ماجرا مى ‏گويد:
‏ چون سخن ابن عباس به پايان رسيد، عبداللَّه بن عمر سكوت كرد و سخنى نگفت.

مسند احمد، ج 1، ص 41؛ جامع الاصول، ج 11، ص 99.
‏ ب روزى در حضور عايشه، سخنى از اين گفته عبداللَّه بن عمر به ميان آمد كه به نقل از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم مى ‏گويد: ميت با گريه خويشانش در قبر عذاب مى ‏شود! عايشه در واكنش چنين گفت:
« ذهل ابن عمر! انما قال رسول اللَّه صلي الله عليه و آله و سلم انه ليعذب بخطيئته و ذنبه و انّ اهله ليبكون عليه الان؛ فرزند عمر فراموش كرده است، بلكه رسول خدا چنين فرمود: مرده در قبر به خاطر گناهانش عذاب مى ‏شود، در حالى كه نزديكانش نيز در آن هنگام براى وى مى ‏گريند. »

شرح النووى، ج 5، ص 308.
‏ ج عايشه در فرازى ديگر مدعى است:
« انكم لتحدثون عن غير كاذبين و لا مكذوبين و لكن السمع يخطى؛ عمر و فرزند او عبداللَّه، از روى عمد و آگاهى نسبت دروغ به رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم نداده‏اند، بلكه حديث را از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم اشتباه شنيده‏اند. »

مسند احمد، ج 1، ص 42؛ جامع الاصول، ج 11، ص 93، شماره 8563.
‏ د همچنين عايشه از اين حكايت ياد مى ‏كند كه:
‏ روزى رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم از كنار قبرى عبور مى ‏كرد، بازماندگان آن مرده را ديد كه بر او مى ‏گريند، آنگاه اين سخن را بر زبان جارى ساخت: « كسى سنگينى عمل ديگرى را بر دوش نمى ‏كشد ». صحيح بخارى، ج 1، ص 223؛ ارشاد السارى، ج 2، ص 404.
‏ 2 روايتى كه به جلوگيرى پيامبر از گريه منسوبان جعفر بن ابى طالب اشاره داشت نيز عارى از واقعيت است؛ زيرا:
‏ الف اين روايت با روايات ديگرى كه از ترغيب پيامبر اكرم بر گريه كردن حكايت داشت، در تعارض است. سنن النسائى، ج 4، ص 19؛ مسند احمد، ج 2، ص 323؛ المستدرك على الصحيحين، ج 1، ص 381.

( به روايات ذكر شده در بخش سيره رسول اللَّه صلي الله عليه و آله و سلم رجوع شود ).
‏ ب در سند روايت فوق، شخصى بنام « محمد بن اسحاق بن يسار بن خيار » وجود دارد، كه در نزد محدثان اهل سنت و علماى علم رجال آن طايفه مورد اعتنا نيست و آنان روايات ذكر شده توسط او را « ضعيف » و « جعلى » مى ‏دانند. عن ابن نمير: انه يحدث عن المجهولين احاديث باطلة. و عن احمد: يشتهى الحديث فياخذ كتب الناس فيضعها فى كتبه. و عنه ايضا: كان ابن اسحاق يدلّس. و عن ابى عبداللَّه: كان لايبالى عن من يحكى. و عنه ايضا: ليس بحجة. و عن احمد: لم يكن يحتج به فى السنن. و عن يحيى بن معين: ليس بذاك، ضعيف. و عنه ايضا: سقيم ليس بالقوى. و عن النسائى: ليس بالقوى.
ر. ك: تهذيب الكمال، ج 16، ص 80 -70.
‏ 3 روايت ذكر شده از « نصر بن ابى عاصم » نيز دستخوش ضعف بوده و به علل ذيل بدان نمى ‏توان استناد كرد:
‏ الف سند آن روايت ضعيف است، زيرا در ميان راويان فردى بنام « ابراهيم بن محمد بن ابى يحيى » به چشم مى ‏خورد و عالمان نامدار اهل سنت او را دروغگو، جعل كننده حديث و شخصى غير قابل اعتماد دانسته‏اند. قال احمد: كل بلاء فيه. و قال ايضا: لايكتب حديثه، ترك الناس حديثه، كان يروى احاديث منكرة، لا اصل لها، و كان يأخذ احاديث الناس يضعها فى كتبه. و قال بشر بن المفضل: سألت فقهاء اهل المدينة عنه، فكلهم يقولون: كذّاب. و قال النسائى: ليس بثقة و لايكتب حديثه. ر. ك: تهذيب الكمال، ج 1، ص 420.
‏ ب نسبت چنين ماجراى ناشايستى به خليفه مسلمين باوركردنى نيست و مى ‏توان آن را از واقعيت دور دانست، زيرا چگونه ممكن است كه عمر به خانه يك زن نامحرم حمله كند و او را با تازيانه مضروب سازد، به گونه‏اى كه روسرى زن از سرش بيفتد، و خليفه در واكنش به اعتراض ياران خود، آن زن را غير قابل احترام بپندارد! و خاطره تلخ يورش به خانه وحى را در ذهنها تجديد كند.
‏ ج در صورت صحت ماجراى فوق، آيا سؤال مطرح مى ‏شود كه: آيا عملكرد و فعل عمر حجت است؟ با وجود آن كه او ادعاى عصمت نداشته است و ديگران نيز چنين منقبتى را براى او ذكر نكرده‏اند. غزالى، عالم برجسته سنى، حجت بودن قول عمر و ابوبكر را وهمى  بيش ندانسته است. فقال: الاصل الثانى من الاصول الموهومة: قول الصحابى، و قد ذهب قوم الى ان مذهب الصحابى حجة مطلقا، و قوم الى انّه الحجة ان خالف القياس، و قوم الى ان الحجة فى قول ابى بكر و عمر خاصة لقوله اقتدوا باللذين بعدى، و قوم الى ان الحجة فى قول الخلفاء الراشدين اذا اتفقوا. و الكل باطل عندنا، فانّ من يجوز عليه الغلط و السهو، و لم تثبت عصمته عنه فلا حجة فى قوله، فكيف يحتج بقولهم مع جواز الخطاء.
المستصفى، ج 1، ص 260؛ دراسات فقهية فى مسائل خلافية، ص‏138.
‏ د بى شك رفتار خليفه در راستاى سنت پيامبر نبوده است، آنچه كه ما را به اين ادعا رهنمون مى ‏سازد آن است كه آن حضرت در حديثى او را از مقابله با گريه كنندگان باز داشت و فرمود « يا عمر! دعهن » مسند احمد، ج 2، ص 323.. و همچنين عايشه در اين مساله خاص به عمر نسبت خطا و فراموشى داده است. المجموع للنووى، ج 5، ص 308.
نتيجه:
‏ با درنگ و تأمل در روايات فوق، ريشه ادعاى نهى و تحريم گريه و عزادرى بر مردگان، به عمر و فرزندش باز مى ‏گردد. اگر با نگاه خوش بينانه به سخن عايشه بنگريم و « اشتباه در فهم » و يا « خطا در نقل » فرمايش پيامبر بپذيريم، به اين نكته خواهيم رسيد كه:
‏ رسول گرامى اسلام هرگز از سوگوارى و گريستن بر مرده مسلمان نهى نفرموده است و روايات عذاب دادن ميت به مرده كافر اشارت دارد و شامل مردگان مسلمان نمى ‏شود.