چهل شبانه گذر كرد بر زمين بىتو *** چهل شبانه بىعشق، بىيقين، بىتو
پس از تو پيرهن سوگوار تا به ابد *** چه گريهها كه ندارد در آستين بىتو
مرا كه چلهنشينِ خرابهها شدهام *** مرا كه با غم هر ثانيه عجين بىتو،
كسى نبرد به مهمانى دعا و درود *** كه عشق بىكس و كار است اين چنين بىتو
به سر سلامتى من چه تلخ آمدهاند *** ستارههاى پريشان هر پسين بىتو
چهل شب است كه خواب غروب مىبينند
پرندگان غزل مرده زمين بىتو...
بلند شو!
اى خفته در ميانه صحرا، بلند شو! مردند ماهيان لب دريا، بلند شو!
سر روى نيزه رفته جلوتر تو هم بيا يا يار نيمهراه نشو، يا بلند شو
طوفان اگرچه خيمه زد و كشتىات شكست اى پهلوى شكسته زهرا، بلند شو!
در خيمههاى سوخته دشت بىپناه شبْ گوشواره مىكَنَد از جا، بلند شو!
نگذار پاى خسته به آن كوچهها رسد سنگ جفا خورد به سر و پا، بلند شو!
مسلم، حبيب، اصغر و عباس، رفتهاند چيزى نمانده از سفر ما، بلند شو!
زينب! دوباره خطبه بخوان، اربعين رسيد موجى بزن به پهنه دريا، بلند شو!