شعر « چهل شبانه بى تو »

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

چهل شبانه گذر كرد بر زمين بى‏تو *** چهل شبانه بى‏عشق، بى‏يقين، بى‏تو
پس از تو پيرهن سوگوار تا به ابد *** چه گريه‏ها كه ندارد در آستين بى‏تو
مرا كه چله‏نشينِ خرابه‏ها شده‏ام *** مرا كه با غم هر ثانيه عجين بى‏تو،
كسى نبرد به مهمانى دعا و درود *** كه عشق بى‏كس و كار است اين چنين بى‏تو
به سر سلامتى من چه تلخ آمده‏اند *** ستاره‏هاى پريشان هر پسين بى‏تو

چهل شب است كه خواب غروب مى‏بينند
پرندگان غزل مرده زمين بى‏تو...

بلند شو!

اى خفته در ميانه صحرا، بلند شو!  مردند ماهيان لب دريا، بلند شو!
سر روى نيزه رفته جلوتر تو هم بيا  يا يار نيمه‏راه نشو، يا بلند شو
طوفان اگرچه خيمه زد و كشتى‏ات شكست  اى پهلوى شكسته زهرا، بلند شو!
در خيمه‏هاى سوخته دشت بى‏پناه  شبْ گوشواره مى‏كَنَد از جا، بلند شو!
نگذار پاى خسته به آن كوچه‏ها رسد  سنگ جفا خورد به سر و پا، بلند شو!
مسلم، حبيب، اصغر و عباس، رفته‏اند  چيزى نمانده از سفر ما، بلند شو!
زينب! دوباره خطبه بخوان، اربعين رسيد  موجى بزن به پهنه دريا، بلند شو!