چه بگویم ز عطر گیسویت / چه نویسم ز خوبی رویت
گر به زلفش نمی رسد دستم / همه جا من به یاد او هستیم
از همان کودکی گرفتارم / عاشقم، عاشق رخ یارم
مسلمم، مسلم غریبم من / کشته خنجر حبیبم من
نوبهارم غروب پاییز است / قصه غصه من غمانگیز است
خون بنوشم به جای آب، حسین / تا سلامم رسد جواب، حسین
کوفیان را دگر وفایی نیست / عهد آنان بجز ریایی نیست
با لب پاره بر سر دارم / بیسر از بام غم نگون سارم
اولین عاشق قتیلم من / پور رزمنده عقیلم من
هر که در راه من قدم برداشت / بر سر بام حق علم افراشت
راه من راه عشق و ایمان است / برگی از دفتر شهیدان است
چشم «عنقا» گُهر فشان گردید / در ره دوست بینشان گردید
شاعر : عباس عنقا