متن ادبی « اربعين با بوى خون در مشام »

(زمان خواندن: 2 - 3 دقیقه)

از بدرود اشكبار كاروان، چهل غروب گذشته است و قصه‏هاى سوخته، به چشم‏هاى فرات مى‏ريزد.
چهل روز پيش، حوالى اندوه، نيزارها ضجه زدند و مثنوى‏ها با گل‏هاى شيون، سرتاسر نينوا را پوشاندند.
هرگز نمى‏توان به اربعين نگاه كرد و آن همه نغمه‏هاى خاكسترى را به ياد نياورد.
امروز به جاى همه يتيمان قافله، اربعين سخن مى‏گويد.
اربعين، با بوى خون در مشام و آبله در پا، رسيده است تا بگويد همه اتفاقات سرخ، در راستاى شكيبايى زينب عليهاالسلام بود.
اربعين، شعرهايى با كلماتى خون‏رنگ در سوگ لاله‏ها آورده است تا بگويد دل‏بستگى‏هاى زينب عليهاالسلام در آن دشت بلاخيز، يكى پس از ديگرى پرپر شد.
اربعين، با پيراهنى از گريه در فرات اشك، غسل كرده است و اينك، در كنار نام حسين عليه‏السلام و جابر بن عبدالله نشسته است و به ياد خون‏هاى عاشورا، مقتل مى‏خواند.
خطبه‏اى بخوان!
چه سخت است چهل روز منزل به منزل، عاشقى را به دوش كشيدن و از ساحل، دريا را نظاره كردن! يا زينب! آه سينه‏سوز تو، هنوز از پشت حصار قرن‏ها، شعله بر جان مى‏زند.
از آن روز به بعد، زمين، چهل بار چرخيد و در سوگ حسين عليه‏السلام ، هر روز آفتاب، لباس سياه شب بر تن كرد تا در موج خونين خاطراتت، هم‏درد دل طوفانى‏ات شود.
اينك، تمام شوره‏زاران، پابرهنه و تشنه لب به دنبال توانَد تا آيه‏هاى عاشورايى را از چشمه زبان نينوايى‏ات بنوشند.
زينب، اى وارث نجابت خاك! چهل روز است كه آسمان، غربتت را مى‏نگرد. باز هم خطبه‏اى بخوان تا به ابرها، اذن نزول داده باشى، اى رسول كربلا!
خدا با صابران است
گوش كه مى‏كنيم، از سوى مزار تو هر لحظه صداى هق‏هق فرشتگان مى‏آيد.
آمده‏اند تا رسم گريستن بر حسين عليه‏السلام را زنده بدارند كه به راستى رسول عشق فرمود: «بنده‏اى نيست كه محشور شود جز آن‏كه چشمانش گريان است؛ مگر گريه‏كننده بر حسين عليه‏السلام كه با چشم روشن و بشارت و روى شاد محشور شود».
واى بر يزيديان كه پيراهن سرخ چشم عاشقان حسين عليه‏السلام را حرمت نگه نداشتند و كوچه‏هاى تاريخ ظلمت را تا ابد، غرق نفرين فرشتگان كردند؛ هر چند صابران، به رسم جاودانه عاشقى، همواره فرياد مى‏زدند كه «ما رأيت الاّ جميلاً».
هميشه پيروز
حسين جان! در قانون تو، فتح و ظفر به گونه‏اى ديگر معنا مى‏شود.
آنجا كه فرهنگ‏هاى لغات ستم، واژه‏اى جز شمشير را نمى‏دانند، نام تو فتح‏المبين نصر و پيروزى است.
سينه مى‏زنيم و گرد از غبار دل مى‏ريزد. اشك مى‏ريزيم و رودخانه مى‏شويم، تا قطره قطره به درياى تو بريزيم.
اى ناى بريده! سلام بر تو و بر راه سرخت!
بر دل‏ها نشستى
ما، ميراث‏دار همان كاروانى هستيم كه بال‏هاى يا كريم‏هايشان را در نينوا شكسته‏اند.
حسين، اى تسليم محض! صراط مستقيم، از رد خون تو آغاز شد و پس از بيابان‏هاى سرگردانى زينب، ميان هلهله شاميان و سنگسار حقيقت، به قلب ما رسيد؛ زيرا تو از دل برخاسته بودى؛ از دل حقيقت، و لاجرم بر دل نشستى.
اى كسى كه ذرات عالم، زيارت‏نامه‏خوان تواَند، يا ابا عبدالله!