چه سكوت وهمانگيزى! چهل روز است كه جز صداى ناله شبانه حيوانات صحرا و مويه جنيّان و فرشتگان، نواى ديگرى به گوش اين سرزمين نرسيده است.
هنوز بوى سوختگى به مشام مىرسد و خاك، سرخى خويش را از دست نداده.
آرى! چهل روز است كه از آن روزهاى پرالتهاب مىگذرد و اين صحرا، در سكوتى بهتانگيز غرق است و چشم افلاك خيره بر اوست! ... ناگهان، صدايى سكوت صحرا را مىشكند.
صدا، آميختهاى است از زنگ شتران خسته و ناله كودكان يتيم و مويه زنان داغديده و صدايى كه در صحرا مىپيچد: «برخيزيد اى شهيدان كربلا! برخيزيد كه كاروان آزادگان بازگشتهاند».
اولين كاروان
اربعين است؛ روز تازه شدن داغى كه هيچگاه كهنه نمىشود، روز ورود دوباره زينب كبرى عليهاالسلام به كربلا، اما اين بار نه به عشق همراهى برادر، كه به شوق زيارت تربت او. كاروان خسته زنان و كودكان، چهل منزل راه را بىوقفه پيمودند تا يكبار ديگر، قتلگاه جگرگوشگان رسول خدا صلىاللهعليهوآله را ببينند و اين بار، بىدخالت زنجير و تازيانه، آزادانه خود را بر آن خاك افلاكى بيفكنند و سير بگريند؛ آنقدر بگريند تا عقده چهل روزهشان باز شود. اين، نخستين كاروان زيارتى حسين عليهالسلام و اصحاب عاشورايى حسين عليهالسلام است.
اهل بیت علیهم السلام
متن ادبی « برخيزيد اى شهيدان! »
- بازدید: 1675