از پرهاى سوخته و خيمههاى خاكستر، چهل روز مىگذرد؛ از شانههاى بىتكيهگاه و چشمهاى به خون نشسته، از لحظاتى كه سيلى مىوزيد و صحرا در عطشى طولانى، ثانيههايش را به مرگ مىبخشيد.
حالا چهل روز است كه مرثيههامان را در كوچههاى داغ، مكرر مىكنيم.
چهل شب است كه بر نيزه شدن آفتاب را سر بر شانههاى آسمان مىگرييم. «اى چرخ! غافلى كه چه بيداد كردهاى».
متن ادبی « چهل روز مىگذرد »
- بازدید: 1636