از حنجره خسته زینب علیه السلام

(زمان خواندن: 1 دقیقه)

چهل روز است که چله‏ نشین غربت آیینه ‏ام.
چهل پگاه است که چکاچک شمشیرها، خاموش شده و اندوه نیرنگ کوفیان، از حنجره خسته زینب علیه السلام فریاد می‏شود.فریاد غربت حسین(ع) را باید از گلوی خشکیده طفلی شنید که گل‏پوش تیر وحشیانه سیاه ‏دلان شد.
ای نخل ‏های صبور، شاهدان بی‏زبان معرکه آتش و خنجر! آنچه را دیدید، در یک هم‏سرایی شاعرانه بر جهانیان عرضه کنید.

مرا با داغ نینوا تا قیامت پیمانی‏ست ناگسستنی.
آقا! عاشورایی ‏ام کن
سجاده ‏نشین لحظه‏ های سرخ عبادت! دستی برآور و سینه‏ام را عاشورایی کن. می‏خواهم پس از چهل وادی رنج و گریه، نام تو، مستی‏فزای دقایق عزایم باشد.
آقا! کسی که امروز به تغزیت خاندان تو برخاسته، می‏خواست دیروز باشد و هواخواهی‏ اش را با نثار جان خویش به تماشا بگذارد.از چهلمین شب عروج آسمانی ‏ات، چندین چله گذشته است که در شمار نیست؛ اما زخم ‏ها همچنان تازه و مرثیه ‏ها خواندنی‏ست.