شعری از عباس عنقا در وصف پیامبر اکرم (ص)

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

در آن زمان که بشر منکر فضایل بود
به خلق و خوی شیاطین رذل مایل بود
 در آن زمان که زر و زور حاکمیت داشت
مقام شامخ انسان پاک زایل بود
در آن زمان که خدایان مردم گمراه
نمای چوبه‌ی خرما،‌ آتش و گل بود
در آن زمان که حرم بود جایگاه بتان
بشر به «لات» و «هبل» عاشقانه قائل بود
در آن زمان که خرافات و بردگی رایج
میان جمله اعراب در قبایل بود
در آن زمان که پدر از تعصب بی‌جا
به جان دختر معصوم خویش قاتل بود
در آن زمان که سلاح برنده شهوت
ز بحر خلق ستمدیده آفت دل بود
در آن زمان که ز فرط غرور و سرمستی
بشر ز ذات خداوند خویش غافل بود
در آن زمان که پلیدی ز حد فزون می‌شد
بشر به مسئله روز خویش جاهل بود
در آن زمان که بشر همچو زورقی گمراه
میان موج بلا دیده‌اش به ساحل بود
پی هدایت مردم محمد خاتم
نهاد پای به امر خدا در این عالم

  وی در شعر دیگری چنین سروده است:

مقام و قدر تو را کس نمی‌کند ادراک
به غیر ذات خداوندگار قادر پاک
به عید میمنت افزایت ای نبی کریم
بتان به روی فتادند و بت‌پرست هلاک
به یمن مقدم و نور ظهور تو گردید
پای بنای تمامی که انجم و افلاک
شد از تولد پاکت خموش آتش فارس
بنای محکم کسری زمقدمت شد چاک
 
بگشت خشک بعید تو بحر ساوه ولی
ز شوق وصل تو شد دیدگان جان نمناک
به کعبه جمله قنادیل شد چو مه روشن
ز نور روی منیر تو سید لولاک
تو چون مؤثر مطلق شدی اثر بخشید
خدا به عنصر باد و چه آب و آتش و خاک
به عید احمد و میلاد حضرت صادق
تو شادباش، به میلادشان مشو غمناک
ندیده چشم خرد بعد احمد مرسل
رئیس مذهب و مکتب چنان تویی چالاک
 تویی که شافع جرمی گناهکاران را
منم که دست ز دامان تو را کشم حاشاک
 امید آنکه کند از می تهورم مست
علی ولی خدا نی عدو ز باده تاک
به یاد حافظ شیرین سخن بگو عنقا
گرم تو دوستی از دشمنان ندارم باک

عباس عنقا