ديباچه كتاب مستطاب

(زمان خواندن: 5 - 9 دقیقه)

 

بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله الذى هدانا الى توحيده بصفوته و نبوة محمد المفضل على عبيده و عترته الاكرمين المخصوص بلطفه ، قديمه و جديده ، عليه و عليهم من الصلوات و التحيات ما يليق بلطفه و مزيده .
اما بعد: قاصر از نيل معالى و مفاخر، ابن الواصل الى رحمة الله و غفرانه ، محمد باقر ابن محمد تقى صانهما الله من المعاثر بر الواح ضماير خجسته سراير برادران ايمانى مى نگارد كه چون حديث شريفى در اثبات صانع قدير و توحيد و ساير صفات كماليه او جلّ شاءنه و تعالى سلطانه و عظيم برهانه ، شيخ جليل ، مفضل بن عمر جعفى كه از خواص اخيار سلاله اطهار، امام المغارب و المشارق ، ابى عبدالله جعفر بن محمد الصادق عليه السلام بوده و از آن حضرت روايت كرده مشتمل است بر دلائل ساطعه بر ابطال مذاهب ملاحده (30) قائلين به تعطيل و اهمال ، و ثنويّه بد آمال ، و براهين قاطعه بر اثبات وجود و علم و قدرت و لطف و حكمت قادر ذوالجلال و محتوى است بر بيان غرايب حكم و مصالح كه حكيم عليم در خلق آسمان و زمين و كواكب و نيّرات و عناصر و مواليد از انسان و حيوان و جماد و نبات مرعى داشته و بناى نظام عالم كبير و صغير را بر آن گذاشته و رشاقت مضامين و رثاقت براهينش شهادت مى داد و مى دهد كه از منبع وحى و الهام جارى گرديده ، و از مطلع انوار علوم سيد انام دميده . و سيد رفيع الشاءن على بن طاووس - نور الله ضريحه - بر حقيقت شهادت داده ،(31) و كافّه شيعيان در تقويت يقين و ايمان به آن محتاج بودند، و اكثر اهل (ديار) عجم به اعتبار عدم معرفت لغت عرب از منافع بيّنه ، و قواعد جليله آن محروم بودند.
و ايضا به فصلى از فقرات كثير الثمراتش محتاج به تبيين بود، لهذا آن را به لغت فارسى ترجمه كردم و در بعضى از مطالب آن فى الجمله متعرض توضيح و تنقيح شدم تا از اين خورشيد سپهر هدايت كه از افق امامت طالع گرديده و از جويبار اسرار كه از منبع علوم سيد ابرار و ائمه اطهار - عليهم صلوات الله الملك الغفار - جارى شد، كافّه طالبان زلال تحقيق ، و مقتبسان انوار توفيق را بهره شامل و نفع كامل حاصل گردد.
و چون ميسر اين امر جليل القدر را از بركات بلانهايت عهد خجسته سلاطين زمان شايسته سلطان آفاق ، و ملاذ(32) خواقين (33) به استحقاق ، مالك ممالك قلوب ارباب عرفان ، سالك مسالك اصحاب ايقان ، پادشاه معنى و صورت ، بانى مبانى ملك و ملت ، كشتزار اصحاب هم كنان از جداول انامل سخايش ‍ سيراب ، و از صفير عندليب خوش الحان خامه عدالت نگارش غم و الم در خاطرها ناياب ، آب تيغش طراوت انهار خاطر دوستان جود بخش جوى ملت و دين ، برق شمشيرش آتش حيات مخالفين بد آئين و به ذكر عطايش دهان صدف درافشان ، و به وصف سخايش لب دريا تر و زبان لطف بى پايانش با قهر سوزان مانند خنده برق و گريه ابر تواءمان ، گشادگى كف دريا نوالش سحاب مزارع آمال خرم و خندان در عهد همايونش (هر كه ) تيغ خلاف از نيام كين بركشيد چون بيد بر خود بلرزيد، و در جويبار انفاق كدام سرو بالا كشيد كه زمانه چون گل بر وى نخنديد و دستهاى داعيان رفعتشان كه در آستان رفيع البيانش بلند گرديده با كف الخضيب هم دستان صوفيان صافى جنان هر صبح و شام به زمزمه دعاى خلود دولت ابد تواءمان با عندليبان قدسى نشان اغصان سدرة المنتهى هم داستان ، تيغ آبدارش براى سرهاى كفار نهرى است به سوى دارالبوار، و حسام آتش بارش براى خرمن حيات اشرار به مصداق يرسل عليكما شواظ من نار. سليمان شاءنى كه طيور ارواح و وحوش قلوب ذوى ارتباح در دام تسخير اطاعت اوست و ابواب رياح صباح حبوب به امر علام غيوب متكفل الطيب و تطهير رفعت و جلالت اواءعنى السلطان ، بن السلطان ، الخاقان بن الخاقان ، السلطان سليمان الموسوى الصفوى بهادر خان - شدّ الله اطناب دولته باوتاد الخلود و زيّن سلطنته بدار العز و السعود به پايه سراير اعلى مرفوع گردانيد و به اوج رفعت و شرف رسانيد. اگر عز قبول افتد از فضل نمايان و لطف بيكران سلاله رسول كريم و مبعوث به خلق عظيم چه عجب فقد ورث محاسن الاخلاق و مكارم الشريعة من آبائه الكرام ، سادات العرب و العجم صلوات الله عليه ما نهار اضاء و الليل اظلم .
اكنون شروع مى نمايم در ترجمه اصابه حديث كثير الفوايد بعون الملك الماجد.
علت پيدايش كتاب
روايت كرده است : محمد بن سنان ، از مفضل بن عمر كه گفت : روزى بعد از عصر نشسته بودم در روضه كه ميان قبر حضرت رسول صلى الله عليه و آله و منبر آن حضرت است ، و من تفكر مى كردم در آنچه حق تعالى مخصوص ‍ گردانيده است به آن سيد ما محمد صلى الله عليه و آله را، از شرف و فضايل و آنچه بخشيده و عطا كرده است ، و مشرف ساخته است او را به آن از آنچه نمى داند آنها را جمهور امت و جاهلند و نمى دانند آن چه را حق تعالى به او عطا كرده است از فضيلت و عظم منزلت و بزرگى مرتبت ، در اين فكر بودم كه ناگاه ((ابن ابى العوجاء))(34) كه يكى از ملاحده آن زمان بود و نشست در جائى كه من كلام او را مى شنيدم ، چون قرار گرفت مردى از اصحاب او آمد و نزديك او نشست ، پس ابن ابى العوجاء اشاره كرد به ضريح مقدس حضرت رسالت پناه صلى الله عليه و آله و گفت : ((به تحقيق كه صاحب اين قبر به كمال مراتب عزت رسيد و جميع خصلتهاى شرف كه در او مجتمع گرديد و در همه احوال منزلت او به تضاعف مى انجاميد)).
رفيقش گفت كه : ((او فيلسوفى بود كه دعواى مرتبه ها بلند و منزلت ارجمند كرد، و براى اثبات آن معجزه چند آورد كه بر عقل ها غالب آمده و فهم ها در آن كم شده و خردها در درياهاى تفكر فرو رفتند و باز مانده برگشتند و چون استجابت كردند دعوت او را عقلاء و فصحاء و خطباء داخل شدند مردم در دين او فوج فوج ، پس مقرون گردانيد نام خود را به نام خداى خود در اذان كه ندا مى كنند به آن بر صومعه ها و مسجدها در جميع شهرها و مواضعى كه دعوت او به آنها رسيده است . و آوازه در آنجا بلند شده است ، و حجت او ظاهر گرديده است در كوه و دشت و دريا و صحرا و در هر شب و روز پنج نوبت تكرار مى كنند در اذان و اقامه تا آن كه نامش هر ساعت تازه گردد و پيغمبرش ‍ پنهان نماند.))
ابن ابى العوجاء گفت : بگذار نام محمد صلى الله عليه و آله را كه عقل من در آن حيران است و فكر من در كار او درمانده است و سخن بگو در اصلى كه محمد صلى الله عليه و آله خود را به او بلند كرده است .))
پس سخن در وجود صانع عالم تعالى شاءنه گفتند و حرف را به جائى رسانيدند كه اين عالم را صانعى و اين كارخانه را مدبرى نيست ، بلكه همه چيز به طبع خود متكون مى شوند بى مدبّرى و صانعى و پيوسته چنين بوده و چنين خواهد بود.
اعتراض مفضل بر ابن ابى العوجاء
مفضل : چون اين سخنان واهى را از آن ملعون شنيدم ، از غايت خشم و غيظ ضبط خود را نتوانستم كرد (خطاب به او) گفتم : اى دشمن خدا! ملحد شدى در دين خدا و انكار كردى پروردگارى را كه تو را آفريده است . در نيكوترين تركيبى و صورت بخشيده است تو را به تمام ترين صورتى و تو را در احوال مختلفه گردانيده است تا به اين حد رسانيده . اگر تفكر نمائى در نفس خود و رجوع نمايى به حس خود، هر آينه خواهى يافت كه دلايل پروردگارى و آثار صنعت بارى تعالى شاءنه در تو قائم است و شواهد وجود و قدرت و براهين علم و حكمتش در تو واضح و لايح است .))
ابن ابى العوجاء گفت : اى مرد! اگر تو از متكلمانى با تو به آن طور سخن بگويم ، اگر بر ما حجتى تمام كنى ما پيروى تو بكنيم . و اگر از ايشان نيستى با تو سخن گفتن سودى ندارد، و اگر از اصحاب جعفر بن محمد صادقى او خود با ما چنين مخاطبه نمى كند و به اين نوع دليل با ما مجادله نمى كند، و از سخنان ما زياده از آن چه تو شنيدى مكرر شنيده است و دشنام نداده ، در خطاب ما و او از اندازه سخن به در نرفته و در جواب ما! و او صاحب حلم و رزانت و خداوند عقل و متانت است . او را طيش و سفاهت و غضب از جا به در نمى آورد گوش مى دهد سخنان ما را و مى شنود حجت هاى ما را تا آن كه ما آنچه در خاطر داريم مى گوييم و گمان مى كنيم كه حجت خود را بر او تمام كرديم ، آنگاه باطل مى كند حجت هاى ما را به اندك سخنى و حجت بر ما تمام مى كند به مختصرترين كلامى ، و نمى توانيم سخنان معجز نشان او در مقام جواب برآئيم ، اگر تو از اصحاب اويى به طور شايسته او با ما سخن بگو.))
مفضل گفت : از مسجد بيرون آمدم اندوهناك و متفكر در آنچه مبتلا شده اند به آن اسلام و مسلمانان از كفر اين گروه ملحد بى دين ، و شبهات ايشان در انكار صانع آسمان و زمين ، پس رفتم به خدمت مولاى خود امام جعفر صادق - صلوات الله عليه -، چون مرا شكسته خاطر يافت ، پرسيد كه چيست تو را؟
چون سخن آن ملحدان و دهريان را به خدمتش عرض كردم فرمود كه : بيان خواهم كرد براى تو از حكمت حضرت صانع جل و علا در خلق عالم و درندگان و حيوانات و مرغان و حشرات و هر صاحب روحى از چهارپايان و گياه ها و درختان ميوه دار و غير ميوه دار و سبزى هاى ماءكول و غير ماءكول آنچه عبرت گيرند از آن عبرت گيرندگان و زياده گردد به سبب آن معرفت مؤ منان ، و متحير گردند در آن ملحدان و كافران ، فردا بامداد نيز به نزد ما بيا.
مفضل گفت : از اين مژده عديم المثال (35) شاد و خوش حال به منزل خود مراجعت نمودم و براى آن وعده دلنواز شب بر من دراز گشت .