اوّلين غنيمت‏

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

پيامبر عده‏اى از يارانش را به محلى بين مكّه و طائف فرستاد تا به ‏انتظار يكى از كاروانهاى تجارى قريش، در كمين بنشينند. همچنين ‏نامه‏اى محرمانه نوشت و آن را به فرمانده اين دسته به نام "عبداللَّه بن‏جحش" داد و به او فرمود:

"به سوى مكّه عزيمت كن. چون دو روز از راه را سپرى كردى آنگاه‏نامه را بگشا ومطابق با دستورى كه در آن آمده، رفتار كن".

"عبداللَّه" همچنان كه پيامبر فرموده بود، عمل كرد و چون نامه راگشود اين دستورالعمل را ملاحظه كرد: "چون نامه مرا خواندى به راه‏خود ادامه ده، تا به نخلستانى در بين راه مكّه و طائف برسى. در همانجا فرودآى، و در كمين كاروان قريش به انتظار باش. و ما را از خبرهاى‏ مربوط به قريش آگاه كن".

"عبداللَّه" به سوى نخلستان پيش رفت و كاروانى را ديد كه به سوى ‏مكّه در حركت است. وى با ياران خود بر كاروان حمله بردند. يك تن ازآنان را كشتند ودو تن را اسير كردند و يك تن نيز از صحنه نبرد گريخت.عبداللَّه بر كاروان دست يافت و آن را با خود به مدينه آورد.

گرچه پيامبر از اقدام "عبداللَّه بن جحش" خرسند نبود امّا از اموال ‏بدست آمده استفاده كرد. زيرا اين اموال در وقتى به دست پيامبر افتاد كه‏ آن‏حضرت پيش از هر زمانى بدان نيازمند بود. از طرفى اين كار ترسى‏ بزرگ در دل كافران پديد آورد.