جنگ احد

(زمان خواندن: 8 - 16 دقیقه)

پس از جنگ بدر كه بزرگان قريش در آن كشته و يا اسير شدند و مشركان شكست سختى را تحمل كردند، شهر مكه را يكپارچه غم و اندوه فرا گرفت و مشركان مكه در غم از دست دادن عزيزان خود و شكست مفتضحانه‏اى كه خورده بودند، بسيار خشمگين شدند. آنها به فكر انتقام بودند و چيزى جز انتقام آنها را آرام نمى‏كرد. لذا دور هم جمع شدند و با يكديگر مشورت كردند و راى همه بر اين قرار گرفت كه بر ضد مسلمانان وارد جنگى تازه شوند تا بتوانند انتقام شكست خود را بگيرند. آنها نخست هزينه جنگ را تهيه كردند و با فروش مال‏ التجاره‏ هاى خود مبلغ كلانى را به اين كار اختصاص دادند.(40) قرآن كريم از اين اقدام آنها چنين خبر مى‏دهد:

اِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ لِيَصُدُّوا عَنْ سَبيلِ اللّهِ فَسَيُنْفِقُونَها ثُمَّ تَكُونُ عَلَيْهِمْ حَسْرَةً ثُمَّ يُغْلَبُونَ وَ الَّذينَ كَفَرُوآا اِلى جَهَنَّمَ يُحْشَرُونَ (انفال/36)

«همانا كسانى كه كافر شدند اموال خود را انفاق مى‏كنند تا از راه خدا بازدارند؛ بزودى آن را انفاق خواهند كرد و سپس براى آنها حسرتى خواهد بود. آنگاه مغلوب خواهند شد؛ و كسانى كه كفر ورزيدند به سوى جهنم برانگيخته خواهند شد.»

مشركان براى تحريك مردم به شركت در جنگ، از هر وسيله ‏اى استفاده كردند آنها به شاعرانى چون ابوعزّه جُمحى و مُسافع بن عبد مناف، پولهايى دادند و آنها در ميان قبايل با خواندن شعرهاى تحريك‏كننده مردم را به شركت در جنگ دعوت كردند. همچنين براى آنكه سربازان از جبهه جنگ فرار نكنند بعضى از زنان را هم همراه خود بردند كه از جمله آنها هند زن ابوسفيان بود.(41)

مشركان سه هزار نفر مرد جنگى فراهم كردند كه هفتصد زره و دويست اسب و سه هزار شتر و پانزده نفر از زنان همراه آنان بودند.(42)

هر چند كه سران قريش مانند ابوسفيان و صفوان بن اميه و عكرمه تلاش مى‏كردند كه خبر اين بسيج عمومى به گوش محمد(ص) نرسد ولى عباس بن عبدالمطلب كه در مكه بود و مخفيانه مسلمان شده بود، به وسيله نامه‏اى رسول خدا را از تصميم قريش آگاه كرد و مسلمانان از حركت سپاه قريش با خبر شدند.(43)

مسلمانان خود را آماده نبرد كردند و پيامبر دو نفر از اصحاب خود را به نامهاى انس و مونس فرزندان فضاله براى تحقيق درباره دشمن به بيرون مدينه فرستاد؛ آنها پس از بازگشتن گزارش دادند كه قريش در عريض پاى كوه عينين هستند.(44)

پيامبر خدا اصحاب خود را گرد هم آورد تا درباره چگونگى جنگ و دفاع از مدينه با آنها مشورت كند، البته نظر خود پيامبر اين بود كه مسلمانان از مدينه بيرون نروند و در شهر بمانند و اجازه دهند كه دشمن وارد شهر شود آنگاه آنها را تارومار سازند و زنها هم از پشت‏بامها به دشمن حمله كنند. بزرگان مهاجر و انصار اين نظر ار تأييد كردند ولى بسيارى از جوانها كه شور جوانى آنها را فرا گرفته بود و شوق شهادت بر سر داشتند و در جنگ بدر شركت نكرده بودند با اين نظر مخالفت كردند و گفتند: بهتر است به سراغ دشمن برويم تا خيال نكنند كه از آنها مى‏ترسيم. چون اكثريت مسلمانان با اين نظر موافق بودند، پيامبر نيز آن را پذيرفت و در روز جمعه پيامبر لباس جنگ پوشيد و از خانه‏اش بيرون آمد. پيامبر سپاه خود را آماده ساخت و پرچم انصار را به دست اسيد بن حضير و حباب بن منذر و پرچم مهاجران را به دست على ‏بن‏ ابى‏طالب داد:(45)

وَ اِذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِكَ تُبَوِّىُ الْمُؤْمِنينَ مَقاعِدَ لِلْقِتالِ وَ اللّهُ سَميعٌ عَليمٌ (آل عمران/121)

«و هنگامى كه بامدادان از نزد خانواده‏ات بيرون شدى تا مؤمنان را در جايگاههاى مخصوص براى جنگ جاى بدهى و خدا شنوا و داناست.»

در محلى به نام «شوط» بين مدينه و احد، منافقان به سركردگى عبدالله بن اُبىّ از سپاه جدا شدند اينان حدود يك سوم سپاه بودند. آنها به بهانه اينكه محمد(ص) سخن جوانان را پذيرفته و از مدينه بيرون رفته است، از آنجا برگشتند و در پاسخ كسانى كه آنها را به جنگ مى‏خواندند، گفتند: ما مى‏دانيم كه جنگى رخ نخواهد داد.(46) دو قبيله بنى‏ حارثه از اوس و بنى‏ سلمه از خزرج هم خواستند برگردند كه خدا استوارشان كرد:

اِذْ هَمَّتْ طآئِفَتانِ مِنْكُمْ أَنْ تَفْشَلا وَ اللّهُ وَلِيُّهُما وَ عَلى اللّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (آل عمران/122)

«هنگامى كه دو گروه از شما خواستند سستى كنند در حالى كه خداوند ياور آنها بود و بايد مؤمنان بر خدا توكل كنند.»

در اين هنگام پيامبر، جوانان كمتر از پانزده سال را كه عبارت بودند از اسامة‏بن زيد و عبدالله‏بن عُمر و زيدبن ثابت و بَراءبن عازب و عمروبن حَزم و اُسيدبن ظُهير و عَرابة‏بن اوس و زيدبن ارقم و نُعمان‏بن بشير و ابوسعيد خُدرى به مدينه بازگرداند و به آنها اجازه جنگ نداد.(47)

صبح روز بعد پيامبر در دامنه كوه احد صف آرايى كرد و احد را پشت‏سر و مدينه را روبروى خود قرار داد و عبدالله بن جبير را با پنجاه نفر تيرانداز بر شكاف كوه عينين گذاشت و به آنها دستور داد كه چه ما پيروز شويم و چه شكست بخوريم، شما همين جا بمانيد و اين تنگه را حفظ كنيد ونگذاريد دشمن از پشت سر بر ما هجوم آورند حتى اگر كشته شديم به ما يارى نكنيد و اگر غنايمى به دست آورديم براى جمع‏آورى آن به ما ملحق نشويد و در هر حال اين محل را ترك نكنيد.(48)

از آن طرف سپاه قريش نيز در برابر مسلمانان در دامنه احد صف آرايى كردند فرماندهى ميمنه به عهده خالدبن وليد و فرماندهى ميسره به عهده عكرمة بن ابى جهل بود و پرچم به دست طلحة بن ابى طلحه قرار داشت.(49)

به هر حال دو لشكر در دامنه احد درگير شدند و زنان قريش به رهبرى هند همسر ابوسفيان با دف زدن و ترانه خواندن سربازان قريش را تحريك مى‏كردند.(50) در همان آغاز درگيرى، طلحة‏بن ابى طلحه پرچمدار قريش به شمشير على‏ بن ابى‏طالب سرش شكافت و پرچم را برادر او عثمان بن ابى‏طلحه برداشت و حمزه او را كشت، پس از او برادران ديگر طلحه پرچم را برمى‏داشتند و يكى يكى كشته مى‏شدند تا اينكه يازده نفر از پرچمداران قريش كشته شدند و اين، روحيه سپاه قريش را سخت تضعيف نمود به طورى كه سپاه قريش پا به فرار گذاشتند و شكست آنان قطعى به نظر مى‏رسيد و مسلمانان با كمترين تلفاتى نزديك بود پيروزى را به دست آورند، آنهابا فرار سپاه قريش به جمع‏آورى غنائم جنگى پرداختند و سپاه را تعقيب نكردند.(51)

از طرف ديگر آن گروه پنجاه نفرى كه پيامبر آنها را در تنگه كوه قرار داده بود و از بالا ناظر صحنه شكست قريش بودند، خيال كردند كه كار تمام شده است. بعضى از آنها گفتند: ديگر چرا اينجا بمانيم؛ دشمن شكست خورده و برادران ما به جمع غنيمت مشغولند ما هم به آنها بپيونديم. بعضى از آنها گفتند: مگر يادتان رفته كه پيامبر چه دستور داد. او فرمود كه نگذاريد از پشت سر بر ما حمله كنند و به هيچ وجه اين محل را ترك نكنيد. پس ما بايد تا دستور ثانوى در همين جا بمانيم. ولى اكثريت آن پنجاه نفر با هدف رسيدن به غنائم جنگى و مال دنيا، آن محل را ترك كردند و به ميدان نبرد سرازير شدند و فقط عبدالله بن جبير كه فرمانده آنان بود با ده نفر در آنجا ماندند.(52)

اما جنگ هنوز پايان نيافته بود، پرچم قريش را عمره دختر علقمه به دست گرفت و فراريان را به مقاومت تشويق كرد.(53) مهمتر اينكه خالدبن وليد و عكرمه با جمعى از سپاه قريش كوه را دور زدند و از آن تنگه وارد شدند و عبدالله بن جبير و ده نفر همراه او را كشتند و از پشت بر مسلمانان تاختند(54) و بدينگونه سرنوشت جنگ عوض شد و كار بر مسلمانان دشوار گرديد. قرآن كريم نافرمانى اين گروه را عامل شكست پس از پيروزى اوّليه معرفى مى‏كند:

وَ لَقَدْ صَدَقَكُمُ اللّهُ وَعْدَهُ اِذْ تَحُسُّونَهُمْ بِاِذْنِه حَتّىآ اِذا فَشِلْتُمْ وَ تَنازَعْتُمْ فِى الْاَمْرِ وَ عَصَيْتُمْ مِنْ بَعْدِ مآ أَراكُمْ ما تُحِبُّونَ مِنْكُمْ مَنْ يُريدُ الدُّنْيا وَ مِنْكُمْ مَنْ يُريدُ الْآخِرَةَ ثُمَّ صَرَفَكُمْ عَنْهُمْ لِيَبْتَلِيَكُمْ وَ لَقَدْ عَفا عَنْكُمْ وَ اللّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْمُؤْمِنينَ (آل عمران/152)

«خداوند وعده خود را به شما راست گفت. هنگامى كه به اذن او آنها را نابود مى‏كرديد تا اينكه سست شديد و در كار به نزاع برخاستيد؛ و پس از آنكه به شما آنچه را دوست داشتيد نشان داد، شما نافرمانى كرديد. كسانى از شما آهنگ اين دنيا كرده بود و كسانى از شما آهنگ آخرت كرده بود. سپس شما را از آنها منصرف كرد تا شما را امتحان كند و همانا شما را عفو كرد و خدا بر مؤمنان ، صاحب احسان است.»

اين يك آزمايش الهى بود تا مؤمنان واقعى از ديگران متمايز گردند و در عين حال خداوند نخواست به سبب اين خطا آن گروه از مؤمنان را به كلى طرد كند، چون اين كار عواقب نامطلوبى داشت و لذا آنان را عفو كرد و در اين آيه از بخشيده شدن آنها خبر داده تا آنان بيش از اين روحيّه خود را از دست ندهند.

پس از اين چرخش ناگهانى كه در اثر نافرمانى و دنيا پرستى برخى از مسلمانان صورت گرفت دشمن به نزديكى پيامبر رسيد و با پرتاپ سنگ او را زخمى كردند و دندان پيشين پيامبر شكست، و صورت او مجروح شد و خون بر چهره‏اش جارى گرديد.(55)

در اين ميان مصعب بن عمير به دست ابن قمئه ليثى شهيد شد و چون او شباهتى به پيامبر داشت ابن قمئه گمان كرد كه پيامبر را كشته است و به قريش گفت: محمّد را كشتم.(56) و در ميان دو لشكر شايعه كشته شدن پيامبر پيچيد و بسيارى از مسلمانان فرار كردند و بعضى از فراريان مى‏گفتند: عبداللّه‏ بن ابىّ را واسطه قرار دهيم كه از ابوسفيان براى ما امان بگيرد.(57) در آيه زير خداوند مسلمانان را مورد عتاب قرار مى‏دهد و به آنها گوشزد مى‏كند كه محمد(ص) فقط يك پيام رسان است و اگر او بميرد آيا شما به جاهليت برمى‏گرديد؟

وَ ما مُحَمَّدٌ اِلاّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَاِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلىآ أَعْقابِكُمْ (آل عمران/144)

«و محمد جز يك پيامبر نيست كه پيش از او پيامبران، گذشته‏ اند. پس آيا اگر او بميرد يا كشته شود، شما بر پشت سر خود برمى‏گرديد؟»

فراريان به سوى كوه بالا مى‏رفتند و تنها على‏بن ابى‏طالب و ابودجانه و دو سه نفر ديگر از جمله زنى به نام نسيبه پيش پيامبر ماندند و از او دفاع كردند.(58) تا جايى كه على بن ابى‏طالب(ع) شصت و چند زخم برداشت.(59) جانفشانى آن حضرت آنچنان بود كه در روز احد اين صدا شنيده شد:

«لا سيف إلاّ ذوالفقار لا فتى إلاّ على»(60)

پيامبر فراريان را صدا مى‏زد ولى آنها به سخن پيامبر اعتنا نمى‏كردند. قرآن در اين باره مى‏فرمايد:

اِذْ تُصْعِدُونَ وَ لا تَلْوُونَ عَلىآ أَحَدٍ وَ الرَّسُولُ يَدْعُوكُمْ فآى أُخْراكُمْ فَأَثابَكُمْ غَمًّا بِغَمٍّ (آل عمران/153)

«هنگامى كه دور مى‏شديد و بر كسى توجه نمى‏كرديد و پيامبر در پشت سرتان شما را مى‏خواند. پس شما را با اندوهى روى اندوهى مجازات كرد.»

در حمله مجدد سپاه قريش، افراد بسيارى از مسلمانان كشته شدند كه تعداد آنها را حدود هفتاد نفر مى‏نويسند؛(61) گروهى از آنها در همان صحنه جنگ كشته شدند و پس از جنگ هم در همانجا مدفون گرديدند و چندتن ديگر هم زخمى بودند كه به مدينه انتقال داده شدند و در مدينه به شهادت رسيدند و در قبرستان بقيع دفن شدند.

از جمله كسانى كه در اين جنگ به شهادت رسيد حمزة‏بن عبدالمطلب عموى پيامبر بود كه به وسيله نيزه غلام هند به نام وحشى شهيد شد. هند بر سر جنازه حمزه آمد و او را مُثله كرد و جگر او را بيرون كشيد و تكه‏هايى از آن را خورد(62) و بعدها به او هند جگرخوار مى‏گفتند.

با پايان يافتن جنگ، ابوسفيان سپاه قريش را در كنار كوه جمع كرد و صدا زد اين روز در مقابل روز بدر و دستور داد سپاهيان چنين شعار  بدهند: اعل هبل اعل هبل يعنى اى بت هبل بلند باشى! پيامبر هم به سربازان خود دستور داد كه شعار بدهند الله اعلى و اجل يعنى خدا بزرگتر و با عظمت‏ تر است. ابوسفيان شعار خود را عوض كرد و گفت: نحن لنا العزى و لا عزى لكم ما بت عزى داريم و شما نداريد. پيامبر دستور داد مسلمانان چنين شعار دادند: الله مولانا و لامولى لكم خدا مولاى ماست و شما مولا نداريد.(63)

ابوسفيان سپاه خود را جمع كرد و آهنگ مكه نمود و به مسلمانان گفت سال ديگر باز هم با شما جنگ خواهيم نمود.(64) اينكه ابوسفيان به جنگ ادامه نداد تا كار را يكسره كند، به اين جهت بود كه سپاه قريش هم ناتوان شده بودند و جمعى از آنان كشته و جمعى زخمى شده ‏بودند و قدرت جنگيدن را از دست داده بودند.

در عين حال پس از آنكه مسافتى از مدينه دور شده بودند بعضى از آنان به ابوسفيان گفتند كه ما بايد كار محمد را يكسره مى‏كرديم و حتى خواستند برگردند و مجداداً حمله كنند ولى بعضى از آنها گفتند كه اكنون سپاه محمد خود را جمع و جور كرده اگر برگرديد شايد شكست بخوريد و خداوند رعب مسلمانان را بر دل آنها انداخت:

سَنُلْقى فى قُلُوبِ الَّذينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ بِمآ أَشْرَكُوا بِاللّهِ ما لَمْ يُنَزِّلْ بِه سُلْطاناً وَ مَأْواهُمُ النّارُ وَ بِئْسَ مَثْوَى الظّالِمينَ (آل عمران/151)

«بزودى در دل كسانى كه كافر شدند هراس خواهيم افكند به سبب آنكه براى خدا چيزى را كه دليلى بر آن نفرستاده، شريك قرار داده‏اند و جايگاه آنها آتش است و چه بد است جايگاه ستمكاران.»

طبق اين آيه خداوند براى حفظ دين خود، در دلهاى كافران و مشركان رعب و وحشتى قرار داد و آنها را كه فاتح ميدان نبرد بودند دچار چنان حالتى از ترس و هراس كرد كه با اينكه فاتح بودند جنگ را رها كردند و رفتند آنها مى‏توانستند مسلمانان را به كلى قلع و قمع كنند و به مدينه يورش برند و شهر را غارت كنند و حتى پيامبر را دستگير كنند و يا بكشند ولى رعب و وحشتى كه خدا بر دل آنها انداخته بود، باعث شد كه آنها سراسيمه صحنه احد را ترك كردند و به مكه باز گشتند.

مسلمانان از اين شكست اندوهگين شدند و آنها كه فرار كرده بودند پشيمان گشتند و خدا آنها را بخشيد. بخشوده شدن آنها در اين آيه آمده است:

اِنَّ الَّذينَ تَوَلَّوْا مِنْكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ اِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطانُ بِبَعْضِ ما كَسَبُوا وَ لَقَدْ عَفَا اللّهُ عَنْهُمْ اِنَّ اللّهَ غَفُورٌ حَليمٌ (آل عمران/155)

«كسانى از شما كه روز برخورد دو گروه، پشت كردند، همانا شيطان آنها را به خاطر بعضى از كارهايى كه كرده بودند، لغزانيد و هر آينه خدا آنها را عفو كرد كه خدا آمرزنده بردبار است.»

- پى‏نوشت‏ها -


(40) - المغازى، ج 1، ص 200؛ سيره ابن هشام، ج 3، ص 64.
(41) - سيره ابن هشام، ج 3، ص 65-66.
(42) - الطبقات الكبرى، ج 2، ص 37.
(43) - المغازى، ج 1، ص 204.
(44) - الطبقات الكبرى، ج 2، ص 37.
(45) - همان، ص 38-39؛ المغازى، ج 1، ص 215.
(46) - سيره ابن هشام، ج 3، ص 68.
(47) - المغازى، ج 1، ص 216.
(48) - الطبقات الكبرى، ج 2، ص 40.
(49) - المغازى، ج 1، ص 220؛ الطبقات الكبرى، ج 2، ص 40.
(50) - المغازى، ج 1، ص 225.
(51) - الطبقات الكبرى، ج 2، ص 41.
(52) - همان.
(53) - سيره ابن هشام، ج 3، ص 83؛ بحار الانوار، ج 20، ص 51. در تاريخ طبرى نام اين زن به جاى «عمره»، «سمرة» آمده است.(تاريخ طبرى، ج 2، ص 65.)
(54) - المغازى، ج 1، ص 232.
(55) - سيره ابن هشام، ج 3، ص 84؛ دلائل النبوة، ج 3، ص 211.
(56) - سيره ابن هشام، ج 3، ص 77؛ تاريخ ابوالفداء، ج 1، ص 191.
(57) - بحار الانوار، ج 20، ص 27؛ كامل ابن اثير، ج 1، ص 553.
(58) - تفسير قمّى، ج 1، ص 115.
(59) - ابن شهر آشوب، المناقب، ج 1، ص 385؛ تفسير قرطبى، ج 4، ص 219.
(60) - سيره ابن هشام، ج 3، ص 106؛ تاريخ طبرى، ج 2، ص 65.
(61) - المغازى، ج 1، ص 300.
(62) - سيره ابن هشام، ج 3، ص 96.
(63) - تاريخ طبرى، ج 2، ص 71؛ المنتظم، ج 2، ص 269؛ بحارالانوار، ج 20، ص 23.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page