شخصيت ‏حضرت فاطمه (سلام الله عليها)

(زمان خواندن: 21 - 41 دقیقه)

فاطمه! اى گلواژه آفرينش!
كجا زبان ما را رسد كه وصف تو گوييم و كجا به انديشه ما آيد كه ذكرتو آريم، و كجا توان قلم بود كه نقش حسن تو نويسد و كدام آينه است‏كه درخشش نور تو را بتاباند.
فاطمه! اى بزرگ ‏بانو!
اى نام تو، جامع كمالاتت كه گوياى عصمت آتش‏سوز توست. اى آن كه‏دامنت، رسالت‏سردار توحيد را پرورد. اى آن كه مهر رخت،خورشيد فروزان مريم و آسيه و خديجه را فزونتر است; چرا كه‏ جهان بانوان را تو سرورى. اى آن كه شهد شهادت سوزانت را ازچشمه صداقت و اخلاص چشيده‏ اى. اى آن كه بر گرده گيتى، دو ريحانه مصطفى(ص) را مادرى، پس نقش‏آفرين كربلاى 61 تويى; آرى‏ تويى. اى آنكه بر در بهشت، نامت نقش بسته است، تو مظهر خشم‏ خدايى، تو جلوه‏ گاه رضاى حقى.


و تو اى نامت، زينت‏ آراى آستانه بهشت، تو چه ديدى؟ چه كشيدى كه‏ جز خداى، خبر ندارد! آن فرشته كه تسليت‏بخش دل آزرده و به ‏غم‏ نشسته ‏ات بود، چه مى‏گفت؟ چگونه تسليتت مى‏ داد؟
فاطمه! اى دختر رسالت!
اى به حق واصل! اى ناجى شانه ‏هاى در بند بردگى! همه مى‏ گفتند: اين‏ دختر رسول خداست، او فرزند رهبر ماست. ولى تو يادگار همسرت‏ را از گردنت‏ باز مى‏كنى، و گردنى را با بهاى آن آزاد مى‏سازى، چرا كه‏ مايه مسرت قلب پيامبر است.
فاطمه! اى زاير قبر شهيدان!
تو گلواژه شهادتى. تو بهشتيان را جلودارى. تو مظهر حيايى. چه كسى‏را رسد كه فرداى قيامت در مسيرت سر بر آرد. اى خلايق! سر فرود آريد! چشم فرو بنديد كه حيا مى‏آيد. پس چگونه بود كه همين ديروز،آرى آن روز كه در سوگ بودى، تو را حرمت نداشتند؟ چه كسى درخانه توحيد را پاس نداشت؟ چه كسى جمع بهشتيان را پريشان كرد؟تو را پدر، «شافعه‏» خواند چرا كه بانوان بهشتى به شفاعت تو در بهشت‏ خانه گزينند.
فاطمه! اى واژه خوشبختى!
تو واژه خوشبختى را معنا بخشيدى. تو توحيد را خانه‏دارى كردى.دستى كه چرخ هدايت را مى‏گرداند، همو آسياى كوچك خانه‏ خويش را براى پخت گرده نانى مى ‏چرخاند. شاهدش دست پينه ‏بسته ‏و تاول ‏زده است. همو كه در كنار خندق براى پدر، گرده نانى مى‏برد، وهمو كه شمشير مجاهد مردى چون على مرتضى(ع) را مى‏شويد، و هموكه در دفاع از ولايت و فدك كه مظهر افشاى دوزخيان و دشمنان‏ سامرى‏ نسب بود، به خطابه مى‏نشيند، آرى، همو غنچه دامن خويش‏را به سينه مى‏چسباند تا از گريه باز ايستد و مهر مادر بچشد.
فاطمه! اى ام‏ ابيها!
تو پاره تن پدر بودى. تو را مى‏ بوسيد و تو نيز مى ‏بوسيدى. مى‏بوييد، به‏جاى خويش مى‏ نشاند، آخرين وداعش با تو بود و اولين خير مقدم ازتو. چرا تو عزيزترين مردم برايش بودى؟ آيا چون فقط دخترش بودى!او كه دختران ديگر نيز داشت. تو را از بهشت گرفته بود و دامنت‏ جايگاه شكوفه ‏هاى سرخ ولايت كبراى حق بود. تو جوابگوى پرسشى‏ بودى كه ديگران مانده بودند. بازو و پهلويت، نشان از مرزبانى حريم ‏ولايت و امامت دارد.
فاطمه! اى پاره وجود مصطفى!
در كنار خندق بر تو چه گذشت؟ براى پدر چه آورده بودى؟خودت گفتى:
«نانى است كه براى فرزندم پخته ‏ام; تكه‏اى از آن را براى شما آوردم‏».
پاسخ پدر با دل تو چه كرد؟
«اى دخترم! بدان كه اين اولين غذايى است كه بعد از سه روز در كام پدرت‏ جاى مى‏گيرد».
فاطمه! اى گلبانگ ولايت!
تا تو مى‏ خروشيدى و تا بر منافقان بانگ برمى‏ آوردى، كسى را ياراى‏ سلطه بر ولى خدا نبود. تو «ام‏ ابيها»ى پدر و همچون او، ركن همسربودى، و چه زود اين دو استوانه ولى(ع) فرو ريخت. خوانده ‏ايم كه توبعد از پدر، تبسم را از ميان بردى. تو ديگر نخنديدى; خنده كه هيچ،حتى تبسمى ننمودى; جز يك تبسم پرمعنا ! براى چه بود؟ مگر آنگاه ‏كه شبه‏ تابوت ساخته دست دوست وفادارت «اسماء» را ديدى، كدام ‏آرزويت را جامه عمل‏ي افته مى‏ديدى؟
شايد پيكرت را در آن، مصون از ديده بيگانه مى‏ ديدى كه بر اين حسن‏ قضا لبخند مى‏زدى. مگر در آن دل شب، چند نفر به مشايعت‏ بدن‏ پاكت مى‏ آمدند؟ و شايد هم لحظه «لحاق‏» موعود را در ذهنت‏ نقش ‏بسته مى‏ ديدى. تو نظاره ‏گر چه عالمى بودى كه بر آن لبخند مى ‏زدى. نيك مى‏ دانيم كه تو پايان غم هجران پدر را و لقاى‏ پروردگارت را در آن مى‏ ديدى.
تو از پيراهن پدر چه مى‏ بوييدى كه مدهوش مى‏ افتادى. تو ياد صداى‏مؤذن پدر كردى; مگر آن صدا يادآور چه خاطراتى بود؟ بلال كه ‏ديگر بناى اذان گفتن نداشت، ولى چه كند كه پاره تن مصطفى(ص)خواسته است. پس چرا اين صدا در گوش مؤذن پيچيد كه: بلال! ادامه‏ نده، كه فاطمه(ع) جان داد!
فاطمه! اى راز سر به مهر!
تو مگر يگانه يادگار اشرف كاينات نبودى؟ چرا كسى نبايد از درد توآگاه باشد؟ گويا تو با اين سكوت، با عالمى سخن دارى; سخن از ظلم‏ن فاق‏ پيشگان; سخنى در سكوت; سكوت شبهاى على(ع) كه پرستاريت‏ مى‏ كرد; سكوت غسل شب و دفن شب و پنهانى قبر. تو با على(ع) كه‏سرور سينه‏اش بودى، چه رازى، چه سرى، چه عهدى داشتى كه باگونه‏ هاى تر، مقابل قبر مصطفى(ص) از قلت‏ شكيبايى خود، در غم ‏فراقت‏ سخن مى‏گويد؟
راستى اى جلوه‏ گاه صبر و رضا! مگر آن روز كه نشان قهرمانى را به‏ بازويت گرفتى، به على(ع) نگفتى كه چه گذشت؟ مگر به او نگفته بودى‏كه استخوان پهلو، ضربه ديده است؟ هاى! خلايقى كه در قيامت، در معبر عبور فاطمه(ع) سر به زير و چشم بر هم مى‏ نهيد، آيا مى ‏نگريد كه ‏سامرى ‏مسلكان، بر بازوى فرزند «و ما رميت اذ رميت، ولكن الله‏رمى‏» چه فرود مى‏آورند؟ آيا مى ‏شنويد ناله جانسوز فرزند «و ماينطق عن الهوى، ان هو الا وحي يوحى‏» را كه چه سان ميان در وديوار كمك مى‏ طلبد؟
فاطمه! اى كوثر حيات!
حيات تو، شهادت تو، قبر تو، همه و همه، افشاگر خط سامرى ‏صفتان ‏است.
اى مقتداى ما! خط سرخ شهادت را ملت ما، كه امامشان آنان رافرزندان معنوى كوثر تو خواند، از تو و گلهاى دامنت گرفته‏اند. نيك‏مى‏دانيم كه حضور تو در صحنه محشر، محشر ديگر است. آنگاه كه‏قايمه عرش را به دست مى‏گيرى و داورى خون گل كربلايت راخواهانى.
به خداى كعبه سوگند كه حق از آن تو است، و بهشت در انتظارت.آنك دلمان به حضور تو خوش است; ما را درياب.
نامگذارى
1. پيامبر اكرم(ص):
انى سميت ابنتي «فاطمة‏» لان الله عز و جل فطمها و فطم من‏احبها من النار; (1) .
من دخترم را «فاطمه‏» ناميدم زيرا خداى عزوجل او و كسى را كه ‏دوستدار او باشد از آتش جدا و دور كرده است.
2. امام صادق(ع):
كانت كنية فاطمة بنت رسول الله(ص) ام ابيها; (2) .
كنيه فاطمه دختر رسول خدا(ص) «ام ابيها» بود.
در ميان عرب رسم است كه علاوه بر نام و لقب، از «كنيه‏» نيز براى‏ت كريم و احترام به شخص استفاده مى‏شود و اين كار بيشتر با اضافه نمودن‏ كلمه «اب‏» يا «ام‏» به نام نخستين فرزند، صورت مى‏گيرد، ولى در اينجا فاطمه(س) با كنيه «مادر پدر» كه نشان دهنده عظمت و نقش آن حضرت دربقا و توسعه رسالت پدر بزرگوارش است‏خطاب مى ‏شود.
برترين بانو
3. مفضل بن‏ عمر:
قلت لابى ‏عبدالله(ع): اخبرني عن قول رسول الله(ص) في فاطمة‏«انها سيدة نساء العالمين‏» ا هى سيدة نساء عالمها؟
فقال: ذاك لمريم، كانت‏سيدة نساء عالمها، و فاطمة سيدة نساءالعالمين من الاولين و الآخرين; (3) .
در باره اين گفته رسول خدا(ص) كه «فاطمه، بانوى بزرگ زنان عالم ‏است‏» به امام صادق(ع) عرض كردم: آيا او بانوى بانوان عصر خود است؟
فرمود: اين براى مريم است كه بزرگ بانوى دوران خود بود. فاطمه ‏بانوى بانوان همه روزگاران، از ابتدا تا انتها است.
4. پيامبر اكرم(ص) هنگامى كه در بيمارى وفاتش، بى‏تابى فاطمه(ع) رامشاهده كرد فرمود:
يا فاطمة! الا ترضين ان تكوني سيدة نساء العالمين و سيدة‏نساء هذه الامة و سيدة نساء المؤمنين‏»;؟ (4)
اى فاطمه! آيا خشنود نيستى كه تو برترين بانوى جهان، و برترين‏بانوى اين امت، و برترين بانو در ميان مؤمنان باشى؟
در اين زمينه روايات بسيارى از طريق شيعه و اهل سنت وارد شده ‏است. آنچه به زهراى مرضيه(ع) اين مقام و جايگاه را مى‏دهد اتصاف به ‏ملكات فاضله و علم و ايمان و تقوا و در يك كلمه، معرفت ‏به خداوند تعالى و مقام عصمت است.
سرفصل صداقت و شهادت
5. امام كاظم(ع):
ان فاطمة(ع) صديقة شهيدة; (5) .
همانا فاطمه(ع)، صديقه‏ اى شهيد است.
پنجه آفرينش و برگزيدگان توحيد
6. پيامبر اكرم(ص):
الحسن و الحسين خير اهل الارض بعدي و بعد ابيهما و امهماافضل نساء اهل الارض; (6) .
حسن و حسين بعد از من و پدرشان، بهترين مردم روى زمين هستندو مادرشان فاطمه، برترين زنان اهل زمين است.
7. پيامبر اكرم(ص):
ليلة عرج بي الى السماء رايت على باب الجنة مكتوبا «لا اله الا الله،محمد رسول الله، على حب الله و الحسن و الحسين صفوة الله، فاطمة خيرة‏الله، على باغضهم لعنة الله; (7) .
شبى كه به آسمان عروج داده شدم ديدم بر در بهشت نوشته است: «لا اله الا الله، محمد رسول خدا، على محبوب خدا، حسن و حسين برگزيده خدا، و فاطمه‏ انتخاب شده خداوند است و لعنت‏ خداوند بر آن كس باد كه بغض آنان را داشته ‏باشد.
محور خشم و خشنودى خداوند
8. على(ع): رسول خدا(ص) به فاطمه فرمود:
ان الله يغضب لغضبك و يرضى لرضاك; (8) .
همانا خداوند به خشم تو خشم مى‏كند و به خشنودى تو خشنودمى‏شود.
روايات در زمينه محوريت‏ خشم و خشنودى حضرت فاطمه(ع) ازطريق منابع شيعى و سنى بسيار است (9) . روشن است كسى كه جز خدا را درعالم نمى‏بيند و در برابر او تسليم مطلق است و اراده‏اى جز اراده خداوند ندارد، قهرا رضاى او رضاى حق و خشم او خشم حق خواهد بود و او انسان‏ كاملى است كه رفتار و كردار او، امام و اسوه و حجت‏ خلق خداخواهد گشت.
سبزى زهرا(س) و دشمنى بنى‏ اميه
حضرت فاطمه(س) محور خشنودى و خشم خداوند است. پاره وجود مصطفى(ص) و سرور بانوان عالم است، اما دشمنان اهل‏بيت(ع) حتى از اينكه‏«خرفه‏» كه نوعى سبزى خودرو و مورد علاقه حضرت فاطمه(س) بود و به‏نام آن بزرگوار شهرت يافته بود، يادآور نام و خاطره حضرت زهرا(س)باشد نگران بودند و از سر دشمنى و كينه، تلاش كردند نام آن را برگردانند تاهمين اندك نيز نام و شخصيت اهل‏بيت(ع) بويژه فاطمه زهرا(س) را درخاطره ‏ها زنده نكند، و اين كارى بود كه بنى ‏اميه كردند و از تغيير نام يك‏ سبزى نيز فروگذارى ننمودند. اين واقعيت دردآورى است كه در روايت ‏بعدى آمده است.
9. فرات بن‏احنف: از امام صادق(ع) شنيدم مى ‏فرمايد:
ليس على وجه الارض بقلة اشرف و لا انفع من الفرفخ و هوبقلة فاطمة(ع). ثم قال: لعن الله بني‏امية، هم سموها بقلة الحمقاءبغضا لنا و عداوة لفاطمة(ع); (10) .
بر روى زمين، سبزى‏اى شريفتر و سودمندتر از خرفه نيست، و اين‏سبزى فاطمه(ع) است.
سپس فرمود:
خدا لعنت كند بنى ‏اميه را! آنها از سر كينه با ما و به خاطر دشمنى بافاطمه(ع) آن را «سبزى نادان‏» ناميدند.
هديه مادر
10. حماد بن‏ عثمان: از امام صادق(ع) شنيدم مى‏فرمايد:
تظهر زنادقة سنة ثمانية و عشرين و مائة و ذلك لاني نظرت‏في مصحف فاطمة.
قال: فقلت: و ما مصحف فاطمة؟
فقال: ان الله تبارك و تعالى لما قبض نبيه(ص) دخل على فاطمة‏من وفاته من الحزن ما لا يعلمه الا الله عز و جل، فارسل اليهاملكا يسلي عنها غمها و يحدثها، فشكت ذلك الى‏اميرالمؤمنين(ع) فقال لها: اذا احسست‏بذلك و سمعت الصوت،قولي لي. فاعلمته فجعل يكتب كل ما سمع حتى اثبت من ذلك‏ مصحفا.
قال: ثم قال: اما انه ليس من الحلال و الحرام، و لكن فيه علم‏ما يكون; (11) .
در سال 128 عده‏اى ملحد آشكار خواهند شد و اين پيش‏بينى را درمصحف فاطمه ديدم.
حماد مى‏گويد: گفتم: مصحف فاطمه چيست؟
فرمود: هنگامى كه رسول خدا(ص) وفات يافت‏ حزن فاطمه به قدرى‏ بود كه جز خدا كسى از آن آگاه نيست، لذا خداى متعال فرشته‏ اى رافرستاد تا او را تسلى دهد و با او گفتگو كند; فاطمه(ع) جريان را براى‏ اميرالمؤمنين(ع) اظهار كرد; حضرت(ع) به او فرمود: هر گاه حضورفرشته را احساس كردى و صدايى شنيدى، به من بگو. فاطمه(ع) نيز اورا باخبر ساخت و على(ع) اقدام به نوشتن آنچه مى ‏شنيد نمود تا اينكه‏ به اين طريق مصحفى را پديد آورد.
حماد بن‏عثمان مى‏گويد: سپس حضرت صادق(ع) فرمود: آگاه باش كه‏ در اين مصحف مسايل حلال و حرام وجود ندارد بلكه در آن اخبار آينده است.
در روايات زيادى، موضوع مصحف حضرت زهرا(ع) مطرح شده است‏و امامان(ع) در موارد متعددى، مستند فرمايشهاى خود را همين مصحف‏ شمرده ‏اند، و ظاهرا اين كتاب شريف، دست‏به دست در خانواده ‏اهل‏بيت(ع) مى‏گشته و تنها در اختيار آن بزرگواران بوده است.
سوداى فاطمه(ع)
11. امام رضا(ع) به واسطه پدران بزرگوار خويش از امام سجاد(ع) نقل‏مى‏كند:
حدثتني اسماء بنت‏عميس، قالت: كنت عند فاطمة جدتك اذدخل رسول‏ الله(ص) و في عنقها قلادة من ذهب كان علي ‏بن‏ ابي‏ طالب(ع) اشتراها له (12) من فى‏ء له; فقال النبي(ص): لا يغرنك‏الناس ان يقولوا «بنت محمد» و عليك لباس الجبابرة! فقطعتهاو باعتها و اشترت بها رقبة فاعتقتها فسر رسول الله(ص)بذلك; (13) .
اسماء بنت عميس برايم نقل كرد كه در حضور جده‏ات فاطمه(ع) بودم‏كه رسول خدا(ص) داخل شد; در حالى كه گردنبندى طلايى كه على ‏ابن‏ ابى‏ طالب(ع) از سهميه خود براى فاطمه(ع) خريده بود، در گردنش ‏بود. پيامبر(ص) به او فرمود: مبادا مردم با اين گفته كه «دختر محمداست‏» تو را مغرور سازند اما بر تن تو لباس زورمندان باشد. ازاين‏رو فاطمه(ع) آن را از گردنش جدا كرد و فروخت و با آن، بنده‏اى‏را خريده و آزاد كرد، و رسول خدا(ص) نيز به خاطر اين كار شادمان‏گشت.
گلواژه در گلزار شهيدان
12. امام صادق(ع):
ان فاطمة(ع) كانت تاتي قبور الشهداء في كل غداة سبت فتاتي‏قبر حمزة و تترحم عليه و تستغفر له; (14) .
فاطمه(ع) هر صبح شنبه، به زيارت قبور شهدا [در احد] مى‏آمد وكنار قبر حمزه قرار مى‏ گرفت و براى او طلب رحمت و مغفرت‏ مى‏ نمود.
نكته قابل توجه اينكه، حضرت(س) ضمن اينكه اداى احترام به شهدا وحضور در كنار قبرشان و يادآورى جانفشانى آنان را هيچ گاه فراموش‏ نمى ‏كند و در كنار قبر حمزه سيدالشهدا به دعا مى‏نشيند، ولى در عين حال، زمان مناسبى را انتخاب مى‏كند كه مى‏ توان آن را جزء خلوت‏ ترين روزهاى‏ هفته دانست چرا كه در روزهايى چون پنجشنبه يا جمعه، ديگران نيز دركنار قبور شهدا حضور مى‏يابند. ناگفته پيداست اين درسى براى همه بانوان‏ پيرو او است كه در عين ايفاى وظايف اجتماعى، در حفظ شؤون اسلامى‏تلاش كنند.
جلودار بهشتيان
13. پيامبر اكرم(ص):
اول شخص يدخل الجنة فاطمة(س); (15) .
نخستين فردى كه داخل بهشت مى‏شود فاطمه(س) است.
سر فرود آريد كه «او» مى‏گذرد
14. عايشه از پيامبر اكرم(ص) روايت مى‏كند:
اذا كان يوم القيامة نادى مناد يا معشر الخلائق! طاطؤوارؤوسكم حتى تجوز فاطمة بنت ‏محمد(ص); (16) .
در هنگامه قيامت، منادى ‏اى، ندا مى‏ دهد: اى انبوه مردمان! سرهايتان‏ را به زير اندازيد تا فاطمه دختر محمد(ص) بگذرد.
همين موضوع را در روايت‏ بعدى، به گونه‏ اى مشروح ‏تر مى‏خوانيم:
15. پيامبر اكرم(ص):
اذا كان يوم القيامة نادى مناد من بطنان العرش: يا اهل الجمع!نكسوا رؤوسكم و غضوا ابصاركم حتى تمر فاطمة بنت‏محمد(ص)على الصراط. فتمر مع سبعين الف جارية من الحور العين كمرالبرق; (17) .
به هنگامه قيامت، منادى‏اى از ميان عرش صدا مى‏زند كه اى‏اجتماع‏كنندگان! سرهايتان را به زير اندازيد و چشمانتان را ببنديدتا فاطمه دختر محمد(ص) از صراط عبور كند.
آنگاه حضرت(س) به همراه هفتاد هزار كنيز از حوريان بهشتى، به‏سرعت‏برق مى‏گذرد.
فرداى محشر نيز به حرمت عبور صديقه كبرا(ع) سرهاى خلايق به‏زير مى‏افتد و پلكها بر هم; ولى چگونه بود كه جمعى حرمت او را پاس‏نداشتند و به جاى تعزيت و تسليت‏سوگ پدر، بر سينه و پهلويش‏ نشانه‏ هايى از در سوخته خانه‏ اش را نقش بستند! «تبت‏يدا ابى‏لهب و تب!».
بانوى بانوان و شفاعت زنان
16. پيامبر اكرم(ص) در ضمن روايتى:
... فايما امراة صلت في اليوم و الليلة خمس صلوات و صامت‏شهر رمضان و حجت‏بيت الله الحرام، و زكت مالها و اطاعت‏زوجها، و والت عليا بعدي، دخلت الجنة بشفاعة ابنتي فاطمة،و انها لسيدة نساء العالمين ...; (18) .
«هر زنى كه در شبانه‏ روز، نمازهاى پنجگانه را به جاى آورد، ماه ‏رمضان را روزه بدارد، حج‏ خانه خدا را [اگر توانايى داشت] گزارد،زكات مالش را بپردازد، از شوهرش اطاعت كند، و بعد از من، ولايت‏ و حكومت امام على(ع) را بپذيرد، به شفاعت دخترم فاطمه، وارد بهشت ‏خواهد شد و همانا فاطمه، سرور زنان عالم است.
همان گونه كه در روايات متعدد ديگر نيز آمده، ارزش اداى نماز وروزه و حج و ساير واجبات عملى، مبتنى بر پذيرش ولايت اهل‏بيت(ع)است و شفاعت نيز بر اساس اداى اين وظايف است اما با ولايت كه درحقيقت، روح و جان اعمال است; همان كه حضرت فاطمه(ع) نيز به خاطرآن به شهادت رسيد، چرا كه مدافع حريم و حرمت آن بود. او كه محورخشم و خشنودى خداوند است و او كه پاره تن پيامبر(ص) است و او كه‏«سيده‏» زنان عالم است، فرداى قيامت نيز اعمال صالح به شفاعت او است‏كه راهگشاى بهشتيان خواهد بود.
فقط على(ع) همسان فاطمه(س) بود
17. امام صادق(ع):
لولا ان الله تبارك و تعالى خلق اميرالمؤمنين(ع) لفاطمة ما كان‏لها كفو على ظهر الارض من آدم و من دونه; (19) .
اگر خداى تبارك و تعالى اميرالمؤمنين(ع) را براى فاطمه خلق نكرده ‏بود، براى او بر روى زمين، از آدم گرفته تا ديگران، همتايى وجود نداشت.
فاطمه(س) كه سلاله توحيدمدارانى چون ابراهيم خليل(ع) است، و اوكه دامنش جايگاه پرورش اولياى دين و ضامن بقاى رسالت پدربزرگوارش است، همسر و همتايى جز شير بيشه توحيد، اميرالمؤمنين(ع)نخواهد داشت و اين چنين است كه ازدواجش نيز به امر حق‏ تعالى است;چنان كه در روايت ‏بعدى آمده است.
ماموريت الهى
18. پيامبر اكرم(ص):
ما زوجت فاطمة الا [بعد] ما امرنى الله عز و جل بتزويجها; (20) .
فاطمه را شوهر ندادم مگر پس از آنكه خداى عز و جل مرا مامورشوهر دادن او كرد.
و اين چنين بود كه خداوند، نخست او را در عالم اعلا به همسرى‏على(ع) در آورد و آنگاه در زمين تحقق يافت.
پيوند در عرش
19. پيامبر اكرم(ص):
اتاني ملك فقال يا محمد! ان الله يقرا عليك السلام و يقول‏لك: اني قد زوجت فاطمة ابنتك من علي بن‏ابي‏طالب في الملاالاعلى، فزوجها منه في الارض‏»; (21) .
فرشته‏اى نزد من آمد و گفت: خداوند بر تو سلام مى‏فرستد ومى‏گويد: من دخترت فاطمه را در عالم بالا، به همسرى على ‏ابن ‏ابى ‏طالب در آوردم; تو نيز در زمين او را به همسرى او در آور.
گلواژه خوشبختى
20. روزى پيامبر(ص) بعد از ازدواج على(ع) و فاطمه(س) به خانه آنان‏رفت و از على(ع) پرسيد:
كيف وجدت اهلك؟
قال: نعم العون على طاعة الله;.
همسرت را چگونه يافتى؟
عرض كرد: بهترين ياور براى اطاعت‏ خداوند.
سپس همين پرسش را از فاطمه(س) كرد. فاطمه(س) عرض كرد:
خير بعل; (22) .
آن را بهترين شوهر يافتم.
چه زيباست كه اميرالمؤمنين(ع) در پاسخ به پرسش پيامبر(ص) همه‏ خوبي ها و مكارم همسرش را در اين جمله كوتاه، ولى بسيار گويا بيان مى‏كند و او را بهترين يار و ياور در اداى وظيفه و اطاعت ‏خداى تبارك و تعالى ‏معرفى مى‏كند. زيرا ملاكى كه به زندگى آن دو بزرگوار معنا مى‏ بخشد وآنان ازدواج خود را در سايه آن، موفق مى‏دانند، همكارى و همراهى درطاعت الهى است و بس.
خانه‏ دارى خانه توحيد
21. زهري، از راويان و عالمان اهل سنت:
لقد طحنت فاطمة بنت‏رسول‏الله(ص) حتى مجلت‏يدها و ربى واثر قطب الرحى في يدها; (23) .
فاطمه، دختر رسول خدا(ص) آن قدر دستاس كرد كه دستش تاول زد وجاى چوب آسياب در دستش بالا آمد و پينه بست.
غنچه مى ‏پرورد
22. انس بن‏ مالك: بلال در نماز صبح تاخير كرد و از آن باز ماند.پيامبر(ص) به او فرمود:
ما حبسك؟
فقال: مررت بفاطمة[ع] و هى تطحن و الصبى يبكي، فقلت لها:ان شئت كفيتك الرحى و كفيتني الصبى، و ان شئت كفيتك‏الصبي و كفيتنى الرحى.
فقالت: «انا ارفق بابني منك‏». فذاك حبسني.
قال: فرحمتها رحمك الله; (24) .
چه چيز مانع آمدنت‏شد؟
عرض كرد: به فاطمه(ع) برخوردم كه در حال دستاس كردن بود وپسربچه‏اش گريه مى‏كرد. به او گفتم: اگر بخواهى من به جاى شماعهده‏دار دستاس كردن مى‏شوم و شما عهده‏دار بچه، و اگر هم بخواهى‏من بچه را نگه مى‏دارم و شما دستاس كن.
فاطمه فرمود: «من از تو به پسرم مهربان تر و مناسبترم‏». اين كار، مرااز نماز اول وقت‏باز داشت.
پيامبر(ص) فرمود: پس تو به فاطمه(ع) مهربانى كردى، خداوند تو رارحمت كند.
حضرت زهرا(س) همه سعى خويش را در فراهم نمودن محيط طاعت‏و بندگى خود، شوهر و فرزندانش، به كار مى‏بندد و در تقسيم كارى كه‏ پيامبر(ص) براى آن دو بزرگوار كرده و كارهاى داخل خانه را به او، وكارهاى بيرون را به على(ع) واگذار كرده بود، به خوبى در انجام دادن آن‏تلاش مى‏كرد و آن را مغاير مقام معنوى و علمى و موقعيت اجتماعى خودنمى‏دانست; بلكه آن را يكى از زمينه ‏هاى تحقق رضايت‏حق تعالى ‏مى‏شمرد و تاول زدن دستهاى مباركش نيز، مانعى براى تلاش داخل خانه ‏نبود. او به بچه ‏دارى و تربيت فرزندانش عشق مى‏ورزيد. لذا حتى براى چندلحظه نيز راضى به ترك آن نيست و در آن چند لحظه نيز، كار آسياب كردن‏را به بلال وا مى‏ گذارد و خود به آرام كردن فرزند و رسيدگى به اومى ‏پردازد.
كنار باغبان توحيد
23. عايشه نقل مى‏كند:
و كانت (فاطمة) اذا دخلت على النبي(ص) قام اليها فقبلها واجلسها في مجلسه، و كان النبى(ص) اذا دخل عليها قامت من‏مجلسها فقبلته و اجلسته في مجلسها; (25) .
زمانى كه فاطمه(ع) بر پيامبر(ص) وارد مى‏شد، پيامبر(ص) به سوى اومى‏رفت و او را مى‏بوسيد و در جاى خود مى‏نشاند، و آنگاه كه‏ پيامبر(ص) وارد بر او مى‏شد، از جايش برمى‏خاست و پيامبر(ص) رامى ‏بوسيد و در جاى خويش مى‏نشاند.
24. ثوبان، بنده آزاد شده پيامبر(ص):
كان رسول ‏الله(ص) اذا سافر كان آخر عهده بانسان من اهله‏فاطمة(ع) و اول من يدخل عليه اذا قدم فاطمة(ع); (26) .
رسول خدا(ص) آنگاه كه به مسافرت مى‏رفت، آخرين شخصى را كه ازخانواده ‏اش مى‏ديد و وداع مى‏كرد فاطمه(ع) بود، و آنگاه كه ‏برمى‏گشت، بر اولين كسى كه وارد مى‏ شد فاطمه(ع) بود.
سرور سينه سردار توحيد
25. پيامبر اكرم(ص):
فاطمة بضعة مني. من سرها فقد سرني و من ساءها فقد ساءني.فاطمة اعز الناس علي; (27) .
فاطمه پاره وجود من است. هر كس او را شاد كند مرا شاد كرده و هركس به او بدى كند به من بدى كرده است. فاطمه عزيزترين مردم ‏براى من است.
روشن است محبتى كه پيامبر(ص) به فاطمه(ع) داشت و احترام خاصى‏ كه براى او قايل بود تنها بدان جهت نبود كه او دختر اوست چرا كه‏ پيامبر(ص) دختران ديگرى هم داشت; بلكه به جهت ويژگي هايى بود كه‏ زهرا(ع) را از ساير زنان عالم ممتاز مى‏كرد. از روايات متعددى كه در اين‏باره در كتابهاى شيعه و سنى وجود دارد استفاده مى‏شود كه پيامبر اكرم(ص)به مناسبت هاى مختلف و در موارد متعدد، حقيقت مذكور را بيان مى‏فرموده است. روايت‏ بعدى يكى ديگر از اين موارد است.
پاره وجود مصطفى(ص)
26. انس بن‏ مالك:
قال رسول ‏الله(ص): ما خير للنساء؟ فلم ندر ما نقول؟ فسارعلى(ع) الى فاطمة فاخبرها بذلك. فقالت: فهلا قلت له: خير لهن‏ان لا يرين الرجال و لا يرونهن!
فرجع فاخبره بذلك.
فقال له: من علمك هذا؟
قال: فاطمة.
قال: انها بضعة منى; (28) .
رسول خدا(ص) فرمود: چه چيزى براى بانوان بهتر است؟ ما ندانستيم‏ چه بگوييم. على پيش فاطمه رفت و او را از اين جريان باخبر كرد.
فاطمه گفت: پس چرا به پيامبر نگفتى: براى آنان اين بهتر است كه‏نه آنها مردان بيگانه را ببينند و نه مردان بيگانه آنها را!
على بازگشت و اين پاسخ را به عرض پيامبر(ص) رساند.
رسول خدا(ص) فرمود: چه كسى اين پاسخ را به تو ياد داد؟
عرض كرد: فاطمه.
فرمود: او پاره وجود من است.
شنيدن جواب پرسش پيامبر(ص) از زبان مبارك حضرت فاطمه(س)، به‏عنوان اينكه يكى از زنان است تاثير خاصى در بانوان خواهد داشت وبديهى است كه منظور، دست كشيدن از وظايف و مسؤوليت هاى اجتماعى‏ نيست‏ بلكه بيان يك واقعيت است كه هر چه حد و مرز بين زن و مرد درزندگى و جامعه رعايت‏ شود بيشتر به مصلحت‏ بانوان است.
عشق در كنار خندق
27. على(ع):
كنا مع النبي(ص) في حفر الخندق، اذ جاءته فاطمة(س) بكسرة من‏خبز فرفعتها اليه، فقال: ما هذه يا فاطمة؟
قالت: من قرص اختبزته; جئتك منه بهذه الكسرة.
فقال: يا بنية! اما انها لاول طعام دخل فم ابيك منذ ثلاث; (29) .
ما به همراه پيامبر(ص) در جريان حفر خندق بوديم كه فاطمه(س) باتكه نانى پيش پيامبر(ص) آمد و آن را به خدمت او برد. پيامبر(ص)فرمود: اين چيست، فاطمه؟
عرض كرد: از گرده نانى است كه براى دو فرزندم پختم; اين تكه آن‏را براى شما آوردم.
پيامبر(ص) فرمود: دختر عزيزم! هان، اين اولين غذايى است كه بعد ازسه روز وارد دهان پدرت مى‏شود.
اين جريان در حالى كه شدت علاقه حضرت فاطمه(س) را به پيامبر(ص)مى‏رساند، گوياى اوج فداكارى و تحمل دشواري ها در صدر اسلام، توسط مسلمانان بويژه پيامبر اكرم(ص) براى دستيابى به اهداف الهى و حفظ حكومت اسلامى است. آنان در شرايط دشوار جنگ خندق، با شكم هاى‏ گرسنه، قسمت هاى قابل نفوذ مدينه را حفر مى‏كنند تا مركز رسالت و امامت‏از تعرض دشمن محفوظ بماند. در خانه فاطمه(ع) نيز توشه آن قدر كم است‏كه تنها امكان پختن يك نان براى چند نفر فراهم شده است و آن بزرگوار،توانسته بخشى از آن را تقديم پيامبر(ص) كند، در حالى كه آن حضرت(ص) درسه روز گذشته غذايى نخورده است.
همين علاقه است كه زهرا(ع) را حتى قبل از رحلت پيامبر(ص) در غم‏فراق آينده به گريه مى‏اندازد. وايت‏بعدى گوياى همين واقعيت است.
اشك در انتظار فراق
28. عبدالله بن‏ عباس:
لما حضرت رسول الله(ص)الوفاة حتى بلت دموعه لحيته، فقيل‏له: يا رسول الله! ما يبكيك؟
فقال: ابكي لذريتي و ما تصنع بهم شرار امتي من بعدي، كانى‏بفاطمة بنتى و قد ظلمت‏بعدى و هى تنادى يا ابتاه! فلا يعينهااحد من امتى.
فسمعت ذلك فاطمة(ع) فبكت.
فقال رسول الله(ص): لا تبكين يا بنية!
فقالت: لست ابكى لما يصنع بى من بعدك، و لكنى ابكى‏لفراقك يا رسول الله!
فقال لها: ابشرى يا بنت محمد بسرعة اللحاق بى، فانك اول من‏يلحق بى من اهل بيتى; (30) .
زمانى كه رحلت رسول خدا(ص) نزديك شد، آن حضرت(ص) آن قدرگريه كرد كه اشكهايش محاسن او را تر كرد. به آن حضرت(ص) عرض‏شد: اى رسول خدا! چه چيز مايه گريه شماست؟
فرمود: براى فرزندانم و آنچه كه اشرار امتم، بعد از من، بر آنها روامى‏دارند گريه مى‏كنم. گويا دخترم فاطمه را مى‏بينم كه بعد از من براو ستم مى‏شود و او صدا مى‏زند: «پدرجان‏»! ولى هيچ كس از امتم اورا كمك نمى‏كند.
فاطمه(ع) اين را شنيد، و شروع به گريه كرد.
رسول خدا(ص) فرمود: دخترم! گريه نكن.
عرض كرد: من به خاطر رفتارى كه بعد از شما با من مى‏شود گريه‏ نمى‏كنم، بلكه به علت غم فراق شما اى رسول خدا گريه مى‏كنم.
حضرت(ص) به او فرمود: مژده باد تو را اى دختر محمد كه بزودى به‏من ملحق خواهى شد، چرا كه تو اولين كسى از اهل‏بيتم هستى كه به‏من مى‏پيوندى.
پرهيز از نفرين
29. امام باقر(ع) و امام صادق(ع):
ان فاطمة(ع) لما كان من امرهم ما كان، اخذت بتلابيب عمرفجذبته اليها ثم قالت:
اما والله يا ابن‏الخطاب! لولا اني اكره ان يصيب البلاء من‏لا ذنب له لعلمت اني ساقسم على الله ثم اجده سريع الاجابة; (31) .
وقتى شد آنچه شد، فاطمه گريبان عمر را گرفت و كشيد و فرمود:هان، به خدا سوگند اى پسر خطاب! اگر من كراهت نمى‏داشتم كه‏ افراد بى‏گناه دچار بلا شوند مى‏ فهميدى كه من خداى را سوگند مى‏ دادم، آن گاه او را در اجابت دعايم، پرشتاب مى ‏يافتم.
آنچه بر اساس اين روايت، حضرت فاطمه(س) را از نفرين كردن درباره آنان كه به او ستم كردند باز مى‏دارد اين است كه با نزول بلا، افرادبى‏گناه نيز گرفتار آيند. از اين‏رو در روايت ديگرى كه شرح آمدن‏حضرت(س) به مسجد، پس از كشاندن على(ع) به آنجا را بيان مى‏كند آمده ‏است كه فاطمه(س) در حالى كه پيراهن پيامبر(ص) را بر سر گرفته بود وكودكانش را به همراه داشت، تهديد كرد كه اگر على(ع) را رها نكنند موهاى‏ خويش را پريشان خواهد ساخت. (32) و در سخن ديگرى از امام باقر(ع) آمده‏است:
و الله لو نشرت شعرها ماتوا طرا; (33) .
به خدا سوگند، اگر موهاى خويش را آشكار و پريشان مى‏ساخت‏همه آنان مى‏مردند.
استوانه ولايت
30. امام صادق(ع) از پدر بزرگوارش، امام باقر(ع) و آن حضرت(ع) ازجابر بن عبدالله انصارى نقل مى‏كند:
سمعت رسول ‏الله(ص) يقول لعلي بن‏ابي‏طالب قبل موته بثلاث:«سلام عليك يا ابا الريحانتين! اوصيك بريحانتي من الدنيا،فعن قليل ينهد ركناك و الله خليفتي عليك.» فلما قبض‏رسول ‏الله(ص) قال علي(ع): هذا احد ركني الذي قال لى‏رسول‏الله(ص). فلما ماتت فاطمة(ع) قال علي(ع): هذا الركن الثاني‏الذي قال رسول‏ الله(ص); (34) .
از رسول خدا(ص) سه روز پيش از رحلتش، شنيدم به على ‏ابن ‏ابى‏ طالب مى‏فرمايد: «سلام بر تو باد اى پدر دو گل خوشبو! تو رابه دو گل خوشبويم از دنيا (امام حسن(ع) و امام حسين(ع)) سفارش‏مى‏كنم; چرا كه بزودى هر دو ركن تو فرو خواهد ريخت و خداوندعوض دهنده تو است.»
پس از آن، موقعى كه رسول خدا(ص) رحلت كرد على(ع) فرمود: اين‏ يكى از دو ركن من بود كه رسول خدا(ص) به من فرمود. و وقتى‏ فاطمه(ع) رحلت كرد، على(ع) فرمود: اين، ركن دومى بود كه رسول‏ خدا(ص) فرمود.
در سوگ پدر
32. امام صادق(ع):
عاشت فاطمة بعد رسول الله(ص) خمسة و سبعين يوما لم تركاشرة و لا ضاحكة; تاتي قبور الشهداء في كل جمعة مرتين:الاثنين و الخميس فتقول(ع): هاهنا كان رسول الله و ههنا كان‏المشركون; (35) .
فاطمه(ع) بعد از رسول خدا(ص) هفتاد و پنج روز زندگى كرد; درحالى كه در حال لبخند يا خنده ديده نشد. هفته ‏اى دو بار، يكى‏ دوشنبه و ديگرى پنجشنبه، به زيارت قبور شهدا [در احد] مى‏ آمد ومى ‏گفت: اينجا رسول خدا(ص) بود و آنجا مشركان قرار داشتند.
چنان كه يادآور شديم در تاريخ شهادت حضرت فاطمه(ع) اختلاف ‏است، ولى آنچه بيشتر شهرت دارد همان 75 يا 95 روز است كه در برخى ‏روايات نيز آمده است. (36) نكته ديگر آنكه، در روايت‏سى و پنجم خواهدآمد كه صديقه طاهره(ع) بعد از رحلت پدر بزرگوار خود تنها يك بارلبخند زد. ديگر آنكه، در اين روايت، روزهاى دوشنبه و پنجشنبه نام برده‏شده است كه حضرت(ع) به زيارت قبور شهدا مى‏رفت و اين با آنچه درروايت‏ سيزدهم گذشت، منافاتى ندارد چرا كه آن حديث مى‏تواند ناظر به ‏قبل از رحلت رسول خدا(ص) باشد; در حالى كه ظاهر اين حديث، مربوط به بعد از رحلت آن حضرت(ص) است.
اذان ناتمام
33. شيخ‏ صدوق:
روى [انه] لما قبض النبى(ص) امتنع بلال من الاذان، قال: لااؤذن لاحد بعد رسول الله(ص). و ان فاطمة(ع) قالت ذات يوم:اني اشتهي ان اسمع صوت مؤذن ابي(ص) بالاذان، فبلغ ذلك‏بلالا; فاخذ في الاذان. فلما قال: «الله اكبر، الله اكبر» ذكرت اباهاعليه‏السلام و ايامه، فلم تتمالك من البكاء. فلما بلغ الى قوله:«اشهد ان محمدا رسول‏الله‏» شهقت فاطمة(ع) و سقطت لوجه هاو غشي عليها. فقال الناس لبلال: امسك يا بلال! فقد فارقت‏ابنة رسول الله(ص) الدنيا و ظنوا انها قد ماتت. فقطع اذانه و لم‏يتمه فافاقت فاطمة(ع) و سالته ان يتم الاذان، فلم يفعل و قال‏لها: يا سيدة النسوان! اني اخشى عليك مما تنزلينه بنفسك اذاسمعت صوتي بالاذان. فاعفته عن ذلك; (37) .
نقل شده است وقتى پيامبر(ص) رحلت كرد، بلال از اذان گفتن امتناع‏جست و گفت: بعد از رسول خدا(ص) براى هيچ كس اذان نمى‏گويم.ولى يك روز فاطمه(ع) فرمود: علاقه دارم صداى مؤذن پدرم(ص) رادر اذان بشنوم. اين خبر به بلال رسيد. لذا شروع به اذان گفتن كرد،ولى هنگامى كه گفت: «الله اكبر، الله اكبر»، فاطمه(ع) به ياد پدر ودوران او افتاد، و نتوانست از گريه خوددارى كند. و زمانى كه به‏جمله: «اشهد ان محمدا رسول الله‏» رسيد، فاطمه(ع) فريادى زد و به‏روى افتاد و بيهوش شد. مردم به بلال گفتند: اى بلال! دست نگهدارچرا كه دختر رسول خدا(ص) از دنيا رفت. و گمان كردند كه فاطمه(ع)رحلت كرده است. لذا بلال اذانش را قطع كرده و ناتمام گذاشت; تااينكه فاطمه(ع) به هوش آمد و از بلال خواست كه اذان را كامل كند،اما بلال ادامه نداد و به حضرت(ع) عرض كرد: اى سرور بانوان! من ازآنچه شما با شنيدن صداى اذان من بر خود مى‏آورى، بر شما مى‏ترسم.لذا حضرت(ع) او را معاف داشت.
پيراهن يوسف
34. على(ع):
غسلت النبي(ص) في قميصه: فكانت فاطمة تقول: ارني القميص.فاذا شمته غشي عليها، فلما رايت ذلك غيبته; (38) .
پيامبر(ص) را در پيراهنش غسل دادم. به همين جهت فاطمه مى‏گفت:پيراهن را به من نشان بده، و هنگامى كه آن را مى ‏بوييد بيهوش‏ مى‏ شد. من هم وقتى اين را ديدم آن را پنهان كردم.
ديگر خنده، هرگز! جز يك تبسم
35. ام جعفر بنت ‏محمد بن‏ جعفر:
ان فاطمة بنت رسول‏ الله(ص) قالت: يا اسماء! اني قد استقبحت مايصنع بالنساء. ان يطرح على المراة الثوب فيصفها، فقالت اسماء:يا ابنة رسول الله! الا اريك شيئا رايته بالحبشة؟ فدعت‏بجرائد رطبة فحنتها ثم طرحت عليها ثوبا. فقالت فاطمة: مااحسن هذا و اجمله! تعرف به المراة من الرجل. فاذا مت انافاغسليني انت و على و لا يدخل على احد. فلما توفيت غسلهاعلي و اسماء رضى ‏الله تعالى عنهم; (39) .
فاطمه به اسماء بنت عميس فرمود: اى اسماء! من اين را كه نسبت‏ به‏ بانوان انجام مى‏شود و [در مراسم بعد از مرگ تنها] پارچه‏ اى روى‏ جنازه زن مى‏اندازند و در نتيجه پوشش لازم را ندارد و جسد نمايان‏ است، ناروا شمرده و نمى‏ پسندم. اسماء گفت: اى دختر رسول خدا! آيا چيزى را كه در سرزمين حبشه ديدم به شما نشان دهم؟ پس ازآن، اسماء چوبهاى‏ ترى را فراهم ساخت، آنها را خم كرد، سپس ‏پارچه ‏اى روى آنها انداخت [و تابوتى ساخت]. فاطمه فرمود: چقدراين خوب و زيباست! چرا كه به واسطه آن، زن از مرد باز شناخته ‏مى‏شود (در نتيجه، سبت‏به شؤون جنازه زن رعايت لازم صورت‏خواهد گرفت). پس آنگاه كه من جان سپردم، تو و على مرا غسل‏دهيد و هيچ كس ديگر بر من وارد نشود. زمانى كه رحلت كرد، على‏و اسماء او را غسل دادند.
همين مضمون را دولابى، از محدثان اهل سنت، ذكر نموده و سپس‏افزوده است:
و ما رئيت متبسمة - يعنى بعد النبى(ص) - الا يومئذ; (40) .
بعد از پيامبر اكرم(ص) هيچ گاه با تبسم ديده نشد مگر آن روز كه ‏اسماء آن تابوت را ساخت و نشان او داد».
چه بسيار غم ‏انگيز و دلخراش است كه يگانه دختر پيامبر اكرم(ص)،تنها لبخندى كه بعد از رحلت پدر خود مى‏زند هنگامى است كه نگاهش به‏ شبه تابوت خويش مى‏افتد! گويا به ياد نزديكى آن روز موعود مى ‏افتد. ازطرف ديگر، خيالش آسوده مى‏گردد كه بعد از رحلتش، نگاه بيگانه‏ اى بر او،هر چند از روى پارچه، نخواهد افتاد، با اينكه طبق وصيتش مراسم خاك‏ سپارى، مخفيانه انجام خواهد شد و تعداد انگشت‏ شمارى چون على(ع) وسلمان و مقداد شركت‏ خواهند كرد; با اين همه، نگران نحوه تشييع جنازه وحفظ حرمت‏ شؤون اسلامى خويش است و تنها با ديدن نمونه تابوتى كه ‏امكان محافظت كامل او را دارد آرامش مى‏گيرد. در روايت ديگرى از امام ‏صادق(ع) آمده است كه اسماء تختى را آورد، آن را وارونه كرد و تركه‏هايى‏از درخت‏خرما را به پايه‏ هاى آن بست و پارچه ‏اى روى آن افكند و به‏ حضرت(س) نشان داد. (41) .
گلواژه پرپر مى‏ شود
36. امام سجاد(ع) از پدر بزرگوار خويش، سيدالشهدا(ع):
لما مرضت فاطمة بنت رسول‏الله(ص) وصت الى على‏ابن‏ابي‏طالب(ع) ان يكتم امرها و يخفي خبرها و لا يؤذن احدابمرضها. ففعل ذلك و كان يمرضها بنفسه و تعينه على ذلك‏اسماء بنت‏عميس رحمها الله، على استسرار بذلك كما وصت‏به.فلما حضرتها الوفاة وصت اميرالمؤمنين(ع) ان يتولى امرها، ويدفنها ليلا و يعفي قبرها، فتولى ذلك اميرالمؤمنين(ع) و دفنها وعفى موضع قبرها. فلما نفض يده من تراب القبر، هاج به الحزن‏فارسل دموعه على خديه و حول وجهه الى قبر رسول الله(ص)فقال: السلام عليك يا رسول‏الله، السلام عليك من ابنتك وحبيبتك، و قرة عينك و زائرتك، والبائتة في الثرى ببقيعك،المختارالله لها سرعة اللحاق بك، قل يا رسول‏الله عن صفيتك‏صبري، و ضعف عن سيدة‏النساء تجلدي، الا ان في التاسي لي‏بسنتك، و الحزن الذي حل في لفراقك، موضع التعزي، و لقدوسدتك في ملحود قبرك، بعد ان فاضت نفسك على‏صدري، و غمضتك بيدي، و توليت امرك بنفسي.
نعم و في كتاب الله انعم القبول، انا لله و انا اليه راجعون، قداسترجعت الوديعة، و اخذت الرهينة، و اختلست الزهراء، فمااقبح الخضراء و الغبراء!
يا رسول‏ الله! اما حزني فسرمد، و اما ليلي فمسهد، لا يبرح‏الحزن من قلبي او يختارالله لي دارك التي فيها انت مقيم، كمدمقيح، و هم مهيج، سرعان ما فرق [الله] بيننا، و الى الله اشكو،و ستنبئك ابنتك بتظاهر امتك علي، و على هضمها حقهافاستخبرها الحال، فكم من غليل معتلج‏بصدرها لم تجد الى بثه‏سبيلا، و ستقول، و يحكم الله و هو خير الحاكمين.
سلام عليك يا رسول‏الله سلام مودع لاسئم و لا قال، فان‏انصرف فلا عن ملالة، و ان اقم فلا عن سوء ظني بما وعد الله‏الصابرين. الصبر ايمن و اجمل و لولا غلبة المستولين علينا،لجعلت المقام عند قبرك لزاما، و التلبث عنده معكوفا، ولاعولت اعوال الثكلى على جليل الرزية. فبعين الله تدفن بنتك‏سرا، و يهتضم حقها قهرا و يمنع ارثها جهرا، و لم يطل العهد، ولم يخلق منك الذكر، فالى الله يا رسول‏الله المشتكى، و فيك‏اجمل العزاء، فصلوات الله عليها و عليك و رحمة الله و بركاته; (42) .
موقعى كه فاطمه دختر رسول خدا(ص) بيمار شد به على ‏ابن ‏ابى‏طالب(ع) وصيت كرد كه موضوع را سربسته بدارد و خبر آن راپنهان كند و هيچ كس را از بيمارى او مطلع نسازد. حضرت(ع) اين كاررا كرد و خودش پرستارى فاطمه(ع) مى‏ نمود و اسماء بنت عميس - كه ‏خدا رحمتش كند - نيز او را مخفيانه همان گونه كه فاطمه(ع) وصيت‏كرده بود كمك مى‏كرد.
هنگامى كه رحلتش نزديك شد به اميرالمؤمنين(ع) سفارش كرد كه ‏عهده‏ دار مراسم غسل و كفن و دفن شود و او را شبانه به خاك سپاردو قبر او را پوشيده بدارد، لذا اميرالمؤمنين(ع) عهده‏دار آن شد و او رابه خاك سپرد و آثار محل قبرش را محو كرد. موقعى كه دستش را ازخاك قبر تكاند، حزن و اندوه به او فشار آورد و پريشان كرده و به ‏جوشش آورد و اشك هايش را بر گونه ‏هايش جارى ساخت و چهره ‏اش ‏را به طرف قبر رسول خدا(ص) نمود و عرض كرد: سلام بر تو اى‏رسول خدا! سلام بر تو از جانب دخترت و محبوبت، و نور چشمت ‏و ديداركننده ‏ات، آن كسى كه در بقيع تو (43) ، در خاك خفته است، وخداوند پيوستن سريع به تو را براى او برگزيده است. اى رسول خدا! صبرم در غم فقدان دختر برگزيده‏ ات كم شد، و طاقتم به خاطرسرور زنان، ضعيف گشت. منتها آنچه موجب تسليت‏ خاطر است،تاسى من از سنت تو و بار اندوهى است كه در غم فراق تو وجودم رادر بر گرفت. چرا كه من خود، تو را در شكاف قبر نهادم، پس از آنكه جانت‏ بر سينه ‏ام روان شد و چشمانت را با دست‏ خويش بستم ‏و خودم عهده ‏دار كار به خاك‏سپارى‏ ات شدم.
آرى، دلنشين‏ ترين پذيرش، در كتاب خدا آمده است: انا لله و انا اليه ‏راجعون. [اينك] امانت ‏باز گردانده شد و گرو، پس گرفته شد، وشكوفه يكباره ربوده شد و چه زشت است‏ سبزه و زمين.
اى رسول خدا! اندوهم بى‏پايان است، و شبم در بيدارى است; اندوه‏از قلبم نخواهد رفت تا اينكه خداوند همان خانه‏اى را كه تو در آن‏ ساكنى براى من برگزيند. دلشستگى ‏اى چرك‏آور، و اندوهى خشم ‏آورو آتش ‏افروز. در ميان ما چه زود جدايى افتاد! شكايت ‏به خدامى‏برم، و دخترت از همداستانى امتت عليه من و براى ضايع كردن‏ حق او، تو را خبر خواهد داد; حال و وضعيت را از او بپرس. چه‏ بسيار عقده ‏هايى; در سينه‏ اش به تلاطم آمد اما راهى براى گشودن آن‏نيافت كه خواهد گفت. و خداوند داورى مى ‏كند و او بهترين داوراست.
سلام بر تو اى رسول خدا! سلام وداع‏ كننده ‏اى كه نه خسته شده است‏ و نه روى ‏گردان. پس، اگر برمى ‏گردم نه به خاطر خستگى است، واگر بمانم نه به خاطر بدگمانى به وعده ‏اى كه خداوند به صابران داده ‏است. صبر بهتر و زيباتر است. و اگر نبود تسلط آنان كه بر ما چيره ‏شده ‏اند، خود را ملازم قبر تو مى ‏داشتم و ماندن كنار آن را پيشه خود مى ‏ساختم و چون مادرى كه داغ مصيبتى بزرگ ديده، شيون مى‏كردم.در برابر چشم خدا، دخترت پنهانى به خاك سپرده مى‏شود، و حق اوبه زور ضايع مى‏شود، و آشكارا از ارثش باز داشته مى‏شود; در حالى‏ كه هنوز چيزى نگذشته و ياد تو فراموش نشده است. پس شكوه را به‏ خدا مى‏برم اى رسول خدا، و تويى مايه زيباترين تسليت‏ خاطر.درود خدا، و رحمت و بركاتش بر فاطمه و بر تو باد.
همين مضمون را مرحوم كلينى با اندكى تفاوت از همين راوى ولى ازامام حسين(ع) نقل كرده است. (44) .
صديقه را صديق غسل مى‏دهد
37. مفضل بن‏عمر:
قلت لابي‏ عبدالله(ع): جعلت فداك، من غسل فاطمة؟
قال: ذاك اميرالمؤمنين. و كاني استعظمت ذلك من قوله.
فقال: كانك ضقت‏بما اخبرتك به؟
قلت: قد كان ذاك جعلت فداك.
قال: فقال: لا تضيقن فانها صديقة و لم يكن يغسلها الا صديق;اما علمت ان مريم لم يغسلها الا عيسى; (45) .
«به امام صادق(ع) عرض كردم: فدايت گردم، چه كسى فاطمه را غسل ‏داد؟
فرمود: غسل دهنده، اميرالمؤمنين بود.
مفضل مى‏گويد: گويا من اين امر را دشوار يافتم و برايم سنگين آمد،لذا حضرت فرمود: گويا از آنچه كه خبر دادم بر تو گران آمد؟
عرض كردم: بله چنين بود، فدايت‏ شوم.
فرمود: هرگز دچار كم‏ ظرفيتى نشو، چرا كه فاطمه صديقه ‏اى بود كه ‏تنها «انسانى صديق‏» او را غسل مى‏ دهد. آيا ندانستى كه مريم را كسى‏جز عيسى غسل نداد؟
ظاهرا منشا تعجب مفضل، اين مساله مورد بحث در فقه است كه آيامرد را زن و زن را مرد، اختيارا و يا اضطرارا مى‏تواند غسل دهد يا نه؟
ظهور خشم و قهر مقدس
38. اصبغ بن نباته:
سئل اميرالمؤمنين علي بن‏ابي‏طالب(ع) عن علة دفنه لفاطمة بنت‏رسول الله(ص) ليلا; فقال: انها كانت‏ساخطة على قوم كرهت‏ حضورهم جنازتها و حرام على من يتولاهم ان يصلي على احدمن ولدها; (46) .
از اميرالمؤمنين(ع) در باره علت دفن شبانه فاطمه دختر رسول‏ خدا(ص) به دست او سؤال شد، فرمود: [به خاطر اينكه فاطمه(س)] ازدست گروهى ناراضى و خشمناك بود و از حضور آنها در تشييع‏جنازه‏اش رضايت نداشت. و بر هر كس كه ولايت و دوستى آن گروه ‏را داشته باشد حرام است كه بر احدى از فرزندان فاطمه(ع) نمازبگزارد.
در محكمه عدل با نقش خون
39. امام رضا(ع) از پدران خويش(ع):
قال رسول الله(ص): تحشر ابنتي فاطمة(ع) يوم القيامة ومعها ثياب مصبوغة بالدم، تتعلق بقائمة من قوائم العرش فتقول:يا عدل! احكم بيني و بين قاتل ولدي (ولدي).
قال رسول‏ الله(ص): فيحكم لابنتي و رب الكعبة و ان الله عزو جل يغضب لغضب فاطمة و يرضى لرضاها; (47) .
رسول خدا(ص) فرمود: دخترم فاطمه در روز قيامت‏با لباسهايى‏رنگين به خون، محشور مى‏گردد و به پايه‏اى از پايه‏هاى عرش دست‏مى‏گيرد و مى‏گويد: اى خداى عادل! ميان من و قاتل فرزندم(فرزندانم) داورى كن.
رسول خدا(ص) سپس فرمود: به خداى كعبه سوگند كه خداوندبه نفع دخترم داورى مى‏كند، و همانا خداى عز و جل به خاطرغضب فاطمه خشم مى‏گيرد و به خشنودى او خشنود مى‏گردد.
و بهشت ‏به انتظار است
40. پيامبر اكرم(ص):
اشتاقت الجنة الى اربع من النساء: مريم بنت عمران، و آسية‏بنت مزاحم، زوجة فرعون و هي زوجة النبي(ص) في الجنة وخديجة بنت‏خويلد زوجة النبي(ص) في الدنيا و الآخرة و فاطمة‏بنت محمد(ص). (48) .
بهشت مشتاق چهار نفر از زنان است: مريم دختر عمران، آسيه ‏دختر مزاحم همسر فرعون كه در بهشت همسر پيامبر(ص) است،خديجه دختر خويلد همسر پيامبر(ص)، و فاطمه دختر محمد(ص).
----------------------------------------------
1) بحارالانوار، ج‏43، ص‏12.
2) الاستيعاب، ج‏2، ص‏752.
3) معانى الاخبار، ص‏107.
4) مستدرك الصحيحين، ج‏2، ص‏498.
5) كافى، ج‏1، ص‏458.
6) بحارالانوار، ج‏43، ص‏19.
7) تاريخ بغداد، ج‏1، ص‏259.
8) كنزالعمال، ج‏7، ص‏111.
9) آنچه نقل شد به نقل از يكى از منابع حديثى اهل سنت است. در منابع شيعى مى‏توان به اين سخن‏پيامبر اكرم(ص) اشاره كرد: ان الله ليغضب لغضب فاطمة و يرضى لرضاها. «بحارالانوار، ج‏43، ص‏19.»
10) كافى، ج‏6، ص‏367.
11) كافى، ج‏1، ص‏240; بحارالانوار، ج‏43، ص‏80.
12) ظاهرا «لها» صحيح است، هر چند به شكل «له‏» نيز مى‏توان توجيه نمود.
13) بحارالانوار، ج‏43، ص‏26.
14) همان، ص‏90، به نقل از تهذيب‏الاحكام.
15) ميزان الاعتدال، ج‏2، ص‏131.
16) تاريخ بغداد، ج‏8، ص‏141.
17) الصواعق المحرقة، ص 190.
18) بحارالانوار، ج‏43، ص‏24.
19) كافى، ج‏1، ص‏461.
20) بحارالانوار، ج‏43، ص‏104.
21) ذخائر العقبى، ص‏31.
22) بحارالانوار، ج‏43، ص‏117.
23) حلية‏الاولياء و طبقات الاصفياء، ج‏2، ص‏41.
24) مسند احمد، ج‏3، ص‏150.
25) صحيح ترمذى، ج‏2، ص‏319.
26) مسند احمد، ج‏5، ص‏275.
27) بحارالانوار، ج‏43، ص‏23.
28) حلية‏الاولياء و طبقات‏الاصفياء، ج‏2، ص‏40.
29) ذخائر العقبى، ص‏47.
30) بحارالانوار، ج‏43، ص‏156.
31) كافى، ج 1، ص 460.
32) مرآة العقول، ج‏5، ص‏343 و نيز همين مضمون: كافى، ج‏8، ص‏238.
33) كافى، ج‏8، ص‏238.
34) بحارالانوار، ج‏43، ص‏173.
35) همان، ص‏195، به نقل از كافى.
36) از جمله نك: كافى، ج‏1، صص‏57 - 58، و بحارالانوار، ج‏43، صص‏6 - 9 و 212 - 217. و نيز نگاه‏كن: ضميمه كتاب با عنوان «تاريخ ولادت حضرت فاطمه(س)».
37) من لا يحضره الفقيه، ج‏1، ص‏297; و بحارالانوار، ج‏43، ص‏157.
38) بحارالانوار، ج‏43، ص‏157.
39) حلية‏الاولياء و طبقات‏الاصفياء، ج‏2، ص‏43.
40) ذخائرالعقبى، ص‏53.
41) بحارالانوار، ج‏43، ص‏213.
42) همان، و نيز نك: كافى، ج‏1، صص‏458 - 459.
43) در روايت مرحوم كلينى به جاى كلمه «بقيع‏» «بقعه‏» آمده است كه به معناى آرامگاه و مرقدخواهد بود.
44) كافى، ج‏1، ص‏458 - 459.
45) كافى، ج‏1، ص‏459، و نيز بحارالانوار، ج‏43، ص‏206.
46) بحارالانوار، ج‏43، ص‏209.
47) همان، ص‏220.
48) همان، ص‏53.
فاطمه (س) گلواژه آفرینش
مرتضوی ، سید ضیاء

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
ادعیه ماه رمضان
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 رمضان

مرگ مروان بن حکم در اول رمضان سال ۶۵ هـ .ق. مروان در ۸۱ سالگی در شام به...


ادامه ...

4 رمضان

مرگ زیاد بن ابیه عامل معاویه در بصره در چهارم رمضان سال ۵۳ هـ .ق. زیاد در کوفه...


ادامه ...

6 رمضان

تحمیل ولایت عهدی به حضرت امام رضا علیه السلام توسط مأمون عباسی بعد از آنکه مأمون عباسی با...


ادامه ...

10 رمضان

١ ـ وفات حضرت خدیجه کبری (سلام الله علیها) همسر گرامی پیامبر(صلی الله علیه و آله و...


ادامه ...

12 رمضان

برقراری عقد اخوت بین مسلمانان توسط رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) هنگامی که...


ادامه ...

13 رمضان

مرگ حجاج بن یوسف ثقفی،‌ حاکم خونخوار بنی امیه در سیزدهم رمضان سال ۹۵ هـ .ق حاکم خونخوار...


ادامه ...

14 رمضان

شهادت مختار بن ابی عبیده ثقفی در چهاردهم رمضان سال ۶۷ هـ .ق مختار بن ابی عبیده ثقفی...


ادامه ...

15 رمضان

١ ـ ولادت با سعادت سبط اکبر، حضرت امام مجتبی(علیه السلام)٢ ـ حرکت حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

16 رمضان

ورود محمد بن ابی بکر به مصر در شانزدهم رمضان سال ۳۷ هـ .ق محمد بن ابی بکر...


ادامه ...

17 رمضان

١ ـ معراج پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد بن عبدالله (صلی الله علیه و آله و سلم)٢...


ادامه ...

19 رمضان

ضربت خوردن امیرمؤمنان حضرت امام علی (علیه السلام) در محراب مسجد کوفه در نوزدهم ماه مبارک رمضان سال...


ادامه ...

20 رمضان

فتح مکه توسط سپاهیان اسلام در روز بیستم رمضان سال هشتم هـ .ق سپاهیان اسلام به فرماندهی رسول...


ادامه ...

21 رمضان

١ ـ شهادت مظلومانه امیرمؤمنان حضرت علی علیه السلام٢ ـ بیعت مردم با امام حسن مجتبی علیه...


ادامه ...

23 رمضان

نزول قرآن کریم در شب بیست و سوم رمضان کتاب آسمانی مسلمانان، قرآن مجید نازل گردید. برخی چنین...


ادامه ...

29 رمضان

وقوع غزوه حنین در بیست و نهم رمضان سال هشتم هـ .ق غزوه حنین به فرماندهی رسول گرامی...


ادامه ...

30 رمضان

درگذشت ناصر بالله عباسی در سی ام رمضان سال ۶۲۲ هـ .ق احمد بن مستضیء ناصر بالله درگذشت....


ادامه ...
0123456789101112131415

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page