اميرمؤمنان على (عليه السلام ) از ديدگاه آيه الله العظمى سيد محمد حسينى شيرازى (رحمه الله )

(زمان خواندن: 19 - 38 دقیقه)

احترام خون افراد در قلمرو حاكميت اسلام
طبق تحقيقاتى كه از دوران حكومت پر افتخار حضرت اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) شده ، در زمان حكومت آن امام كه تقريبا مدت پنج سال طول كشيده در سراسر بلاد اسلامى تحت قلمرو ايشان ، تعداد كسانى كه به سبب حد شرعى و جز آن - غير از تلفات جنگ - كشته شدند، به صد نفر هم نمى رسد، كه اين مطلب بيانگر حدود ارزش انسانى و احترام خون افراد در قلمرو حاكميت اسلام مى باشد (1)


سادگى زندگى على (عليه السلام )
در احوال اميرالمؤ منين حضرت على (عليه السلام ) وارد شده كه آن حضرت در كمال سادگى زندگى مى كرد، با آن كه وسعت سرزمين تحت نفوذ آن حضرت بيش از شوروى و يا آمريكاى امروز بود، او كه در حدود پنج سال در كوفه بود و حكومت مى فرمود، نه خانه اى براى خود خريدارى كرده ، و نه خشتى بر خشت ديگر براى خويش قرار داد، بلكه در كمال سادگى در خوراك ، پوشاك ، مسكن و جز آن زندگى نمود، هميشه و همه جا با مردم بود، و ملاقات با وى براى همگان آزاد بود، و هيچ گاه درب خانه اش ‍ را به وى مردم نسبت وجداى از مردم به سر نمى برد، اما در دنياى امروز حاكمان بر كشورها، وزرا و حتى مديران اداره ها با هر كسى ملاقات نمى كنند، مگر تحت تشريفات و شرايطى دشوار، و تعيين وقت قبلى ، ليكن حضرت اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) در دسترس همگان بود، وقت قبلى براى ملاقاتش لازم نبود، و نه تنها امتياز و تشريفاتى براى خود قائل نبود، بلكه آن قدر روى زمين خاكى خوابيد تا آن كه ملقب به (( ابوتراب )) (پدر خاك ) شد (2) .
در زمان حكومت آن حضرت كه شرايط رفاه اقتصادى براى مردم متوفر بوده ، هيچ فقير و بينوايى در سراسر سرزمين هاى تحت حاكميت ايشان وجود نداشته ، حتى در اقليت هاى مذهبى ، از اين رو آن حضرت با وجودى كه حتى يك فقير را در سراسر مملكت خود سراغ نداشتند، خودشان از نان جوين و نمك تغذيه كرده و مى فرمودند: شايد! در دورترين نقاط مملكت فقيرى باشد كه غذايى بهتر از اين به دستش نرسد، از اين جهت من با آن فقير فرضى ، خودم را يكسان قرار مى دهم ، البته آشكار است كه قلمرو تحت نفوذ آن حضرت بسيار گسترده و وسيع بود است (3) .


على (عليه السلام ) و آزادى هاى سياسى
على (عليه السلام ) دومين حاكم اسلامى است كه توانست آزادى هاى اسلام را به همگان حتى كفار ارزانى دارد چه آن كه آزادى در اسلام بى شمار است . قرآن مجيد درباره پيامبر بزرگ اسلام ، و هدف بعثت او چنين مى فرمايد: يضع عنهم اصرهم و الاغلال التى كانت عليهم (4) دو عبارت را در اين آيه شريفه ملاحظه مى كنيد: (( اصر؛ بارگران )) و (( اغلال ؛ زنجيرها )) و اين به دو معناست :


1. گاهى بر پشت انسانى بار سنگينى مى گذارند كه با وجود باز بودن دست و پايش ، قادر به حركت از جاى خود نبوده ، و در نتيجه زمين گير مى شود، اين را (( اصر )) يعنى بار گران گويند.


2. و گاهى بار سنگينى بر پشت انسان نيست ، اما دست و پايش در قيد و بند است كه در نتيجه نمى تواند حركتى انجام بدهد.
اين دو مثال را در جامعه اگر پياده كنيم ، خواهيم ديد كه بعضى جوامع خود را گرفتار تشريفاتى نموده اند كه با مرور زمان بر پشت آنها سنگينى مى كند، مثل تشريفات ازداوج ، دادگسترى ، خانه دارى ، خانه سازى و ديگر شوون زندگانى امروز... و برخى جوامع هم گرفتار قوانين و مقرراتى شده اند كه دست و پاى آنها را بسته و آزادى هايشان را محدود ساخته است ...
يكى از مهم ترين اهداف پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله اين بود كه بار سنگين آن تشريفات را از دوش جامعه انسانى برداشته و آن قيد و بندهاى اختناق آميز قانون ها را پاره كند، لذا دين مبين اسلام ، تمام آزادى ها را براى انسان ها محترم شمرده ، مگر در موارد بسيار معدودى براى حفظ آزادى هاى اكثريت جامعه ، آزادى تعدادى را محدود نموده است . قرآن مجيد خطاب به پيامبر گرامى اسلام مى فرمايد:
به مردم بگو كه من از شما پاداشى نمى خواهم و شما را به زحمت و مشقت نمى اندازم . قل ما اسئلكم عليه من اجر و ما اءنا من المتكلفين (5) و در آيه اى ديگر مى فرمايد: پس به مردم تذكر بده ، كه تو ياد آورنده اى و بر مردم مسلط نيستى . فذكر انما اءنت مذكر لست عليهم بمسيطر (6) و هم چنين نداى قرآن هميشه بلند است كه : در انتخاب دين هيچ گونه اجبار و اكراهى نيست . لا اكراه فى الدين (7) و لذا پيامبر عالى قدر اسلام هيچ كس را اجبار بر پذيرش دين اسلام نمى فرمود: نه در جنگ بدر، نه در جنگ خيبر، نه در فتح مكه ، نه در جنگ حنين و نه در ده ها جنگى كه دشمنان اسلام بر عليه اسلام روا داشنتد...
هم چنين اميرمومنان (عليه السلام ) به پيروى از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم آزادى تمام اقشار و حتى اقليت هاى مذهبى تحت پرچم اسلام را محترم شمرد، و در حالى كه آن امام بسيار مقتدر، و قلمرو حاكميتش از نيمه هاى شوروى تا غرب آفريقا بوده است ، هيچ كس را اجبار به ترك دين خود، و پذيرش دين اسلام نكرد، بلكه به عكس در روايات مكررى از ائمه اطهار (عليهم السلام ) راجع به اقليت هاى مذهبى آمده كه الزموهم بما التزموا به ؛ (8) با آنان به همان ايده اى كه دارند رفتار كنيد... ))
اميرمؤ منان على (عليه السلام ) در روايت مشهورى كه از آن بزگوار نقل شده مى فرمايد: (( بنده ديگران مباش حال آن كه خداوند تو را آزاد آفريده است . )) و همچنين در قسمتى از يك روايت مفصل مى فرمايد: (( ... تمام مردم ، آزاد هستند... )) همچنين حضرت امام حسين (عليه السلام ) در روز عاشورا به هنگام شدت آتش جنگ با لشكريان بنى اميه به آنان خطابى فرمود كه براى هميشه در فضاى تاريخ بشريت طنين افكن است و هر انسان آزاده اى آن را به گوش دل مى نوازد: ان لم يكن لكم دين و كنتم لا تخافون المعاد فكونوا احرارا فى دنياكم .
گر شما را به جهان دينى و آيينى نيست         لااقل مردم آزاده دنيا باشيد
و بالاخره روايات وارده از معصومين (عليه السلام ) درباره آزادى هاى مردم بسيار است ، تا جايى كه فقهاى اسلام ، با استفاده از قرآن مجيد و آن روايات ، قاعده اى را به طور اختصار و سر بسته بيان فرموده اند كه (( مردم بر جان و مال خويش مسلط هستند )) . از اين رو، هر انسانى مى تواند هر كارى را در جان و مال خويش انجام دهد، مشروط بر اين كه مخالف اوامر الهى نباشد، پس آزادى در هر موردى از قبيل : تجارت ، صنعت ، كشاورزى ، ساختمان سازى ، سفر، اقامه ، اظهار نظر، مطبوعات - اعم از روزنامه ، مجله و كتاب - تاءسيس ايستگاه هاى راديوئى و تلويزيونى و ماهواره اى ، آموزش ، ازدواج و ديگر نيازمندى هاى مشروع انسانى ، از ديدگاه اسلام محترم است ....
و در واقع همين آزادى هاى گسترده بود كه در آغاز اسلام مردم را گروه گروه به سوى اسلام جلب كرد، و اگر انشاء الله مجددا قدرت جهانى به دست مكتب اسلام و نمايندگان واقعى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بيفتد، اميد است تمام انسان ها، حتى مردم آمريكا، شوروى ، چين و نظاير آنها، به دين اسلام بگروند، چرا كه بشر به طور فطرى هميشه نظام برتر را پذيرفته ، و نظام هاى جز آن را ترك مى كند.


گذشت از تبهكاران
اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) به پيروى اسلام تا آن جايى كه ممكن بود، از مجازات تبهكاران صرف نظر مى كرد، زيرا اولا، ثبوت جرم در قوانين و مجازات هاى اسلامى ، موازين بسيار دقيق و مشكلى دارد. و ثانيا، در صورت ثبوت جرم تا حد امكان بر مجرم تخفيف و يا او را مورد عفو و بخشش قرار مى دهند.
اسلام 99 براى انسان و عموم موجودات رحمت و در حدود 1 براى مجرمان و تبهكاران خشونت دارد، و به طور كلى موارد حرام در اسلام در برابر موارد حلال قابل قياس نيست ، زيرا عده اى از فقهاى اسلام حداكثر محرمات در اسلام را در حدود هفتصد مورد ذكر كرده اند، اما در برابر، ميليون ها مورد حلال براى مسلمانان مقرر شده است ، و در واقع آن محرمات هم براى حفظ جامعه و آسيب نرسيدن به آن است و اسلام در عين حالى كه مردم را آزاد گذاشته ، از بروز آشوب و هرج و مرج در جامعه اسلامى جلوگيرى مى كند، و اين جز با كنترل جامعه با تحريم زيان هاى عمومى و خصوصى ، امكان پذير نيست .


تامل در قضاوت
امير مومنان على (عليه السلام )... هيچ گاه بدون تحقيق قضاوت نمى كردند، و حتى پس از تحقيق فورا راى خود را اظهار نمى داشتند، بلكه تا حدود امكان اظهار نظر را به تاءخير مى انداختند و به سبب تاخير در اظهار نظر، يا متهم از مجازات نجات مى يافت ، و يا بى گناهى اش به اثبات مى رسيد، اين جا بد نيست به دو داستان از صدها قضاوت عادلانه امير مومنان على (عليه السلام ) اشاره كنيم :


داستان اول
زنى به خدمت آن حضرت شرفياب شد و از شوهر خود شكايت كرد: - شوهرم بدون اجازه من با كنيزم زنا كرده و اكنون داد مرا از او بخواهيد، حضرت به آن زن فرمود:
ما در اين باره تحقيق مى كنيم ، اگر تو راست گفته باشى ، بر شوهرت حد جارى مى كنيم ، و اگر ثابت شد كه دروغ گفته اى و شويت را تهمت زده اى ، تو را تاديب خواهيم كرد، و سپس حضرت از جاى برخاسته و مشغول اداى نماز شد و زن را آزاد گذاشت . آن زن كه نه ريختن آبروى شوهر خود در ملا عام ، و نه اجراى حد بر خود را مى خواست ، از كار خود پشيمان شده ، فرصت را غنيمت شمرد و از محضر آن حضرت فرار كرد، با وجودى كه امام مى توانست او را فورا بازداشت ، و شويش را احضار كند، و يكى از آن دو را تازيانه بزند، ولى از مجازات مردم متنفر بود، عقده زجر و شكنجه مردم را نداشت ، و تا جايى كه ممكن بود مردم را مورد عفو و مرحمت قرار مى داد.


داستان دوم :
عده اى ، كنار خرابه متروكه اى جسد مرده و آغشته به خون انسانى را يافتند، هنگامى كه در گوشه آن خرابه مرد قصابى را ديدند كه كاردى خون آلود به دست داشت ، فورا قصاب را به اتهام قتل دستگير كرده ، و به خدمت امير مومنان على (عليه السلام ) آوردند، مرد قصاب با نگرانى زياد، در برابر امام اعتراف به قتل كرد، حضرت او را به جرم قتل محكوم به قصاص نمود، اما اجراى حكم را به تاءخير انداخته و تامل مى فرمود، ناگهان شخصى آمد، و عرضه داشت : يا اميرالمؤ منين ! من قاتلم ، وجدانم آزارم مى دهد، اين قصاب بى گناه است و مرا به جاى او گردن بزنيد...
در اين هنگام ، امام به مرد قصاب فرمود: پس چرا اعتراف كردى ؟!
در پاسخ گفت : چون شواهد در قتل اين شخص را به نحوى ديدم كه اگر انكار مى كردم ، شايد پذيرفته نمى شد، آرى ، من قاتل نيستم ، اما در آن هنگام گوسفندى را سر بريده بودم ، و كاردم خون آلود بود، ضمنا جهت قضاى حاجت به آن خرابه رفته بودم كه ناگهان با جنازه آغشته به خون آن مقتول رو به رو شدم ، چند لحظه بعد مردم به خرابه آمدند و دستگيرم كردند، من ديدم كه انكار قتل بى نتيجه است ، و به هر تقديرى محكوم به مرگ خواهم شد، و به همين جهت راهى جز اقرار به قتل در برابر خودم نديدم ، حضرت قاتل اصلى را كه با اعتراف خود، آن قصاب را نجات داده بود، مورد عفو و بخشش قرار داده و فرمود: اين قاتل گر چه انسانى را كشته ، ولى با اقرار خود انسان ديگرى را زنده كرده و از مرگ نجات داده است ، و قرآن مجيد مى فرمايد: و كسى كه جان كسى را زنده كند همانند كسى است كه جان مردم را احيا نموده است (( و من احياها فكاءنما احيى الناس ‍ جميعا (9) )) .
آنچه در اين داستان شايان توجه است اين كه ، امام به مجرد اعتراف مرد قصاب ، او را نكشت ، و در اجراى حكم تامل نمود.


فرجام دادن به مجرم
امروزه در دادگاه هاى دنيا به مجرد ثبوت جرم يا اقرار مجرم ، دادگاه ها پس از شوراهاى مقدماتى راى خود را مبنى بر مجازات مجرم صادر مى كنند و در برخى از كشورها مجرم مى تواند از راى صادره فرجام خواهد، و در صورتى كه دادگاه اين حق را به مجرم بدهد، هيئت هاى منصفه ، و دادگاه تميز پس از تشريفاتى ، به فرجام خواهى مجرم رسيدگى مى كنند....
اما در دادگاه اسلامى ، در حكومت اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) بدون اين كه مجرم فرجام بخواهد، و حتى گاهى با وجود كيفر خواست از سوى خود مجرم ، براى چند بار به او فرجام داده مى شود، و در صورتى كه جرم او تعدى به حقوق مردم نباشد، به وى فرصت داده مى شود، تا اگر مى خواهد فرار كند، و اين به همان لطف و مرحمت اسلام باز مى گردد كه دادگاه اسلامى حدود تا حدود ممكن ، از خون ريزى جلوگيرى كرده و در صدور حكم تامل نمايد، به عنوان نمونه به قضاوت كم نظيرى از على (عليه السلام ) كه در كتاب كافى نقل شده ، اشاره مى كنيم :


يك داستان جالب
مرحوم كلينى در كتاب شريف كافى از ميثم داستانى چنين نقل مى كند: روزى كه يك زن به حضور اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) شرفياب شده و عرضه داشت : يا اميرالمؤ منين ! من زنا كارم ، پس پاكم كن خدا تو را پاك كند، چون عذاب دنيا از عذاب هميشگى آخرت آسان تر است .
امام به او فرمودند: از چه تو را پاك كنم ؟
- آقا من زناكار هستم .
- آيا هنگامى كه زنا دادى ، شوهر داربودى يا خير؟
- آرى ، در آن موقع شوهر داشتم .
- آيا به هنگام زنا، شوهرت حاضر بود يا غايب ؟
- شوهرم حاضر بود.
پس از اين گفت و گوى كوتاه حضرت به او فرمودند فعلا برو تا دوران حملت بگذرد و پس از زايمان بيا، تا پاكت كنم .
آن زن از محضر دادگاه مرخص شد و هنگامى كه دور شد. به طورى كه ديگر سخن امام را نمى شنيد، حضرت سر به طرف آسمان بلند كرده عرضه داشت : بار خدايا! اين يك شهادت بود، پس از مدتى آن زن مجددا به حضور امام شرفياب شده و عرض كرد:
يا اميرالمؤ منين ! من وضع حمل كردم ، حال پاكم كن ، امام كانه او را نشناخته باشد فرمودند: نه
- براى چه پاكت كنم ؟
- آقا من زنا داده ام ، پاكم كن .
- آيا به هنگام زنا شوهر داشته اى ؟
- آرى .
- آيا شوهرت به هنگام زناى تو حاضر بود يا غايب ؟
- شوهرم حاضر بود.
در اين هنگام امام براى بار دوم ، آن زن را از دادگاه مرخص كرده فرمودند: حال برو فرزندت را دو سال شير بده ، چنان كه خداوند امر فرموده است .
آن زن از خدمت امام مرخص شد، آن گاه حضرت روى به آسمان كرده ، عرضه داشت : خداوندا، اين شهادت دوم شد... پس از گذشت دو سال مجددا آن زن محضر اميرمومنان على (عليه السلام ) شرفياب شد و عرض ‍ كرد:
حال دو سال است كه فرزندم را شير دادم ، يا اميرالمؤ منين پاكم كن حضرت با چهره اى ناشناخته از او پرسيدند: از چه پاكت كنم ؟ عرض كرد: من زنا داده ام ، پاكم كن .
- آيا به هنگام زنا شوهر دار بودى يا خير؟
- آرى شوهر داشتم .
- آيا شوهرت حاضر بود يا غايب ؟
- شوهرم حاضر بود.
حضرت براى بار سوم فرمودند حال برو فرزندت را تكفل كن تا رشد كند و بتواند بخورد و بياشامد و از پشت بامى نيفتد و در چاهى فرو نرود.
رواى داستان جناب ميثم مى گويد: آن زن از خدمت امام (عليه السلام ) با چشم گريان مرخص و دور شد، آن گاه اميرالمؤ منين روى به آسمان كرده ، عرضه داشت : خدايا! اين سه شهادت شد.
هنگامى كه آن زن براى بار سوم از دادگاه عدل اسلامى مرخص شد، شخصى به نام عمروبن حريث مخرومى با وى رو به رو شد و گفت : اين بنده خدا! از چه گريه مى كنى ؟ من ديدم كه به خدمت على (عليه السلام ) مى رفتى و از ايشان مى خواهى كه تو را پاك كنند! آن زن گفت : آرى ، من از امام خواستم كه پاكم كند، امام به من فرمود: فرزندت را تكفل كن تا رشد كند و بتواند بخورد و بياشامد، از پشت بامى نيفتد و در چاهى فرو نرود، حال مى ترسم كه مرگ به سراغم آيد، در حالى كه پاك نشده باشم . عمرو بن حريث گفت : اى زن ! حال كه چنين است فرزندت را من تكفل مى كنم ، آن زن - پيروزمندانه - براى بار چهارم به خدمت امام شرفياب شد، و گفته عمرو بن حريث را به سمع امام رساند، حضرت با چهره اى ناشناخته پرسيدند: براى چه فرزندت را مى خواهى تكفل كند؟
- يا اميرالمؤ منين ! چون من زنا داده ام و حال مى خواهم شما پاكم كنيد.
- آيا به هنگام زنا شوهر داشتى ؟
- آرى شوهر داشتم .
- آيا شوهر تو حاضر بود يا غايب ؟
- شوهرم حاضر بود.
آن گاه امام سر به آسمان بلند كرده عرضه داشت : خدايا! تو مى دانى كه چهار شهادت بر عليه اين زن به اثبات رسيد، و نگاهى غضبناك به عمرو بن حريث انداخت ، آن مرد عرض كرد: يا اميرالمؤ منين ! من فكر كردم شما دوست داريد كه فرزند اين زن را تكفل كنم ، و حال اگر شما دوست نداريد، من چنين كارى نمى كنم ، امام به او فرمودند آيا پس از اثبات چهار شهادت ؟! به خدا سوگند بايد او را تحت تكفل خود قرار بدهى ... آن گاه حضرت حكم خدا را درباره اين زن به اجرا در آوردند...


در حاشيه دادگاه
از اين داستان شگفت آور مى توان نكات ارزنده اى را آموخت كه در حاشيه دادگاه اميرالمؤ منين (عليه السلام )، براى تمامى انسان ها عبرت انگيز، و به ويژه براى قضات بهترين درس است :
1. اين كه اميرالمؤ منين (عليه السلام ) تمام جوانب قضيه را در نظر گرفته و به طور كامل تحقيق فرمود، تا حجت تمام شود.
2. زن باردار را مجازات نكرد، تا زمانى كه وضع حمل كند.
3. مجرم را بازداشت نفرمود، بلكه آزادش گذاشت تا فرصت فرار داشته باشد.
4. بار اول و دوم و سوم اقرار براى آن حضرت ملاك نبود.
5. هر بارى كه مجرم به دادگاه مراجعه مى كرد، حضرت با چهره اى ناشناخته با وى رو به رو مى گشت ، و پرسش هاى خود را تكرار مى فرمود تا شايد اگر مجرم در دفعات قبل اشتباهى كرده ، الان جبران شود.
6. حضرت زن شيرده را اعدام نمى كرد.
7. كودك دو ساله را از مادرش جدا نمى كرد، گرچه آن مادر مستحق قتل باشد.
8. بر عمر و بن حريث غضب كرد كه چرا اين تكفل را كرده است .
9. و بالاخره پس از تحقيقات دامنه دار و چهار بار شهادت مجرم حدالهى را بر او به مرحله اجرا در آورد (10)


بدون تشريفات
بسيارى از اوقات مى شد كه على (عليه السلام ) در اثر سادگى ظاهر و بدون تشريفات بودن ، با اين كه در ميان مردم بود، عده اى را نمى شناختند و به گفتار (( ضرار )) كه از كوفه به دمشق نزد معاويه رفته بود، اميرالمؤ منين (عليه السلام ) در ميان ما مثل يك فرد عادى بود (( كان فينا كاءحدنا )) .
حضرت على (عليه السلام ) هيچ گاه براى خود محافظان شخصى ، و يا تشريفات حكومتى قائل نمى شد، با وجود اين كه قدرت اين كار را داشت ، پايگاه آن حضرت در قلوب مردم بود، و حتى به دشمنان خود لطف و مرحمت داشت ، تعدادى از مخالفان ، در برابر آن حضرت سخنان ناشايستى مى گفتند، و حضرت مجازاتشان نمى كرد، و لذا حتى مخالفان ، او را رهبرى شايسته يافته و خود را در حكومت آن حضرت آزاد مى ديدند. (11)
زندگى اين رهبر الهى ، سراسر عبرت و درس است ، و ما به چند روايت تاريخى از زندگى ساده و وجود عادى آن حضرت در متن جامعه ، در اين فصل بسنده مى كنيم .


همه جا با مردم
يكى از راويان نقل مى كند كه وارد مسجد كوفه شدم ، رفتم در جاى مخصوص وضو كه براى نماز وضو بسازم ، ديدم در اطراف محل وضو جمعيت انبوهى ايستاده ، به طورى كه جايى برايم نيست ، من كه عجله داشتم ، نزديك تر آمده و خواستم ميان دو نفر از جمعيت جايى براى خود پيدا كنم . و به همين جهت با فشار زياد سعى كردم به آب برسم ... در نتيجه يكى از آن افرادى كه مشغول وضو بود، در اثر فشار من به روى زمين افتاد، او بر خاست مرا تاديب كرد و رفت ، من كه از كار خود پشيمان شده بودم ، از شخصى در كنارم پرسيدم : اين آقا كه بود كن گفت : اين اميرمؤ منان على (عليه السلام ) بود...!.
رهبرى كه با كمال تواضع در ميان مردم بود، همانند يكى از آنان وضو مى گرفت و بعد شخصى با اعمال فشار او را به زمين انداخته و حضرت پس ‍ از تاديب او - كه مربوط به حق جامعه است - از او در گذشت آيا اين چنين رهبرى و شيوه حكومتى را جز در مكتب رهبران الهى در كجا سراغ داريد؟!


در بازار دام فروشان
چنانچه در كتاب شريف بحارالانوار، مرحوم علامه مجلسى نقل مى كند: يكى از اهالى شهر بصره به نام ابو مطر روايت كرده : روزى در شهر كوفه از مسجد خارج مى شدم ، ناگهان شنيدم كه مردى از پشت سر به من مى گويد: دامن بلندت را كمى كوتاه كن ، زيرا اين سبب مى شود كه دامن تو دوام بيشترى يافته (چون روى زمين ساييده مى شود) و پرهيزكارى بيشترى است از براى تو (چون اگر روى زمين كشيده شود زودتر نجس مى شود) و اگر مسلمان هستى كمى از موى بلند سرت را نيز كوتاه كن ...
ابومطر مى گويد: نگاهى به او كردم ، ديدم مانند احرام پوشان حج پارچه اى به كمر بسته ، و عبايى به دوش و چوبى كه در دست دارد، گويى مردى است بيابانى و باديه نشين ، از چند نفرى پرسيدم : اين آقا كيست ؟! شخصى در پاسخم گفت : تو را در اين شهر غريب مى يابم ! گفتم : آرى ، مردى از اهالى بصره هستم . گفت : اين آقا امير مومنان على (عليه السلام ) است .
من به دنبال او راهم را ادامه مى دادم تا اين كه به منطقه اى به نام (( دار بنى معيط )) كه بازار دامداران و دام فروشان بود رسيديم ، آن حضرت رو به دام فروشان كرده و فرمودند: بفروشيد، اما سوگند ياد نكنيد، زيرا سوگند ياد كردن كالا را از رونق مى اندازد، و بركت را از ميان مى برد.


در مغازه خرما فروش
حضرت على (عليه السلام ) جهت مراقبت و نظارت مستقيم بر امور جامعه ، گه گاهى به بازار مى رفت و در مغازه شخصى خرما فروش به نام (( ميثم تمار )) كه از ياران و اصحاب با وفاى آن حضرت بود، مى نشست ، روزى ميثم جهت انجام كارى از مغازه خود خارج شده و اميرالمؤ منين به سان يك كاگر خرما فروش ، به جاى او مشغول فروش خرما شدند... پس از مدتى كه ميثم آمد، مقدارى خرما در گوشه مغازه خود ديد، امام به او فرمودند: اين خرماها براى توست ، اما اگر بر عليه تو بود چه مى كردى ؟ ميثم عرضه داشت : مقصودتان چيست ؟ امام در پاسخشان فرمودند: هر مرتبه كه مقدارى فروختم ، يك خرما از خرماهاى تو كنار گذاشتم ، و در مقابل هر عددى از اين خرماها به مردم احسان شده ، و پاداش ‍ و ثواب آن براى توست ، اما فكر كن اگر به همين مقدار از هر خريدارى كم مى گذاشتى ، آن گاه چه مى كردى ؟
نكات جالب توجه اين داستان اين است كه اميرالمؤ منين على (عليه السلام )، خود را مسوول رعيت مى دانست ، و امور جامعه را تحت نظارت مستقيم داشت ، و آن قدر در زندگانى خود ساده بود كه نه تنها از نشستن درب مغازه يك خرما فروش باكى نداشت ، بلكه از فروش خرما چون يك كارگر ساده ابايى به خود راه نمى داد، و نكته مهمتر اين كه آن حضرت به طور عملى به مردم درس درستكارى مى آموخت و شاگرادان خود را در همه جا تربيت اسلامى مى داد و با كنار گذاشتن آن تعداد خرما، اثرات كم فروشى را به طور عملى گوشزد نمود.


حقوق مساوى با ديگران
يكى از خصيصه هاى على (عليه السلام )، عدم سوء استفاده از بيت المال بود، آن حضرت در عين اقتدار و گسترش قلمرو حاكميت ، و در اختيار داشتن بيت المال مسلمين ، نه تنها سوء استفاده نكرده ، بلكه براى خود، حقوقى مساوى با ديگران از بيت المال مسلمين برداشت مى نمود، و گاهى همان حقوق ناچيز را در راه خدا انفاق مى فرمود، و خود آن حضرت تهى دست مى گشت :
راوى مى گويد: روزى در بازار كوفه ، على (عليه السلام ) را ديدم كه در كنارى ايستاده شمشير خويش را در معرض فروش گذاشته است ! با شگفتى پرسيدم : يا اميرالمؤ منين ! جرا مى خواهيد شمشسيرتان را بفروشيد؟ امام با لبخند متواضعانه اى فرمودند: چون نياز به پول آن دارم تا امرار معاش ‍ كنم !.
و اين در زمانى بود كه خراج بزرگترين ابر قدرت آن روز دنيا، يعنى دولت گسترده اسلامى تحت اختيار آن امام معصوم قرار داشت !
راوى ديگرى مى گويد: على (عليه السلام ) را در فصل زمستان در بازار بصره يافتم در حالى كه تنها دو قطعه پارچه كم قيمت به تن داشت و هوا سرد بود. از آن حضرت پرسيدم كه چرا لباس كافى به تن نداريد؟ حضرت فرمود: من روزى كه به اين شهر آمدم بيش از اين لباسى به تن نداشتم و اگر روز خروجم از شهر شما چيزى بيش از اين به همراه داشتم ، اين خيانت است .
نمونه هايى كه از زندگانى متواضعانه آن امام عظيم الشاءن ذكر كرديم به عنوان مثال بود كه سراسر زندگانى او تمام خدا پسندانه و با نهايت تواضع بوده ، چه قبل از فرمانروايى و چه در زمان آن و لذا در نهج البلاغه ضمن خطبه اى مفصل مى فرمايد: با من مثل جباران و توانگران سخن مى گوييد و خطابم نكنيد... و اين شيوه تربيت شدگان مكتب وحى است ، تا براى تمامى رهبران و فرمان روايان عالم اسوه باشند.


احترام به آراى ديگران
در قرآن شريف دو آيه درباره مشورت با ديگران است :
1. به مومنان مى فرمايد: و كار آنان در ميانشان شورايى است : (( و امرهم شوراى بينهم (12) )) .
2. به پيامبر بزرگ اسلام خطاب مى كند كه : با مردم مشورت كن ، پس اگر تصميم گرفتى ، آن گاه بر خداوند متعال توكل كن : (( و شاورهم فى الامر فاذا عزمت فتوكل على الله (13) )) .
در اين آيه ملاحظه مى شود كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله با آن عظمت و مقام عصمت مامور به مشورت با مردم شده و اين روش گردآورى مردم است و گرنه استبداد به راى و خود محورى هيچ گونه اثرى جز جدايى مردم و دورى آنان (از حكومت ) ندارد و لذا وجود مقدس على (عليه السلام ) به پيروى از پيامبر گرامى اسلام به مردم مى فرمود (چنانچه در نهج البلاغه آمده ) شما بر من حق راى دادن داريد كه من از شما مشورت كنم و شما راى بدهيد...


انتخابات آزاد
و جالب اين كه اميرمومنان (عليه السلام ) هنگام تعيين حاكمى از سوى خود بر يكى از شهرها، به او مى فرمود: هنگامى كه به آن شهر رسيدى مردم را در ميدان عمومى شهر، گردآور و نامه مرا بر آنان بخوان و از محتواى نامه كه من تو را حاكم بر آنان قرار داده ام ، آگاه كن ، سپس از مردم بخواه درباره ولايت تو راى بدهند.
اگر احيانا راى مثبت به تو ندادند مجددا به همين جا باز گرد تا ان شاء الله حاكم ديگرى را بر آنان تعيين كنم . و ملاحظه كنيد كه اسلام تا چه حدى به آراى مردم احترام مى گذراد تا آن جايى كه يك استاندار و يا فرماندار منصوب از سوى شخص رهبر و فرمانده كل قواى اسلامى نيز بايد مورد توافق مردم باشد، و حتى در صورت عدم توافق مردم از پست خود بر كنار مى شود، با اين كه همه مى دانيم حضرت على (عليه السلام ) منصوب از سوى خدا و معصوم بوده و دستور او واجب الاطاعه و آنچه انجام مى دهد حجت است ... و حتى خود آن حضرت را مردم با انتخابات آزاد و با شوراى همگانى بر سر كار آوردند و لذا على (عليه السلام ) تنها خليفه اى است كه هم منصوب از سوى خداوند بوده و هم طبق آراى مردم بر سر كار آمده است و به قول معروف نص و شورا در او جمع شد، زيرا درباره ابوبكر به فرض وجود شورا نصى نبود، و درباره عمر باوجود انتصاب از سوى ابوبكر، نه نصى از جانب خدا مى باشد و نه شورايى در كار بوده ، و اما عثمان كه درباره اش هيچ نصى نبود با يك شوراى چهار نفره ، و نه همگانى سركار آمد.
اما على (عليه السلام ) علاوه بر تعيين از سوى خدا در يوم الانذار و غدير خم و موارد محمكمه اى بيان نموده بود با انتخاب اكثريت قريب اتفاق مردمى كه از كوفه و مصر و خود مدينه و ديگر نقاط گرد آمده بودند، بر سر كار آمد (14) .


تعداد احزاب آزاد
اصل در اسلام در هر چيزى آزادى است مگر آن كه خلافت آن به اثبات رسيده باشد و آزادى اقتضا مى كند كه هر كسى در تشكيل احزاب و تجمعات در زمينه هاى سياسى ، فرهنگى ، اقتصادى ، مذهبى و غيره و در چهار چوب اسلام آزاد باشد و اولين كسى كه اين مطلب را به وضوح به مرحله اجرا در آورد پيامبر صلى الله عليه و آله بود و دنيايى كه نام خود را جهان آزاد گذاشته اين روش را از پيامبر اسلام آموخته است ....
هنگامى كه مسلمانان مهاجر به شهر مدينه رسيدند پيامبر آنان را از گروه انصار (مسلمان اهالى مدينه ) جدا كرده و نام مهاجرين را بر آنان گذاشتند و لذا معمولا در آيات قرآنى و روايات صدر اسلام ملاحظه مى شود كه مهاجرين و انصار دو گروه متمايز از يكديگر و رقيب همديگر و در امور سازنده بوده اند و به همين جهت ، اگر گاهى يكى از اين دو گروه پيامبر (صلى الله عليه وآله ) را تحت فشار مى گذاشتند، آن حضرت به گروه ديگر روى مى آوردند...
يكى از آثار مثبت و پربار تعداد احزاب آزاد اين است كه در مسائل سازنده اجتماع با يكديگر به رقابت برخواسته و هر كدام براى كسب شهرت و موقعيت بهتر، و پيروزى در انتخابات نمى گذارد به مردم اجحافى وارد شود، علاوه بر اين كه احزاب اسلامى آزاد زير نظر مراجع تقليد هر كدام مدرسه اى جهت دادن رشد سياسى ، اقتصادى ، تربيتى و بالاخره معرفت همه جانبه به اجتماع است كه در نتيجه افرادى كه به قدرت مى رسند و زمام امور ملت و مملكت را در دست مى گيرند افرادى لايق ، كاردان ، كار آزموده و شايسته خواهند بود، و بهترين شاهد و دليل بر اين مدعا نگاهى به اوضاع جهان معاصر است . با يك نگاه ساده به جهان معاصر ملاحظه مى شود كه در كشورهاى دمكراتيك و آزاد كه رقابت حكومتى به دست حزب است و همه چيز اعم از پارلمان و امور مربوط به هيئت دولت ، مشورتى است ، پيوسته ملت هاى آنها رشد كرده و در تمام زمينه ها اعم از كشاورزى ، صنعتى ، بازرگانى و غيره ... پيش رفته اند، بر خلاف كشورهاى دارى حكومت هاى نظامى و يا رژيم هاى تك حزبى كه هماره در حال استبداد و سركوبى به سر برده و ملت ها را هميشه در قيد و بند كشيده و با اعمال فشار و اختناق همواره حكومت مى كنند (15) .
درسى كه در اين زمينه بايد از وجود مقدس امير مومنان على (عليه السلام ) آموخت اين است كه آن حضرت ملت خود را اعم از مسلمين و حتى اقليت ها در همه چيز جز در موارد حرام آزاد گذاشته بودند و حتى به خوارج نهروان تا زمانى كه جنگ افروزى نمى كردند، كارى نداشتند و لذا هنگامى كه يكى از سران خوارج به نام اشعث بن قيس بر حضرت وارد شد و در ملا عام بد زبانى كرد، امام اجازه ندادند كسى متعرض او گردد و از او گذشت فرمودند و هم چنين در مسئله به شهادت رساندن آن امام بزرگ بايد درسهايى در آزادى مردم از مكتب مقدس آن امام والا مقام آموخت ، به اين بيان كه نقشه توطئه قتل اميرالمومنان (عليه السلام ) توسط پنج نفر به نام هاى : اشعث بن قيس ، وردان ، عبدالرحمن بن ملجم و شبيب و زنى به نام قطام ، طرح ريزى شد، و به دست ابن ملجم به مرحله اجرا در آمد، اما پس ‍ از ضربت خوردن حضرت بقيه را آزاد گذاشته و تنها ابن ملجم دستگير شد، آن هم در زندان خانه امام با شرايطى از نظر خواب و غذا و غيره ... همسان با شخص اميرالمومنان (عليه السلام ) به سر مى برد.
امام از همان غذايى كه ميل مى فرمودند براى قاتل خود فرستاده و به كسى اجازه آزار و شكنجه او را نمى دادند و حتى به هنگام مرگ به بازماندگان خود توصيه فرمودند: اگر او را عفو كنيد بهتر است و اگر هم خواستيد قصاص كنيد با عدالت قصاص كنيد، او به من يك ضربت زد و شما هم تنها يك ضربت به او بزنيد و مواظب باشيد كه قاتل مرا شكنجه و مثله نكنيد، چرا كه از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيدم كه فرمود: هيچ كس را مثله نكنيد، حتى اگر سگ هارى باشد.
و اين كه آن حضرت توطئه گران در قتلش را زندانى و مجازات نكرد چون آن چند نفر به استثناى ابن ملجم عملا مرتكب جرمى نشده و تنها اقدام به جرم و يا نيت جنايت بدون انجام آن ... هيچ گونه مجازاتى ندارد، و اين شيوه كار و روش حكومت اميرمومنان حضرت على (عليه السلام ) بسيار عادلانه ، كم نظير و شايد هم بى نظير باشد، مگر در حكومت پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله ....


دادگرى بى نظير
شخصى از ياران اميرمومنان على (عليه السلام ) به نام عبيدالله بن الحر الجعفى به آن حضرت خيانت كرد و به نيروهاى معاويه پيوست . و اين خيانت به هنگام شعله ور شدن آتش جنگ صفين بود كه در قانون جنگ همين كار مستحق قتل است ، علاوه بر اين كه اين شخص خائن كمك هاى بسيارى براى معاويه تقديم داشت ، از طرفى همسر عبيدالله جعفى در كوفه بود و به او خبر دادند كه عبيدالله در جهبه جنگ هلاك شده است ، به همين جهت آن زن مدتى عده وفات گرفت ، و پس از پايان مدت عده با مرد ديگرى ازدواج كرد...
عبيدالله جعفى در واقع زنده بود، و در شام به سر مى برد و لذا هنگامى كه از اين واقعه با خبر شد، از شام خارج ، و شبانه به شهر كوفه آمد و بلافاصله به سراغ همسر خود رفت ، اما همسرش با حجابى كه به سر داشت در خانه آمده و او را از جريان ازدواج مجدد خود آگاه ساخت ...
عبيدالله جعفى كه تمام درها را به روى خود بسته مى ديد به فكر اين افتاد كه به حضور مبارك حضرت على (عليه السلام ) شرفياب شود، و داستان خود را بگويد، زيرا على (عليه السلام ) مرد عدالت و دادگرى است ، و به حساب خيانت او، حق از دست يافته اش را پايمال نمى كند...
از اين رو، به خدمت حضرت شرفياب شد، و در حالى كه از شرمندگى سر خود را به زير انداخته بود، سلام كرد، امام به او فرمودند: آيا تو عبيدالله هستى ؟ همان تبهكار منافق و خائنى كه از اسلام به سوى دستگاه كفر و نفاق معاويه روى آورده ، آن هم در حال جنگ ، آيا تو همان نيستى ؟
اما عبيدالله چون از عدالت و دادگرى آن حضرت آگاه بود، فرصت را غنيمت شمرده و عرضه داشت : آيا آن خيانت ، مرا از عدالت و دادگرى شما محروم مى كند يا اميرالمومنين ؟
امام فرمود: خير! سپس از او خواستند داستان خود را بگويد؟
عبيدالله جعفى دادخواهى كرد و امام آن زن را با شوهر دومش احضار كرده و چنين فرمود:
زن بايد از شوهر دوم جدا شود و از الان عده بگيرد، و پس از پايان عده اگر حامله نبود، به شوهر اول خود باز مى گردد، و اگر حامله بود، بايد تا وضع حمل صبر كند، در اين صورت فرزند او حلال و تابع شوهر دوم است ، و بعد زن به شوهر نخست خود باز مى گردد. (16)
اين داستان شاهكارى است بى نظير از امير مومنان (عليه السلام ) كه چگونه با دشمن خود با لطف و مرحمت روبه رو شده و مهم تر اين كه حق او را پايمال نفرمود، و ناموسش را به او بازگردانيد.


حفظ اموال مردم
اموال مردم در پرتو نظام اسلامى تا حدى محترم و محفوظ است كه هيچ گونه تعدى حتى به مقدار يك درهم به اموال مردم نمى شود، خواه مسلمان و يا كفار در ذمه اسلام باشند.
آرى ، در اسلام چهار نوع ماليات مقرر شده كه عبارتند از:
1. خمس ، يعنى 20 در آمدهاى اضافه بر مقدار مصرف انسان كه تفصيل آن در كتاب هاى فقهى آمده است .
2. زكات كه حداكثر آن 10 و حداقل آن 1 است آن هم در نه كالا، يعنى گندم ، جو، خرما، مويز، شتر، گاو، گوسفند، طلا و نقره با شرايطى كه در كتاب هاى فقهى ذكر شده است و لذا شخصى از امام صادق (عليه السلام ) پيرامون موارد زكات پرسيد؟
امام نه مورد فوق را ذكر كرده و فرمود: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از غير اين موارد عفو كرده اند.
آن شخص عرضه داشت : ما حبوبات ديگرى چون برنج ، كنجد و نظاير اينها نيز داريم اينها زكات ندارد؟
امام فرمود: من به تو مى گويم پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله ) از غير اين موارد نه گانه عفو كرده و تو مجددا مى پرسى ؟
3. جزيه : و آن عبارت از ماليات بسيار اندكى است كه دولت اسلامى از اقليت هاى مذهبى دريافت مى كند. و در روايت است كه حضرت اميرمومنان (عليه السلام ) از ثروتمندان آنان ساليانه 48 درهم نقره و از افراد متوسطشان ساليانه 24 درهم و از افراد كم درآمدشان ساليانه 12 درهم دريافت مى كرده است و همين تسهيلات و قوانين انسانى اسلام بود كه آنان را به اسلام راغب مى نمود.
4. خراج : و آن عبارت از پول اجاره سرزمين هاى آباد كفار است كه توسط مسليمن فتح شده ....
در نظام اسلامى جز موارد فوق ، پولى به عنوان ماليات از مردم گرفته نمى شود، بنابراين ، ماليات بر سفر، اقامت ، دخول و خروج از يك مملكت ، نوسازى ، ساختمان ، مغازه آب ، برق ، تلفن و ده ها مورد ديگر همه و همه در اسلام نيست .
سوال : آيا تنها آن چهار موردى كه در ماليات اسلامى ذكر گريد، براى اداره مملكت و انجام خدمت دولت كفايت مى كنند؟
پاسخ : آرى ... بلكه اضافه هم مى آيد، كه آن اضافه به عنوان صله و جوايز بيت المال ، به طور مساوى به عموم مسليمن داده مى شود و اين شيوه از زمان خود پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله آغاز شد كه آن حضرت اموال اضافى بيت المال را ساليانه چند بار به طور مساوى در ميان مسلمين تقسيم مى كرده ، و تا زمان آخرين خليفه عثمانى ادامه داشت ، البته تعدادى از خلفا و فرمانروايان ، گاهى ماليات ديگرى هم دريافت مى كردند كه تمام علماى مسليمن ، آن را منحرف مى دانستند...
علت اين افزايش بر مصارف دولت اين بوده كه در نظام اسلامى ، دولت كارمندان زيادى ندارد و تمام كارها و خدمات به دست مردم سپرده مى شود كه سرمايه گذارى كنند و بعد اجحاف نكنند و دولت فقط ناظر است ، و لذا هميشه پول دولت اضافه مى آمده است ، و حتى در حالت هاى بحرانى و شرايط جنگى ، هيچ يك از رهبران اسلامى بيش از آن ماليات چهار گانه ، چيز ديگرى از مردم نگرفته ، مثلا پيامبر بزرگ اسلام صلى الله عليه و آله در طول بيش از ده سال كه غالبا در حال دفاع از تجاوزات جنگى كفار بودند، و حضرت اميرالمؤ منين (عليه السلام ) كه در طول پنج سال دوران حكومت خود در مبارزه با جنگ افروزان به سر مى برد، هيچ گاه حتى يك درهم به زور از مردم دريافت نكردند، بلكه به عنوان اعانه و كمك گاهى پول هايى جمع آورى مى شده است ...
زمانى كه تعدادى از مسلمين ثروتمند بودند، گاهى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله از شدت گرسنگى سه شبانه روز به شكم مبارك خود سنگ مى بست و غذايى نداشت . حضرت صديقه كبرى فاطمه زهرا (عليه السلام ) از شدت گرسنگى رنگ صورت مباركشان دگرگون مى شد، و حضرت امام حسن و امام حسين (عليه السلام ) در اثر گرسنگى مانند دو جوجه مى لرزيدند و اصحاب صفه (كه دكه اى در مسجد بوده ، و فقراى مسلمين آن جا تجمع مى كردند) برهنه و نيمه برهنه ، و بسيارى از شب ها گرسنه مى خوابيدند... با اين وجود هيچ تاريخى ننوشته كه پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله جز در موارد چهارگانه حتى يك درهم از پولداران به عنوان ديگرى به زور گرفته باشد، چون اسلام پاسدار جان و اموال مردم است .
و در كتاب وسائل الشيعه ، باب سيزدهم كتاب الزكاه ، روايتى از اميرالمؤ منين (عليه السلام ) نقل كرده كه اهميت حفظ حقوق و اموال مردم را بيان مى كند:
اميرمؤ منان (عليه السلام ) براى عاملان خود جهت دريافت ماليات ، در توصيه نامه اى چنين مى نوشت :
همراه با پرهيزكارى در راه خدا (وحده لا شريك له ) حركت كن ، و مواظب باش كه هيچ مسلمانى را مترسانى ، و به زور واكراه از زمين او رد نشوى و مواظب باش كه بيش از حقوق الهى ، اموال او را دريافت نكنى ، پس اگر به يك آبادى رسيدى ، در خارج آن در كنار منبع و يا قنات آب آنها پياده شو، بدون اين كه وارد خانه شان گردى ، آنگاه با آرامش و وقار به سوى آنان حركت كن ، تا به ميان آنان برسى ، پس نخست با رويى گشاده سلام كن و بگو: اى بندگان خدا ولى و جانشين خدا مرا به سوى شما فرستاده ، تا حق خدا را از شما بستانم ، پس آيا از حقوق خدا چيزى به شما تعلق گرفته ، تا آن را به ولى او برسانم ؟
در اين حال اگر كسى گفت : نه ، ديگر از او باز خواست مكن ، و اگر هم كسى به تو گفت : آرى ، با او حركت كن بدون اين كه او را بترسانى ، ياتهديد كنى ، يا در مشكلات و رنج و زحمت بيندازى .
آن گاه آنچه را كه آن شخص از طلا يا نقره به تو تقديم داشت ، بپذير... و مواظب باش هيچ گاه مسلمانى را اهانت و حتى يك يهودى يا نصرانى را براى خراج مورد ضرب و توهين قرار ندهى ، و هيچ حيوان باركشى را جهت تامين ماليات به فروش نرسانى ، زيرا ما مامور گشته ايم كه از اموال اضافى آنان ماليات دريافت كنيم .
در روايتى از حضرت امام جعفر صادق (عليه السلام ) از پدران بزرگوارش از حضرت اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) چنين آمده :
پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله از اجبار مردم بر پرداخت ماليات نهى كرده و فرمود: گفته مردم در تعلق و يا عدم تعلق ماليات اسلامى بر آنها كافى است ، و جايز نيست كه سالانه دوبار از مردم ماليات دريافت شود، كه جز يك بار در سال ممنوع است ، هم چنين پيامبر اسلام از دريافت ماليات اجبارى ، يا با ايراد ضرب و شدت و يا بيش از طاقت مردم نهى كرده ، و به مامور ماليات دستور فرموده كه با رعايت عدالت ، جز ماليات آنچه در دست مردم مى بيند، چيز ديگرى را مطالبه نكند.
در آيين اسلام هر كس حقوق خدا، و حقوق مردم را بپردازد، بقيه دارايى اش ‍ محترم است و هيچ كس به هيچ عنوان حق تعرض به ثروت و دارايى مشروع مردم را ندارد.


بيت المال
كليد بيت المال مسلمين در اختيار پيامبر و امام و در زمان غيبت امام (عليه السلام ) بايد در اختيار مراجع تقليد كه رهبران دادگر و شايسته اند، باشد، به طورى كه حتى به مقدار يك درهم نيز حيف و ميل نگردد، و خود رهبران اسلامى و يا قضات آنها، يا از حقوق بيت المال استفاده نمى كردند و از دسترنج خود استفاده مى نمودند، و يا در صورت استفاده ، جز به مقدار مورد نياز خود از آن بر نمى داشتند.
مثلا پس از پايان جنگ حنين ، به نفع مسلمين ، غنايم جنگى بسيارى به دست سپاه اسلام افتاد، و پيامبر بزرگ اسلام صلى الله عليه و آله چند موى شتر را به دست گرفته و فرمود: من حتى اين مقدار هم از مال شما نخواهم برداشت ... و اين غنايم به عموم مسلمين تعلق دارد...


در روايت ديگرى از آن پيامبر بزرگ چنين وارد شده است :
اگر اموال شما مثل كوه هاى (( تهامه )) در اختيارم باشد، آن را در ميان شما عادلانه تقسيم مى كنم ، و شما مرا دروغگو، ترسو و بخيل نمى يابيد...
پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله تمام اموال بيت المال را در ميان مسلمانان قسمت كرد، تا جايى كه به هنگام رحلت ، نزد مرد يهودى چيزى را به رسم رهن و گرو گذاشته بود، تا مقدارى غذا براى مصرف خود و خانواده اش تهيه كند...
اميرمؤ منان على (عليه السلام ) نيز به پيروى از پيامبر اسلام اموال بيت المال را در ميان مردم تقسيم مى كرده و حتى دارايى خود را نيز در راه خدا انفاق كرد، تا جايى كه به هنگام شهادت در حدود هفتصد هزار درهم بدهكار بود، با اين كه پول هاى زيادى در بيت المال در اختيار آن حضرت بوده است ، امام (عليه السلام ) تمام آنها را تقسيم مى نمود، و اگر گاهى براى خود چيزى بر مى داشت ، تنها به اندازه ساير مسلمين به خود حق مى داد. (17)

 آيه الله العظمى سيد محمد حسينى شيرازى (رحمه الله )

__________________________________________________________

1- پرتوى از مكتب پيامبر صلى الله عليه و آله و اميرمؤ منان (عليه السلام )، ص 75.
2- پرتوى از مكتب پيامبر صلى الله عليه و آله و اميرمؤ منان (عليه السلام )، ص 25.
3- پرتوى از مكتب پيامبر صلى الله عليه و آله و اميرمؤ منان (عليه السلام )، ص 50 و 51.
4- اعراف ، آيه 156.
5- ص ، آيه 87
6- غاشيه ، آيه هاى 21و22.
7- بقره آيه ، 257
8- الفقه و القواعد الفقهيه ، قاعده الزام
9- مائده ، آيه 32.
10- امير مومنان على (عليه السلام ) خورشيدى در افق بشريت ، ص 11 - 37.
11- امير مومنان على (عليه السلام ) خورشيدى در افق بشريت ، ص 39 و 40.
12- شورى ، آيه 36.
13- آل عمران ، آيه 135.
14- شايان ذكر است كه در اسلام حاكميت بر مردم از آن پيامبر و پس از او دوازده امام معصوم (عليهم السلام ) است و آراى مردم ، در قبول و يا رد حاكميت خلفاى انتصابى خداوند هيچ گونه نقشى ندارد.
15- واضح است كه حكومت هاى دمكراتيك يك دهم آزادى واقعى اسلام را هم در بر ندارند.
16- لازم به توضيح است كه اگر زن به دادگاه اسلامى عرض حال خود را كند و دادگاه او را طلاق بدهد و پس ‍ از عده شوهر جديدى انتخاب كند، ازدواج او صحيح و حتى در صورت بازگشت شوهر قابل فسخ نيست . اما در داستان فوق زن به دادگاه اسلامى عرض حال نكرده و تنها با شنيدن خبر شوهرش عده گرفته بود، كه در اين صورت شوهر اول بر حال خود باقى و نكاح با شوهر دوم از روى اشتباه بوده و فرزندش از شوهر دوم هم حلال است و باشنيدن خبر حيات شوهر اول فورا بايد از شوهر دوم جدا گردد.
17- امير المومنان على (عليه السلام ) خورشيدى در افق بشريت ،ص 41و48 (با تخليص ).

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page