شعر : من پاک سلاله ی حسینم.....

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

من پاک سلاله ي حسينم
زهراي سه ساله ي حسينم
گنجي به دل خرابه ي شام
در شام شدم سفير اسلام
من زينب ديگر حسينم
من سوره ي کوثر حسينم
روح شرف و قيام دارم
يک کرببلا پيام دارم
نور شهداست هاله ي من
شمشير خداست ناله ي من
احياگر عشق و شور و حالم
قرآن حسين خط و خالم
عشق آمده سرفراز از من
عباس کشيده ناز از من
گردونه ي صبر پاي بستم
گلبوسه ي حور روي دستم
از وادي کربلا خروجم
تا شام بلا چهل عروجم
ماه رخ من که بي قرينه است
خورشيد گرفته ي مدينه است
هر چند که دختر حسينم
آئينه ي مادر حسينم
بگذاشته بر تنم نشانه
کعب ني و سنگ و تازيانه
صد کوه بلا به دوش بردم
خم گشتم و سرفراز مردم
عالم همه کربلاي من بود
زينب سپر بلاي من بود
نفرين هماره باد بر شام
وا... مرا زدند در شام
کردند ز غم کباب ما را
بستند به يک طناب ما را
با آنکه عزيز بوترابم
بردند به مجلس شرابم
آنشب که پدر به خوابم آمد
خورشيد سحر به خوابم آمد
لب تشنه به خواب آب ديدم
گمگشته ي خود به خواب ديدم
من حنجر پاره پاره ديدم
در دامن خود ستاره ديدم
با گريه عقيق سرخ سفتم
حرف دل خود به دوست گفتم
بگذار سرت به بر بگيرم
يک بوسه بگيرم و بميرم
يک بوسه گرفت و داد هستش
افتاد سر پدر ز دستش
يک بوسه گرفت و گفت بدرود
اين رمز کمال و عاشقي بود


شاعر: استاد سازگار
منبع :
فضائل و مناقب اهل البیت (علیهم السلام)