اگر چه آيه ي قالوا بلايم
شهيد زنده ي کرببلايم
اگر چه مانده بهرم قلب بي تاب
خجالت مي کشد از قلب من آب
من و عمه دو يار سينه خسته
سفر کرديم با هم دست بسته
به قلبم زخم آن شمشير افتاد
به دور گردنم زنجير افتاد
به گوش دختران دلشکسته
بجاي گوشواره خون نشسته
چو بينم شمع بزمي را خموش است
چو بينم مشک آبي روي دوش است
بيادم عاشق سر مست آيد
غم آن ساقي بي دست آيد
من از سيلاب غمها رنگ خوردم
دلا از سنگ دلها ، سنگ خوردم
مرا غم تا ابد دلگير کرده
مرا داغ سه ساله پير کرده
چو بابا را عدو نقش زمين کرد
مرا با تازيانه همنشين کرد
همان خيمه که در آتش بر افروخت
همان چادر که در آن خيمه مي سوخت
کنار چادر خاکي زهرا
بيادش چشمه ي چشمم چو دريا
منبع :
فضائل و مناقب اهل البیت (علیهم السلام)