شعر : خواب ديدم در اين ...

(زمان خواندن: 1 دقیقه)

خواب ديدم در اين شب غربت
خواب دستي عجيب و خون آلود
خواب ديدم که پيکرم خواهر
طعمه ي گرگ هاي وحشي بود
*****
اضطرابي به جانم افتاده
که بيان کردنش ميسّر نيست
يک جوان مرد با شرف زينب
بين اين سي هزار لشگر نيست
*****
ماجراهاي عصر فردا را
در نگاه تر تو مي بينم
راضيم به رضاي معبودم
تا سحر بوته خار مي چيينم
*****
شب آخر وصيتي دارم
در نماز شبت دعايم کن
ظهر فردا به خنده اي خواهر
راهي وادي منايم کن
*****
باغ سر سبز خاطراتت را
غصه پاييز مي کند زينب
گوش کن شمر خنجر خود را
آن طرف تيز مي کند زينب
*****
عصر فردا از اهل بيت رسول
زهر چشمي شديد مي گيرن
وقت تاراج خيمه هاي حرم
چند کودک ز ترس مي ميرند
*****
کوفيان شهره ي عرب هستند
مردماني که دست سنگين اند
رسمشان است ميوه را در باغ
با همان شاخ و برگ مي چينند
*****
دور کُن از زنان و دخترها
هر چه خلخال در حرم داري
خواهرم داخل وسايل خود
روسري اضافه هم داري؟؟؟
*****
عصر فردا بدون شک اين جا
مي زند گردبار خاکستر
با صبوري به معجرت حتما
گره ي محکمي بزن خواهر
*****

منبع :
فضائل و مناقب اهل البیت (علیهم السلام)