شعر : اين پهلوان با وفا ...

(زمان خواندن: 1 دقیقه)

اين پهلوان با وفا آخر زمين خورد
قطعا در آن ثانيه که اکبر زمين خورد
من که شنيدم تير تا بر مشک او خورد
از شرم  روي مادرِ اصغر زمين خورد
هرگز نمي فهمم چنين مرد رشيدي
با آن همه هيبت چرا با سر زمين خورد
افتاد پاي فاطمه از روي مرکب
انگار در محراب خود حيدر زمين خورد
افتادن بي دست بد درديست والله
لشکر که ديد او از همه بدتر زمين خورد
بر غيرتش برخورد زينب را ببيند
از فکر اين طفلانِ بي معجر زمين خورد
وقتي زمين افتاد آن جا خوب فهميد
که حضرت زهرا چگونه بر زمين خورد
وقتي علمدارِ حرم از اسب افتاد
ديدند بين خيمه يک خواهر زمين خورد
صد مرتبه از نيزه ها افتاد عباس
هر دفعه که افتاد يک دختر زمين خورد
چون قصه ي دستان او فهميد مادر
مي گفت که چشمش زدند آخر زمين خورد


منبع :
فضائل و مناقب اهل البیت (علیهم السلام)