در سال ششم مادرش او را براى ديدن داييهايش از بنى نجار همراه خود به مدينه برد. در بازگشت از مدينه در بين راه مدينه و مكه در (( اءبواء )) مادر حضرتش رضوان الله عليها در گذشت . خبر به ام ايمن رسيد. او آن حضرت را پس از گذشت پنج روز از وفات مادر به مكه آورد. ام ايمن كنيز پيامبر صلى الله عليه و آله بود كه از مادرشان به ارث مانده بود. او پيامبر را نگهدارى مى نمود و زمانى كه آن حضرت با خديجه ازدواج نمود او را آزاد كرد.
نورالدين عباس موسوى مكى شامى در (( ازهار بستان الناظرين )) آورده است :
(( ابن سعد از ابن عباس و از زهرى و از عاصم بن عمرو (99) بن قتاده روايت كرده (و مجموع روايات را چنين آورده است): زمانى كه پيامبر صلى الله عليه و آله شش ساله شد ، مادرش او را براى ديدن داييهايش - فرزندان عدى بن نجار - به مدينه برد. ام ايمن را كه (( بركه )) نام داشت نيز همراه خود برد. در خانه نابغه - كه مردى از بنى نجار بود - يك ماه اقامت كردند. (قبر عبدالله پدر پيامبر صلى الله عليه و آله در اين خانه قرار داشت). آن حضرت از زمان اقامتش در آن خانه خاطره هايى را - زمانى كه بعدها به اين خانه آمد - نقل مى فرمود: (( همينجا بود كه همراه با مادرم اقامت گزيدم . در كنار چاه فرزندان عدى بن نجار بود كه مادرم دريافت كه قومى از يهود توجهشان به من جلب شده است و مرتب به من مى نگرند. )) ام ايمن گويد: شنيدم يكى از آنان را كه مى گفت : او پيامبر اين مردم است و اينجا خانه اى است كه به آن مهاجرت مى كند. اين سخن ايشان را به ياد سپردم .
مادر او را به مكه بازگردانيد و چون به (( ابواء )) - كه محلى در ميان مكه و مدينه است - رسيدند ، درگذشت .
ابونعيم از زهرى و او از اسماء دختر رهم و او از مادرش روايت مى كند كه گفته است :
آمنه مادر پيامبر صلى الله عليه و آله را زمانى كه بيمار بود و در آن بيمارى درگذشت ، ديده بودم . حضرت محمد صلى الله عليه و آله در آن زمان پسر پنج ساله اى بود. آمنه به سيماى او نگريسته چنين مى سرود:
بارك فيك الله من غلام يا ابن الذى مزحمة الحمام
اى پسر ، خداوند وجود تو را مايه بركت قرار دهد ، اى فرزند آن كه كبوتران (براى بدست آوردن غذا) نزد او ازدحام مى كردند.
نجا بعون الملك العلام فانت مبعوث الى الانام
به يارى خداوند بزرگ نجات يافت . تو بر مردم فرستاده شده اى .
تبعث بالتحقيق و الاسلام تقيم فى الحل و فى الحرام
دين اءبيك الطهر ابراهام
تو به حقيقت و اسلام برانگيخته مى شوى ، و دين پدر پاكت ابراهيم را در مكه و خارج آن برپا مى دارى ... (100) (ابراهام تلفظ ديگر ابراهيم است .)
حضرت آمنه (در هنگام مرگ) گفت : هر زنده اى سرانجام خواهد مرد و هر تازه اى كهنه و پوسيده خواهد شد و هر بزرگى نابود خواهد گرديد. و من نيز خواهم مرد ولى يادم باقى خواهد ماند ، زيرا از خود يادگار بس گرانبهايى بر جاى گذاشته ام و نوزاد پاكى را به دنيا آورده ام . آنگاه آمنه از دنيا رفت ؛ رضوان و رحمت خدا بر او باد. (مادر اسماء) مى گويد: ما ناله و زارى پريان را بر او مى شنيديم و اين كلام را از آنها به ياد داريم :
نبكى الفتاة البرة الامينه ذات الجمال العفة الرزينه
در سوك آن دختر جوان ، نيكوكار ، امين ، زيبا و عفيف و باوقار مى گرييم .
زوجة عبدالله و القرينة ام نبى الله ذى السكينة
همسر عبدالله و مونس او و مادر پيامبر باوقار خدا.
و صاحب المنبر بالمدينه صارت لدى حفرتها رهينه
(آمنه مادر آن) پيامبر داراى منبر در مدينه . همو كه اسير خاك گرديد. و در (( حدائق )) (101) ابن جوزى آمده :
زمانى كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در هنگام عمره حديبيه از اءبواء مى گذشت فرمود:
(( خداوند - تبارك و تعالى - به محمد اجازه داده است كه قبر مادرش را زيارت كند )) . پس به آنجا رفت و آنجا را ترميم كرد و در كنار آن بگريست و ديگر مسلمانان با گريه حضرتش بگريستند. در اين مورد از حضرتش سؤ ال شد ؛ فرمود:
(( نسيم) رحمتى بر دلم وزيد و محبتش در دلم تازه شد و بر او گريستم )) .
در (( المنتقى )) (102) و منابع ديگر به جاى عمره حديبيه ، غزوه بنى لحيان آمده است . )) (103)
- پینوشتها -
99- ظاهرا عاصم بن عمر است .
100- اين ابيات طولانى است لكن نظر به وضع اين كتاب مختصرا آورده شد. ( مؤلف )
101- الحدائق لاهل الحقايق .
102- احتمالا منظور (( المنتقى فى اءخبار اءم القرى )) از محمد بن اسحاق فاكهى ( درگذشته به سال 272) است يا (( المنتقى فى مولد المصطفى صلى الله عليه و آله )) از محمد بن مسعود كازرونى ( درگذشته به سال 758).
103- اءزهار بستان الناظرين : 3 332.
(سال ششم)
- بازدید: 1294