از ابو رافع (599) غلام رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت شده كه گفت :
(( پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در روز وفاتش بيهوش شد. شروع كردم به بوسيدن پاهاى آن حضرت و مى گريستم . پيامبر به هوش آمد. من مى گفتم : اى رسول خدا ، من و فرزندانم بعد از شما كسى را نداريم . آن حضرت سر برداشت و فرمود: (( پس از من خدا هست (و تو را بدو مى سپارم ) و وصى من صالح المؤمنين (600) ، (بهترين مؤمنان) مى باشد )) . )) (601)
و در حديثى از جابر انصارى رحمه الله روايت شده كه گفت :
(( حضرت فاطمه سلام الله عليها نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله بود و مى گفت : (( چقدر از اندوه شما اندوهگينم اى پدر! )) آن حضرت فرمود: (( اندوهى پس از اين روز براى پدرت نيست . اى فاطمه ، در سوگ پيامبر صلى الله عليه و آله نبايد گريبان چاك زد و بر صورت خدشه وارد كرد و نبايد (( واى )) گفت ؛ چيزى را بگو كه پدرت در مرگ ابراهيم گفت : چشمها اشك مى ريزد و دل به درد مى آيد ولى ما چيزى كه خدا را به خشم آورد نمى گوييم . در مرگ تو - اى ابراهيم - اندوهناكيم )) . )) (602)
از امام ابو جعفر باقر عليهما السلام نقل شده كه در آيه :
(( و لا يعصينك فى معروف )) (603)
(و با تو در هيچ امر نيكويى مخالفت نكنند)
فرمودند:
(( پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به فاطمه سلام الله عليها فرمود: (( اگر من درگذشتم ، به خاطر من چهره ات را مخراش و موهايت را پريشان مكن ، و فرياد (( اى واى )) نگو و زن نوحه گرى براى من نياور. )) سپس فرمود: (( اين همان معروفى است كه خداوند عز و جل فرمود )) . )) (604)
شيخ مفيد گويد:
(( سپس بيمارى آن حضرت شدت گرفت و رحلت نزديك شد اميرالمؤمنين عليه السلام نزد ايشان بود. آنگاه كه زمان ارتحال نزديك شد فرمود: (( يا على ! سرم را در دامانت قرار ده كه امر خدا فرود آمده است . آنگاه كه جانم از بدنم خارج شد ، آن را با دست خود بگير و بر صورت خود بكش ؛ سپس مرا به سوى قبله بگردان و كارهايم را به عهده بگير و اولين فردى باش كه بر من نماز مى گزارد. از من دور نشو تا مرا در قبرم قرار دهى و از خدا يارى بخواه . ))
اميرالمؤمنين عليه السلام سر آن حضرت را گرفت و در دامان خويش قرار داد. آن حضرت بيهوش شد. حضرت فاطمه سلام الله عليها خم شد و در چهره پدر مى نگريست و زارى مى كرد و مى گريست و مى خواند:
و ابيض يستسقى الغمام بوجهه ثمال اليتامى عصمة للاءرامل
(( سپيدرويى كه (مردم) به بركت روى او طلب باران مى كنند ؛ يتيمان را فريادرس است و بيوه زنان را پناهگاهى . ))
رسول خدا صلى الله عليه و آله چشم گشود و با صداى آرام فرمود: (( دخترم ، اين سخنان عمويت ابوطالب است ؛ آنها را (در اين لحظه ها) مگوى . (اكنون) بگو:
و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل افان مات او قتل انقلبتم على اعقابكم ؟... (605)
و نيست محمد صلى الله عليه و آله مگر پيامبرى كه پيش از او نيز رسولانى بوده اند ؛ آيا اگر درگذشت يا به شهادت رسيد ، به (آيين جاهلى) نياكانتان باز مى گرديد؟... ))
پس حضرت فاطمه سلام الله عليها گريه بسيارى نمود. آن حضرت اشاره كرد كه نزديك شو. چون نزديك شد ، چيزى در گوش او فرمود كه چهره اش شكوفا گرديد. )) (606)
در روايت است كه :
(( به حضرت فاطمه سلام الله عليها گفتند:
(( آن رازى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به تو گفت و اندوه و نگرانى تو را از وفات ايشان از بين برد ، چه بود؟ فرمود:
(( آن حضرت به من خبر داد كه من نخستين كسى از اهل بيت او هستم كه به او خواهم پيوست و اين كه پيوستن من به آن حضرت چندان طول نخواهد كشيد. همين امر بود كه اندوهم را از ميان برد )) . )) (607)
در روايت صدوق از ابن عباس نقل شده :
(( حسن و حسين عليهما السلام فريادزنان و گريان وارد شدند و بر روى رسول خدا صلى الله عليه و آله افتادند. حضرت امير عليه السلام خواست كه آن دو را از آن حضرت جدا كند كه آن حضرت به هوش آمد و فرمود: (( يا على ، بگذار آنان را ببويم و آنان مرا ببويند و از آنان توشه برگيرم و آنان از من توشه برگيرند. آگاه باشيد پس از من بر آنان ستم خواهند كرد و مظلومانه كشته مى شوند. پس لعنت خدا بر ظالمان بدانها! )) اين سخن را سه بار گفت . سپس دست به سوى اميرالمؤمنين عليه السلام دراز كرد و او را به سوى خود آورد تا آنكه او را به زير پوششى كه روى خود بود كشيد و دهانش را بر دهان او قرار داد و با او مدت زيادى سخن گفت تا اينكه روح طاهرش از بدن خارج شد. درودهاى خدا بر او و خاندانش باد.
آنگاه امام عليه السلام از زير روانداز بيرون آمد و فرمود: (( خداوند پاداش شما را به خاطر پيامبرتان بزرگ گرداند ؛ خداوند او را به نزد خود برد. )) صداى ضجه و ناله برخاست . )) (608)
خلاصه آنچه طبرسى و ديگران در اين باره مى گويند ، چنين است :
(( پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به ملك الموت فرمود: (( به دستورى كه به تو داده اند عمل كن . )) جبرئيل عرض كرد: اى محمد ، اين آخرين نزول من به سوى دنياست زيرا تو در اين دنيا محل حاجت من بودى (بر تو وحى مى آوردم). حضرت به او فرمود: (( دوست من ، جبرئيل ! نزديك بيا. )) جبرئيل نزديك گرديد.
جبرئيل در سمت راست و ميكائيل در سمت چپ پيامبر صلى الله عليه و آله قرار داشتند. ملك الموت روح مقدسش را ستاند. در حالى كه دست راست اميرالمؤ منين عليه السلام زير چانه رسول خدا بود ، جان از بدن آن حضرت خارج شد و در دست اميرالمؤمنين عليه السلام قرار گرفت . آن را به سوى چهره خود برد و بر صورت كشيد. سپس آن حضرت را رو به قبله كرد و چشمانشان را بست و روانداز را بر رويشان كشيد و به انجام كارهاى آن حضرت مشغول شد. )) (609)
راوى گويد:
(( فاطمه سلام الله عليها ناله برآورد. مسلمانان نيز فرياد مى زدند و خاك بر سر مى ريختند. )) (610)
شيخ طوسى در (( تهذيب )) مى گويد:
(( پيامبر صلى الله عليه و آله در روز دوشنبه ، بيست و هشتم صفر ، سال يازدهم هجرى با عارضه مسموميت رحلت فرمود. )) (611)
در (( مناقب )) آمده :
(( فاصله ميان هجرت آن حضرت به مدينه و رحلتشان ده سال بود و رحلت آن حضرت پيش از غروب آفتاب واقع شد. سن آن حضرت شصت و سه سال بود. )) (612)
از ثعلبى (613) نقل شده :
(( آن حضرت به هنگام غروب آفتاب ارتحال فرمود. )) (614)
(( در آن هنگام كه على ، فاطمه ، حسن و حسين عليهم السلام درون خانه بودند و رسول خدا صلى الله عليه و آله را در پوششى پوشانده بودند ، خضر آمد و بر در خانه ايستاد و گفت : (( سلام بر شما اى اهل خانه . مرگ را همه كس مى چشد و شما پاداشتان را روز قيامت به كمال خواهيد گرفت . خداوند براى هر درگذشته اى جانشينى دارد و هر مصيبتى را تعزيتى و براى هر از دست رفته اى مايه جبرانى قرار داده است . بر او توكل كنيد و اعتماد بر او نماييد. از خداوند براى خود و شما آمرزش مى خواهم . ))
اهل خانه كلام او را مى شنيدند ولى او را نمى ديدند. اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: (( اين برادرم خضر بود كه آمده بود تا به خاطر رحلت پيامبرتان به شما تسليت بگويد )) . )) (615)
- پینوشتها -
599- نامش ابراهيم يا اءسلم يا جز آن بود. خاندان وى تا چند قرن بزرگانى از شيعه را شامل مى شد. براى ديدن شرح حال او رك . الاصابه 4: 67 68.
600- قبلا توضيح داده شد.
601- بحار الاءنوار 38: 2 به نقل از مناقب آل ابى طالب 3: 47.
602- بحار الاءنوار 22: 458 به نقل از تفسير فرات : 220 ( تفسير سوره بينه ).
603- ممتحنه : 13.
604- فروع كافى 5: 527.
605- آل عمران : 144.
606- الارشاد 1: 186 187.
607- الارشاد 1: 186 187.
608- امالى صدوق : 509 ( مجلس 92، ح 6).
609- اعلام الورى : 143 144 و ارشاد 1: 187 و مناقب آل اءبى طالب 1: 237.
610- اعلام الورى : 143 144 و ارشاد 1: 187 و مناقب آل اءبى طالب 1: 237.
611- تهذيب 6: 2. شيخ طوسى در جمله نقل شده به جاى يازدهم ، دهم فرموده است كه همانطور كه علامه مجلسى فرموده است بنابر احتساب تعداد سالهاى گذشته از حادثه هجرت است كه در شب اول ربيع الاول انجام شده است ( رك . بحار الاءنوار 22: 530).
612- مناقب آل ابى طالب 1: 176.
613- ابو اسحاق احمد بن محمد ثعلبى نيشابورى محدث و مفسر درگذشته به سال 427 يا 437 ق .
614- بحار الاءنوار 22: 514 515.
615- كمال الدين 2: 391. بحار الاءنوار 13: 299 و 22: 515.
پيامبر صلى الله عليه و آله در آخرين لحظات
- بازدید: 1244