نمودارى از پايدارى مهاجر و نصار

(زمان خواندن: 1 دقیقه)

((جابر بن عبدالله )) مى گويد: در غزوه ((ذات الرقاع )) مردى از مسلمانان بر زنى از مشركان دست يافت و او را اسير كرد. شوهر زن سوگند خورد تا خونى از ياران محمد بريزد و با اين تصميم در تعقيب رسول خدا رهسپار شد. رسول خدا در دره اى فرود آمد و گفت : كدام مرد است كه امشب ما را پاسدارى كند؟ مردى از مهاجران و مردى از انصار داوطلب شدند، يكى ((عمار بن ياسر)) و ديگرى ((عباد بن بشر)) بود كه به محل ماءموريت خويش رفتند و به نوبت پاسدارى مى دادند، مرد انصارى كه بيدار مانده بود به نماز مشغول شد، در اين ميان آن مرد مشرك رسيد، تيرى به سوى او انداخت كه در بدن وى جاى گرفت ، اما مرد انصارى تير را كشيد و بيرون افكند و تا سه بار بر بدن او تير افكند و او همچنان در نماز بر پاى ايستاده بود، سپس به ركوع و سجود رفت ، آنگاه رفيق خود را از خواب بيدار كرد و گفت : برخيز كه من از پاى درآمدم . مرد مهاجرى برخاست ، مرد مشرك با ديدن او دانست كه جاى وى را شناخته اند و گريخت .