جلسه 12 موضوع:اشتراط عصمت در امام تاریخ :23/7/1390

(زمان خواندن: 15 - 30 دقیقه)

بسم الله الرحمن الرحیم
      الحمد لله رب العالمین و الصلاة و السلام علی خیر خلقه و اشرف بریته محمد و آله الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الاولین و الاخرین
بحث ما در عصمت هست مسئله دوم را مرحوم خواجه اختصاص داده اند به اشتراط عصمت در امام ؛که امام باید معصوم باشد و برای این اشتراط پنج وجه ذکر کرده اند با توجه به مسئله اولی که عبارت بود از اینکه" نصب امام بید الله هست معنای اشتراط عصمت این است که خداوند متعال که نصب امام بید اوست معصوم را برای امامت نصب کرده است همچنانکه نصب نبی بید اوست نبی هم معصوم است ؛ پس خداوند متعال برای نبوت و امامت غیر معصوم را نصب نمی کند ؛نمی شود غیر معصوم نبی باشد و یا امام
{اگر امام معصوم نباشد امر به اطلاعت مطلق ازاو لازمه اش تعارض است }
اساسا غرض از نبوت و امامت بدون عصمت محقق نخواهد شد ؛این نمی شود که کسی را نصب بکنند برای نبوت یا برای امامت و امت را امر کنند به اطاعت مطلق از او ولی او معصوم نباشد ممکن نیست که کسی منصوب شود بعنوان امام و از امت خواسته شود که بطور مطلق از او پیروی کنند و او معصوم نباشد این نمی شود
ما قائلیم به عصمت انبیا از اول تا پیامبر اکرم ص  در اسلام قائلیم به عصمت پیامبر Jو ائمه اطهار و صدیقه طاهره س ؛
{نظر اهل سنت در مورد عصمت امام و انبیاء}
اهل سنت چون امامت را بید الخلق می دانند و نصب امام بید الناس هست و کسانی را که مردم به عنوان خلیفه و امام نصب کرده اند انتخاب کرده اند معصوم نبوده اند ناچار عصمت را در امام شرط نمی دانند به همان جوری که در مسئله اولی خواندیم اهل سنت فی الواقع تابع صحابه هستند صحابه که همه یا بعضی از ایشان کـ ـ که ما تحقیق کردیم که نه اجماعی در کار بوده نه اهل حل و عقدی در کار بوده که شاید در اینده به طور مفصلتر این بحث را متعرض بشوم  ـ چون کسانی را که آوردند و متصدی امر قرار دادند چون هیچ یک معصوم نبوده ؛عصمت را در امام شرط نمی دانند که البته شرائط امام را اشاره کردم قبلا و انشاء الله با تفصیلی متعرض خواهم شد
مرحوم خواجه وجوه اشتراط عصمت در امام را پنج وجه ذکر کرده اند در کتب و کلمات بزرگان شاید وجوه دیگری هم باشد بعد خود مرحوم خواجه متعرض خواهند شد که تمام این وجوه و ادله اشتراط عصمت؛ در امیرالمومنین مجتمع هستند پس ایشان معصوم هستند عصمت امیرالمومنین را که ایشان متعرض بشوند حقیر هم ادله عصمت آن حضرت را و سایر ائمه را به تفصیل بیان خواهم کرد
{معنای عصمت}
عصمت در لغت
در لغت نگاه کنید به کتب لغت عرب از لسان العرب [1]تاج العروس را ببینید صحاح را یا مفردات راغب را هر کتابی را از کتب لغت مراجعه کنید عصمت را در لغت گفته اند عصم ای :منع عصم یعنی منع در ایه مبارکه ـ از قول پسر نوح ـ " سَآوِي إِلى‏ جَبَلٍ يَعْصِمُنِي مِنَ الْماء " پسر نوح گفت می روم پناه می برم به کوهی که  مرا حفظ کند از اینکه آب و طوفان مرا بگیرد غرق بشوم نوح جواب داد که " لا عاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّه‏ "چیزی در مقابل اراده خدا نیست که بتواند تو را حفظ کند عصم به معنای حفظ  به معنای مسک مثلا "و اعتصموا بحبل الله" یعنی تمسکوا تمسک کنید به حبل الهی؛ بچسبید
حال آیا فرقی هست بین استمساک و بین منع فرقی هست یا نه بنده در مباحث مفصلی که داشتم بین منع و مسک فرق گذاشته ام در بعضی از کتب عصم را به معنای منع گفته اند در بعضی از کتب عصم را به معنای مسک گفته اند
 
عصمت در اصطلاح :
در کلمات بزرگان از شیخ مفید فما بعد
 مرحوم شیخ مفید: "العصمة لطف" عصمت لطفی است ازباری تعالی "يفعله الله تعالى بالمكلف بحيث يمتنع منه وقوع المعصية و ترك الطاعة مع قدرته عليهما".این عصمت است ؛ عصمت لطفی است ازباری تعالی که این لطف وقتی قرار گرفت برای شخصی این چنین می شود که "یمنتع منه وقوع المعصیة" معصیت وگناه از معصوم صادر نمی شود و هکذا ترک طاعت پس گناه نمی کند واجبی را ترک نمی کند مع قدرته علیهما عصمت نه آن است که انسان را مجبور کند بر اطاعت و ترک معصیت ؛جبری در کار نیست به حد جبر نمی رسد عصمت ؛ لطفی است که برای انسان معصوم حاصل می شود که به این وسیله این شخص این چنین می شود که معصیت نمی کند مع قدرته علی المعصیة
سید مرتضی شبیه همین است عبارتش قدری واضحتر:اعلم ان العصمة هی لطف الذی یفعله الله تعالی عصمت لطفی است از باری تعالی یعنی عصمت امری است دادنی ـ  چون بحث می شود که ایا عصمت اکتسابی است یا خداوند عنایت می کند میدهد؛ ایا عصمت به این معنی است که من کوشش بکنم تا معصوم بشوم ـ اعلم ان العصمه هی لطف الذی یفعله الله تعالی فیختار العبد باز اختیار عبد است فیختار العبد عنده آنگاه که اون لطف برای او حاصل بشود عبد اختیار می کند الامتناع من فعل القبیح انسان کار بد نمی کند
فیقال علی هذا ان الله عصمه این ان الله عصمه نه این است که خدا او را مانع شد از کار خلاف؛ خداوند در او حالتی را قرار داد لطفی کرد در باره او که او خودش کار بد نمی کند نه این که خدا مانعش شده باشد تا جبر لازم بیاید "فیقال علی بان فعل له ما ما اختار عنده العدول عن القبیح خداوند متعال کاری با عبدش می کند که به برکت اون کار این عبد اختیار میکند ترک قبیح را
علامه حلی در کتاب الباب الحادی عشر :العصمة لطف خفی خوب البته این لطفی است که محسوس نیست یفعله الله تعالی بالمکلف بحیث لا یکون له داع الی ترک الطاعة و ارتکاب المعصیة مع قدرته علی ذلک انسان معصوم داعی ندارد بر این که کار خلاف بکند یعنی در باطن انسان حالتی پیدا می شود که آن حالت مانع انسان می شود از این که کار خلاف بکند
مرحوم مظفر  :قدر واضح تر بیان کرده اند :    العصمة هی التنزة عن الذنوب و المعاصی صغائرها وکبائرها و عن الخطاء و النسیان  ـ حالا بیان خواهم کرد که عصمت در دو طرف اطلاق دارد ـ بل یجب ان یکون منزها حتی عما ینافی المروة مروت را در کتب فقهیه در بحث عدالت مطرح می کنند که ایا مروت جزو عدالت است یا نیست؛ بعضی از کارها حرام نیست اما مناسب با شئونات اشخاص نیست مثلا اگر کسی در خیابان صفائیه یک لقمه ی نانی بزرگ را بگیرد دشستش در وسط خیابان مشغول خوردن باشد یا در ملاء عام قهقه کند و با شدت خنده کند یا اینکه انسان در مصیر عمومی مردم بنشیند این کارها مناسب شئونات افراد نیست اگر این کار را بکند می گویند خلاف مروت است
در امام علاوه بر اینکه کارهایی را که شرط است انجام نشود حتی خلاف مروت هم باید امام منزه باشد بل یجب ان یکون منزها عما ینافی المروه که در بین راه غذا بخورد یا به قهقه بخندد او ضحک عال و کل عمل مستهجن هر کاری که در نظر عقلا و در نظر عرف عام که کار سبکی باشد امام منزه است از این جور امور
عصمت از نظر استاد:
انسان معصوم از اول زندگی معصوم است تا اخر عمر در جمیع مراحل زندگی عصمت هست عصمت از هر فعلی که چه معصیت باشد چه خطا باشد چه سهو باشد چه نسیان معصوم است از همه این امور ؛پس دو جهت دارد
اول اینکه در همه مراحل عمر در همه حالات در همه افعال و تروک در همه سکنات و حرکات معصوم است
و معصوم است نه فقط از گناه از خطا هم معصوم است از سهو هم معصوم است از اشتباه هم معصوم است از نسیان و فراموشی معصوم است ؛اگر ترک مروت را هم اضافه کردیم پس از ما لا یناسب شئونات را هم باید منزه باشد  
انچه که مناسب شئونات نیست از من و شما هم نباید سر بزند چون هر یک از مامها بعنوان یک مومن شئوناتی برای خودمان داریم حالا این مومن اگر شد اهل علم ؛از طلاب حوزه علمیه ؛باز یک جهتی اضافه شد؛ علاوه بر اینکه از طلاب هست از مدرسین هم هست ؛این اقا در لباس حوزوی هم هست اینها برای انسان شئونات درست می کند لذا نباید کارهای سبک غیر مناسب انچه که موجب استخفاف می شود از ماها صادر شود اینها گاهی ممکن است که مخل به عدالت بشود و برای انسان زیان آور بشود عصمت این طور است که سن (عمر) مدخلیت ندارد در معصوم صغر و کبر مدخلیت ندارد از ان طرف عصمت از هر انچه که نقص است گناه نقص است انجام دادن خطا نقص است سهو نسیان نقص است از نقائص باید منزه باشد این عصمت.
حالا این عصمت بنا بر تعاریف علمای ما لطفی است از خدای متعال؛ که خداوند متعال لطف می کند در معصوم این حالت را ایجاد می کند تا بتواند رهبر باشد مقتدا باشد در همه افعال و تروک و همه امور ؛این قول بزرگان علمای ما است
{نظریه صاحب المیزان در عصمت}[2]
اخیرا نظریه ای است عصمت بر می گردد به علم بعضی از بزرگان نظرشان این است که عصمت بر می گردد به علم چون معصوم قبح معصیت را می داند معصوم چون علم دارد به زشتی فلان کار انجام نمیدهد انوقت مثال میزنند می گویند هر یک از ماها هم چون علم داریم به زشتی بعضی از امور انجام نمی دهیم یک انسان محترم که در لباس اهل علم است شخصی  محترم است در حوزه می داند که سر برهنه بیرون امدن از منزل زشت است خود به خود این کار را نمی کند این کار از انسان سر نمی زند پس یک کارهایی است که از انسان خود به خود سر نمی زند معصوم چون علم دارد به قبح قبائح خیلی از امور را که قبیح هستند عقلا پی نبردند به وجه قبح ان امور ؛ اما معصوم چون علم دارد به قبح؛ ان کار را انجام نمی دهد این یک نظریه است که صاحب المیزان در چند جا متعرض این مطلب شده اند این هم یک نظریه است و این نظریه را در مباحثی که سابق داشتم دو اشکال کردم که یکی شاید قابل دفع باشد ولی اشکال دوم قابل دفع نیست که با بعضی از دوستان هم که مطرح کردم نتوانستند کسی جوابی ارائه کند که قابل دفع باشد بنده نظرم همان نظر شیخ مفید علامه حلی سید مرتضی و سایر بزرگان که عصمت را چنین معنی کرده اند که لطفی است از جانب خداوند که حالتی در انسان پیدا می شود ـ وقتی انسان ملتزم شد به نافله شب حالا یا هر شب یا هر شبی که مجال داشت حال داشت  این نماز شب و نافله لیل در وجود انسان حالتی ایجاد می کند که اون حالت انسان را مانع می شود از اینکه انسان گناه بکند وقتی انسان بخواهد به نا محرمی نگاه کند تا بخواهد یادش می افتد که دیشب در درگاه الهی تضرع کرده و ان نماز را خوانده در ان وقت شب
کسی از من پرسید که ما نماز شب می خوانیم ولی حضور قلب ندارم چه فایده ای دارد گفتم با این که حضور قلب نداری ترک نکن خود این حالتی که برای انسان پیدا می شود که وقتی ـ در ماه مبارک همین طور است ادمی که روزه است حالتی پیدا می شود که ان حالت مانع می شود از اینکه گناه بکند کسانی که به حج مشرف شده اند محرم شده اند چند ساعتی که در حال احرام هست همان حالت را دارد اینها بعنوان نمونه است که می شود مقام عصمت را فهمید که چه جور می شود انسان به لطف خدای متعال دارای حالتی بشود که این حالت او را حفظ بکند از این که از اینکه گناه کند یا اشتباه ؛اون حالت در انسان پیدا می شود که در باطن انسان هست یک حالت معنویه ای است که انسان را باز می دارد از اینکه خطا کند اشتباه بکند این مواردی که مثال زدم در سطح پایین است امام با ان مراتب  امام در اعلی مراتب است می شود که انسان با لطف باری تعالی در این چنین حالتی قرار بگیرد و این چنین اثاری داشته باشد باید در نبی و امام این حالت باشد و الا نمی شود خدا امر کند به اطاعت و پیروی و انقیاد و اقتدا از کسی که معصوم نیست ولی به او بگویند باید بطور مطلق اقتدا کنی نمی شود اگر قرار شد که او مقتدای من باشد در همه حرکات و سکناتش پس من باید یپرو او باشم در همه حرکات و سکناتش از کجا معلوم این حرکتی که الان انجام داد از روی خطا نبوده و این حرفی را که الان زد از روی اشتباه نیست من باید از او پیروی کنم در همه افعال احتمال می رود که اشتباه کرده باشد احتمال می رود که فراموش کرده باشد در عین حال من مامورم به اینکه مطابق نظریه او عمل کنم این نقض غرض است این تناقض است نمی شود چنین چیزی محال است فلا محال باید معصوم باشد و عصمت را هم به همین بیانی که عرض کرد چون در جمیع مراحل زندگیشان ائمه اطهار و در همه افعال و تروکشان و حرکات و سکناتشان مقتدا هستند برای ما؛ نمی شود معصوم نباشد
{اشتراط عصمت در امام از دیدگاه اهل سنت}
اینها چون دیدند ائمه شان از روز اول معصوم نیستند و به انتخاب انهایی که انتخاب کردند امدند سر کار بدون عصمت ؛گفتند عصمت لازم نیست ببینید چه چیزهایی که در اینجا گفته اند؛ ای کاش گفته بودند که فقط عصمت لازم نیست نه نبی ممکن است که قبلا کافر باشد نبی ممکن است حتی  بعد از نبوت کافر بشود
مقداری از عبارتهایشان را می خونم تا ببینید دینی را که تاسیس کرده اند مبتنی است بر چه اساسی
ابن حزم اندلسی : اختلف الناس هَل تعصى الْأَنْبِيَاء عَلَيْهِم الصَّلَاة وَالسَّلَام ـ ایا انبیا معصیت می کنند یا نه ـ
فَذَهَبت طَائِفَة إِلَى أَن رسل الله صلى الله عَلَيْهِم وَسلم يعصون الله ـ با اینکه رسول خداست ـ فِي جَمِيع الْكَبَائِر والصغائر عمدا  ـبله فقط در کذب دروغ نمی گویند ـحاشى الْكَذِب فِي التَّبْلِيغ فَقَط وَهَذَا قَول الكرامية من المرجئة وَقَول ابْن الطّيب الباقلاني من الأشعرية وَمن اتبعهُ وَهُوَ قَول الْيَهُود وَالنَّصَارَى ـ این کلام ابن حزم اندلسی است بعد می گوید که  ـ وَأما هَذَا الباقلاني [3]ـ و کتاب تمهید الاوائل از منابع معتبر در علم کلام است می گوید این باقلانی قائل کیست ابن حزم است :و اما هذا الباقلانی فانا رَأينَا فِي كتاب صَاحبه أبي جَعْفَر السمناني قَاضِي الْموصل أَنه كَانَ يَقُول إِن كل ذَنْب دق أو جل ـ هر گناهی چه کوچک چه بزرگ  ـ فَإِنَّهُ جَائِز على الرُّسُل حاشى الْكَذِب فِي التَّبْلِيغ فَقَط قَالَ وَجَائِز عَلَيْهِم أَن يكفروا ـ رسول خدا منکر خدا بشود ـ قَالَ وَإِذا نهى النَّبِي عَلَيْهِ السَّلَام عَن شَيْء ثمَّ فعله فَلَيْسَ ذَلِك دَلِيلا على أَن ذَلِك النَّهْي قد نسخ لِأَنَّهُ قد يَفْعَله عَاصِيا لله عز وَجل قَالَ وَلَيْسَ لأَصْحَابه أَن ينكروا ذَلِك عَلَيْهِ وَجوز ـ باقلانی ـ أَن يكون فِي أمة مُحَمَّد عَلَيْهِ السَّلَام من هُوَ أفضل من مُحَمَّد عَلَيْهِ الصَّلَاة وَالسَّلَام مذ بعث إِلَى أَن مَاتَ[4]
 
باز ابن حزم می گوید  وَسمعت من يَحْكِي عَن بعض الكرامية أَنهم يجوزون على الرُّسُل عَلَيْهِم السَّلَام الْكَذِب فِي التَّبْلِيغ أَيْضا ـ انجا بعضی هایشان گفتند هر گناهی از نبی سر میزند الا در تبلیغ مطلب دروغ نمی گوید اینجا می گوید نه حتی در مطالب الهی هم دروغ می گوید صبر کنید عباراتی باز بالاتر از اینها ـ
فخر رازی :
و الذی نقول ـ اعتقاد ما این است ان الانبیاء معصومون فی زمان النبوه عن الکبائر و الصغائر بالعمد در زمانی که نبی هست بله عمدا گناه نمی کند اما علی سبیل السهو فهو جائز
در شرح مواقف :یجوز ان یبعث الله نبیا علم الله انه یکفر بعد نبوته این دیگر خیلی قبیح است این اعتقاد که خداوند متعال برای نبوت بفرستد با علم به اینک بعد از نبوتش کافر خواهد شد خداوند متعال از قبل می داند که این شخص کافر خواهد شد او را برای نبوت نصبش بکند این هم در شرح مواقف
ابوحامد غزالی :این دیگه یک چیزی هم اضافه میکند می گوید فانا نجوز ان ینبّیء الله کافرا و یویده بالمعجزة خدا کسی را کافری را بعنوان نبی نصب بکند و او را هم قدرت اعجاز بدهد مردم را بطرف خودش با معجزه جذب بکند  در عین حال خودش کافر است مردم را هم به طرف کفر ببرد
این عبارتهایی بود که باز هم غیر از اینها هست که به نبوت و امامت این چنین نگاه می کنند دو جهت دارد یک جهتش این است که امام اولشان مقدار زیادی از عمرش این عابد اصنام بوده است مشرک بوده است این یک جهت است
جهت قضیه دوم این است که احادیثی در کتبشان هست که این احادیث قطعا دروغ است ،حالا یا این اعتقاد باطل از این احادیث اخذ شده یا بخاطر این اعتقاد باطل این احادیث جعل شده؛فرق می کند یک وقت این احادیث دروغ ـ چون معتقد هستند به صحت احادیث اعتقاد پیدا می کنند مطابق این احادیث ؛یک وقت اعتقاد من که اعتقادی است از قبل باعث می شود که احادیثی را جعل بکنم مطابق اعتقادم انوقت نسبت دروغ به انبیای بزرگ می دهند  در احادیثشان مثل حضرت ابراهیم
این عبارت در صحیح بخاری و صحیح مسلم و درمنابع دیگر[5]
حضرت ابراهیم دروغ نگفت در عمرش فقط سه تا دروغ گفت وقتی حضرت ابراهیم که شیخ الانبیا است سید الانبیا است تا پیامبرص سه تا دروغ گفته باشد قهرا این فتح باب می شود این برای زید و عمرو  و خالد اگرآنها هم دروغ بگویند عیبی ندارند چون حضرت ابراهیم دروغ گفته است اگر بالاتر از دروغ کبائری ازآنها سر بزند باشد او نبی است که دروغ گفت این که نبی نیست اینها بنظر بنده یا بخاطر این است که اعتقاد باطل خودشان را توجیه کنند با جعل این احادیث ؛و انچه که در اسلام واقع شده قابل توجیه شود یا اینکه این احادیث جعل شده و این  اعتقاد به خاطر این احادیث است که در بخاری و مسلم است  
فخر رازی می گوید این حدیث را ما نی توانیم قبول کنیم هذا الحدیث لاینبغی ان یقبل با این که در بخاری و مسلم چون مشهور و معروف بینشان این است که تمام احادیث بخاری و مسلم صحیح است و لکن موارد زیادی هست که بزرگانشان نمی توانند بپذیرند هذا الحدیث لا ینبغی ان یقبل لان نسبت الکذب الی ابراهیم لا تجوز خوب پس روایت را چه کار کنیم صحیح است می گوید به اینکه ما دروغ را به راوی این روایت نسبت بدهیم بگوییم او دروغ گفته بهتر از این است که به ابراهیم نسبت بدهیم  دروغ را کل عبارت در جزء 26از کتاب فخر رازی
نسبت به حضرت موسی چه اباطیلی نسبت دادند و به سایر انبیا در بخاری و مسلم تا می رسد به خود پیامبر J
نسبت به پیامبرص خیلی عجیب است واقعا جرات می خواهد نقل کرده اند که پیامبر Jملاقات کرده اند[6] با زید بن عمرو بن نفیل قبل از این که مبعوث بشوند به رسالت ؛وقتی با او ملاقات کردند پیامبر Jاو را دعوت کردند بر خوردن غذا فقدم الیه رسول الله سفرة فیها لحم سفره ای را برای پذیرایی تقدیم کردند فابی ان یاکل منها زید بن عمرو بن نفیل حاضر نشد از این غذا بخورد انی لا اکل مما تذبحون علی انصابکم به پیامبرص می گوید من از گوشتی که شما برای بتها ان حیوان را ذبح کردید در مقابل بتها ؛من از ان گوشت نمی خورم ؛که زید بن عمرو بن نفیل شد ادم متقی که از این گوشت نمی خورد پیامبرص دارن برایش تعارف می کنند ا این گوشت  این در مسند احمد صحیح بحاری و .. انی لا اکل مما تذبحون علی اصنامکم و لا اکل الا مما ذکر اسم الله علیه من از گوشتی که بدون بسم الله و در مقابل اصنام ذبح شده باشد نمی خورم تصورش را بکنید پیامبر Jتعارف می کنند او که یک عربی بوده برای خودش حالا کی بوده ؟ او به پیامبرص این طور می گوید این برای چیست؟ این حرفها جعل می شود برای اینکه وقتی پیامبرص کوچک شد امامهایشان موقعیت پیدا می کنند شأن حضرت را کوچک می کنند تا تناسب به خیال خودشان پیدا بشود و قال قوم من الحشویه ـ یعنی محدثین اهل سنت ـ  قد کان محمد کافرا قبل البعثة
در کتب تفسیرشان نگاه کنید در ذیل ایه و وضعنا عنک وزرک بعضی از مفسرین گفته اند وزره الشرک کان علی دین قومه اربعین سنة [7]
باز داستان تلک الغرانیق العُلی اینها را گیج کرده که پیامبر Jدر نماز سوره و النجم را خوانده اند تا رسیدند به اینجا  أَفَرَأَيْتُمُ اللَّاتَ وَالْعُزَّى وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرَى  أَلْقَى الشَّيْطَانُ عَلَى لِسَانِهِ: تِلْكَ الْغَرَانِيقُ الْعُلَى وَإِنَّ شَفَاعَتَهُنَّ لَتُرْتَجَى، غرانیق یعنی اصنام شفاعت اصنام این عبارت یعنی جزو سوره و النجم حضرت در نماز خوانده اند و امید شفاعت برای اصنام قریش در قرآن   در سوره النجم در اثناء نماز بر زبان پیامبر Jوَإِنَّ شَفَاعَتَهُنَّ لَتُرْتَجَى این داستان اینهارا گیج کرده است بعضی میگویند این دروغ است قصه تلک الغرانیق العلی سندش صحت ندارد اما بعضی قائلند که نه خیر سندش صحیح است اخرجه البخاری عن ابن عباس بسند فیه الواقدی و اورده ابن اسحاق فی السیره رجالهما رجال الصحیح پیامبر Jرسما در نماز  {و العیاذ بالله }کفر بر زبانشان جاری بشود[8] پیامبر Jرا می خواهند کوچک کنند شان حضرت را پایین بیاورند ..لذا است که بعضی از بزرگانشان نمی توانند این حدیث را تکذیب بکنند ابن حجر در فتح الباری می گوید: کثرة الطرق تدل ان للقصة اصلا[9] طرق کثیره ای دارد این عصمتی است که ما برای انبیا و اولیا قائلیم و این هم شانی است کهآنها برای انبیا و شخص پیامبرص قائل هستند که حالا عقلا بیایند بررسی کنند وآنها قضاوت بکنند ببینند کدام اعتقاد درباره ائمه و انبیا صحیح است   و مطابقت دارد با عقل و نقل یا اعتقاد دبگران  در انبیا و ائمه
الحمدلله رب العالمین
 
 -پاورقی-

[1] -لسان العرب :عصم: العِصْمة في كلام العرب: المَنْعُ. و عِصْمةُ الله عَبْدَه: أن يَعْصِمَه مما يُوبِقُه. عَصَمه يَعْصِمُه عَصْماً: منَعَه و وَقَاه. و في التنزيل: لا عاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلَّا مَنْ رَحِمَ‏؛ أي لا مَعْصومَ إلا المَرْحومُ،
المفردات: العَصْمُ: الإمساكُ، و الاعْتِصَامُ: الاستمساك. قال تعالى: لا عاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ‏  [هود/ 43]، أي: لا شي‏ء يَعْصِمُ منه‏
النهایه: (عصم) فيه «من كانت عِصْمَتُه شهادة أن لا إله إلا اللّه» أي ما يَعْصِمُه من المهالك يوم القيامة. العِصْمَة: المنعة، و العَاصِم: المانع الحامي، و الاعْتِصَام: الامتساك بالشّي‏ء، افتعال منه.
[2] - الميزان في تفسير القرآن  ، ج‏5، ص: 79 (كلام في معنى العصمة)
ظاهر الآية أن الأمر الذي تتحقق به العصمة نوع من العلم يمنع صاحبه عن التلبس بالمعصية و الخطإ، و بعبارة أخرى علم مانع عن الضلال، كما أن سائر الأخلاق كالشجاعة و العفة و السخاء كل منها صورة علمية راسخة موجبة لتحقق آثارها، مانعة عن التلبس بأضدادها من آثار الجبن و التهور و الخمود و الشره و البخل و التبذير.
و العلم النافع و الحكمة البالغة و إن كانا يوجبان تنزه صاحبهما عن الوقوع في مهالك الرذائل، و التلوث بأقذار المعاصي، كما نشاهده في رجال العلم و الحكمة و الفضلاء من أهل التقوى و الدين، غير أن ذلك سبب غالبي كسائر الأسباب الموجودة في هذا العالم المادي الطبيعي فلا تكاد تجد متلبسا بكمال يحجزه كماله من النواقص و يصونه عن الخطإ صونا دائميا من غير تخلف، سنة جارية في جميع الأسباب التي نراها و نشاهدها.
و الوجه في ذلك أن القوى الشعورية المختلفة في الإنسان يوجب بعضها ذهوله عن حكم البعض الآخر أو ضعف التفاته إليه كما أن صاحب ملكة التقوى ما دام شاعرا بفضيلة تقواه لا يميل إلى اتباع الشهوة غير المرضية، و يجري على مقتضى تقواه، غير أن اشتعال نار الشهوة و انجذاب نفسه إلى هذا النحو من الشعور ربما حجبه عن تذكر فضيلة التقوى أو ضعف شعور التقوى فلا يلبث دون أن يرتكب ما لا يرتضيه التقوى                        
 و يختار سفساف الشره، و على هذا السبيل سائر الأسباب الشعورية في الإنسان و إلا فالإنسان لا يحيد عن حكم سبب من هذه الأسباب ما دام السبب قائما على ساق، و لا مانع يمنع من تأثيره، فجميع هذه التخلفات تستند إلى مغالبة التقوى و الأسباب، و تغلب بعضها على بعض.
و من هنا يظهر أن هذه القوة المسماة بقوة العصمة سبب شعوري علمي غير مغلوب البتة، و لو كانت من قبيل ما نتعارفه من أقسام الشعور و الإدراك لتسرب إليها التخلف، و خبطت في أثرها أحيانا، فهذا العلم من غير سنخ سائر العلوم و الإدراكات المتعارفة التي تقبل الاكتساب و التعلم.
و قد أشار الله تعالى إليه في خطابه الذي خص به نبيه ص بقوله «وَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ عَلَّمَكَ ما لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ»
 و هو خطاب خاص لا نفقهه حقيقة الفقه إذ لا ذوق لنا في هذا النحو من العلم و الشعور غير أن الذي يظهر لنا من سائر كلامه تعالى بعض الظهور كقوله «قُلْ مَنْ كانَ عَدُوًّا لِجِبْرِيلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلى‏ قَلْبِكَ»: (البقرة: 97) و قوله «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ عَلى‏ قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرِينَ بِلِسانٍ عَرَبِيٍّ مُبِينٍ»: (الشعراء: 195) أن الإنزال المذكور من سنخ العلم، و يظهر من جهة أخرى أن ذلك من قبيل الوحي و التكليم كما يظهر من قوله «شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً وَ الَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ وَ ما وَصَّيْنا بِهِ إِبْراهِيمَ وَ مُوسى‏ وَ عِيسى‏»: الآية (الشورى: 13) و قوله «إِنَّا أَوْحَيْنا إِلَيْكَ كَما أَوْحَيْنا إِلى‏ نُوحٍ وَ النَّبِيِّينَ مِنْ بَعْدِهِ»: (النساء: 163) و قوله «إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا ما يُوحى‏ إِلَيَّ»: (الأنعام: 50)، و قوله «إِنَّما أَتَّبِعُ ما يُوحى‏ إِلَيَّ»: (الأعراف: 203)
[3] - سير أعلام النبلاء (17/  190)
110 - ابن الباقلاني * الامام العلامة، أوحد المتكلمين، مقدم الاصوليين، القاضي أبو
بكر، محمد بن الطيب بن محمد بن جعفر بن قاسم، البصري، ثم البغدادي، ابن الباقلاني، صاحب التصانيف، وكان يضرب المثل بفهمه وذكائه.
سمع أبا بكر أحمد بن جعفر القطيعي، وأبا محمد بن ماسي، وطائفة.
وخرج له أبو الفتح بن أبي الفوارس.
وكان ثقة إماما بارعا، صنف في الرد على الرافضة والمعتزلة، والخوارج والجهمية والكرامية، وانتصر لطريقة أبي الحسن الاشعري، وقد يخالفه في مضائق، فإنه من نظرائه، وقد أخذ علم النظر عن أصحابه.
وقد ذكره القاضي عياض في " طبقات المالكية "، فقال: هو الملقب بسيف السنة، ولسان الامة، المتكلم على لسان أهل الحديث،
[4] - الفصل في الملل والأهواء والنحل (4/  2)
[5] - صحيح البخاري (4/  140) - حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مَحْبُوبٍ، حَدَّثَنَا حَمَّادُ [ص:141] بْنُ زَيْدٍ، عَنْ أَيُّوبَ، عَنْ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: " لَمْ يَكْذِبْ إِبْرَاهِيمُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ إِلَّا ثَلاَثَ كَذَبَاتٍ، ثِنْتَيْنِ مِنْهُنَّ فِي ذَاتِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ، قَوْلُهُ {إِنِّي سَقِيمٌ} [الصافات: 89] . وَقَوْلُهُ: {بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هَذَا} [الأنبياء: 63] . وَقَالَ: بَيْنَا هُوَ ذَاتَ يَوْمٍ وَسَارَةُ، إِذْ أَتَى عَلَى جَبَّارٍ مِنَ الجَبَابِرَةِ، فَقِيلَ لَهُ: إِنَّ هَا هُنَا رَجُلًا مَعَهُ امْرَأَةٌ مِنْ أَحْسَنِ النَّاسِ، فَأَرْسَلَ إِلَيْهِ فَسَأَلَهُ عَنْهَا، فَقَالَ: مَنْ هَذِهِ؟ قَالَ: أُخْتِي، فَأَتَى سَارَةَ قَالَ: يَا سَارَةُ: لَيْسَ عَلَى وَجْهِ الأَرْضِ مُؤْمِنٌ غَيْرِي وَغَيْرَكِ، وَإِنَّ هَذَا سَأَلَنِي فَأَخْبَرْتُهُ أَنَّكِ أُخْتِي، فَلاَ تُكَذِّبِينِي، فَأَرْسَلَ إِلَيْهَا فَلَمَّا دَخَلَتْ عَلَيْهِ ذَهَبَ يَتَنَاوَلُهَا بِيَدِهِ فَأُخِذَ، فَقَالَ: ادْعِي اللَّهَ لِي وَلاَ أَضُرُّكِ، فَدَعَتِ اللَّهَ فَأُطْلِقَ، ثُمَّ تَنَاوَلَهَا الثَّانِيَةَ فَأُخِذَ مِثْلَهَا أَوْ أَشَدَّ، فَقَالَ: ادْعِي اللَّهَ لِي وَلاَ أَضُرُّكِ، فَدَعَتْ فَأُطْلِقَ، فَدَعَا بَعْضَ حَجَبَتِهِ، فَقَالَ: إِنَّكُمْ لَمْ تَأْتُونِي بِإِنْسَانٍ، إِنَّمَا أَتَيْتُمُونِي بِشَيْطَانٍ، فَأَخْدَمَهَا هَاجَرَ، فَأَتَتْهُ وَهُوَ قَائِمٌ يُصَلِّي، فَأَوْمَأَ بِيَدِهِ: مَهْيَا، قَالَتْ: رَدَّ اللَّهُ كَيْدَ الكَافِرِ، أَوِ الفَاجِرِ، فِي نَحْرِهِ، وَأَخْدَمَ هَاجَرَ " قَالَ أَبُو هُرَيْرَةَ تِلْكَ أُمُّكُمْ يَا بَنِي مَاءِ السَّمَاءِ
 
[6] - صحيح البخاري (7/  91)ح: 5499 - حَدَّثَنَا مُعَلَّى بْنُ أَسَدٍ، حَدَّثَنَا عَبْدُ العَزِيزِ يَعْنِي ابْنَ المُخْتَارِ، أَخْبَرَنَا مُوسَى بْنُ عُقْبَةَ، قَالَ: أَخْبَرَنِي سَالِمٌ، أَنَّهُ سَمِعَ عَبْدَ اللَّهِ، يُحَدِّثُ، عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: أَنَّهُ لَقِيَ زَيْدَ بْنَ عَمْرِو بْنِ نُفَيْلٍ بِأَسْفَلِ بَلْدَحٍ، وَذَاكَ قَبْلَ أَنْ يُنْزَلَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ الوَحْيُ، فَقَدَّمَ إِلَيْهِ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ سُفْرَةً فِيهَا لَحْمٌ، فَأَبَى أَنْ يَأْكُلَ مِنْهَا، ثُمَّ قَالَ: «إِنِّي لاَ آكُلُ مِمَّا تَذْبَحُونَ عَلَى أَنْصَابِكُمْ، وَلاَ آكُلُ إِلَّا مِمَّا ذُكِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ»
[7] - تفسير الرازي (31/  197) تفسير غرائب القرآن   و رغائب الفرقان (ص: 7047)
وَوَجَدَكَ ضَالاًّ فَهَدى
فَاعْلَمْ أَنَّ بَعْضَ النَّاسِ ذَهَبَ إِلَى أَنَّهُ كَانَ كَافِرًا فِي أَوَّلِ الْأَمْرِ، ثُمَّ هَدَاهُ اللَّهُ وَجَعَلَهُ نَبِيًّا، قَالَ الكلبي و السدی:
وَجَدَكَ ضَالًّا يَعْنِي كَافِرًا فِي قَوْمٍ ضُلَّالٍ فَهَدَاكَ لِلتَّوْحِيدِ، وَقَالَ السُّدِّيُّ: كَانَ عَلَى دِينِ قَوْمِهِ أربعين سنة،
[8] - تفسير ابن أبي حاتم - محققا (7/  2340)
13354 - عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ كَعْبٍ الْقُرَظِيِّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: أنزل الله وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى فَقَرَأَ عَلَيْهِمْ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ هَذِهِ الآية أَفَرَأَيْتُمُ اللاتَ وَالْعُزَّى فألقى عليه الشيطان كلمتين تلك الغرانيق العلى، وإن شفاعتهن لترتجى.
فقرأ النَّبِيّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مَا بقى مِنَ السُورَة وسجد فأنزل الله وَإِنْ كَادُوا لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الذي أوحينا إليك الآية فَمَا زال مغمومًا مهموما حتى أنزل الله تَعَالَى وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُول وَلا نبي الآية.
[9] - فتح الباري لابن حجر (8/  439)

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page