جلسه 21 تاریخ :4/10/1390

(زمان خواندن: 17 - 33 دقیقه)

بسم الله الرحمن الرحیم
      الحمدلله رب العالمین و الصلاة و السلام علی خیر خلقه و اشرف بریته محمد و آله الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الاولین و الاخرین
المسئلة الخامسه فی ان الامام بعد النبی Jبلا فصل علی بن ابیطالب علی 8
قال و هما مختصان بعلی 8
مرحوم خواجه بعد از اینکه مقرر کردند که از شرائط امامت نص است و عصمت فرمودند که این دو شرط اختصاص دارند به امیرالمومنین پس امام بعد رسول الله حضرت امیر هستند و غیر حضرت امیر امام نیست به دو مقدمه مقدمه اولی اینکه عصمت و نص شرط است مقدمه دوم اینکه این دو مقدمه در غیر امیرالمومنین وجود ندارند غیر امیرالمومنین ع امام نیست بعد ایشان استدلال کردند به نصوص نصوصی را که الان اشاره کردند که اختصاص دارند به امیرالمومنین شروع کردند به بیان نصوص
و النص الجلی فی قوله Jسلموا علی علی بامرة المومنین این یک حدیث و حدیث دیگر انت الخلیفه من بعدی بعد می فرمایند و غیرهما این حدیث سلموا علی علی بامرة المومنین را خواندیم و نظائر این حدیث را که علامه در شرح توضیح می دهند که خواندیم چون مرحوم علامه می فرمایند که نصی جلی بر امیرالمومنین ع متواتر هست بعد شروع می کنند به نص جلی منها ایه و انذر عشیرتک و داستان حدیث دار که می خوانم و منها در داستان مواخاه که پیامبر ص به حضرت امیر گفتند که ان تکون اخی و خلیفتی من بعدی بعد فرمودند ان رسول الله Jتقدم الی الصحابه بان یسلموا علیه بامرة المومنین و قال له انت سید المسلمین و امام المتقین  وقائد الغر المحجلین که سلموا علی علی بامره المومنین انت سید المسلمین و امام المتقین و قائد الغر المحجلین  اینها را خواندیم خواجه این حدیث را اول ذکر کرده اند مرحوم علامه در مرتبه سوم ذکر کرده اند این حدیث را
پس ما حدیث سلموا علی علی بامره المومنین را خواندیم و اینکه امیرالمومنین سید المسلمین است امام المتقین است قائد الغر المحجلین است از منابع بسیار زیاد و به اسانید بسیار زیاد وارد شده که مقداری از اسانید را خواندم و ادرس هم دادم و کسانی که بیشتر می خواهند مطلع بشوند 140متون این احادیث است در کتاب موسوعه ای که ج10 دیشب بنده از آن کتاب خواندم
این دلیل اول بود که مرحوم خواجه ذکر کردند و مرحوم علاه در شرح فرمودند مرحوم علامه می فرمایند از جمله نص جلی که بر امیرالمومنین ع داریم که لما نزل قوله تعالی و انذر عشیرتک الاقربین امر رسول الله ص اباطالب ان یصنع له طعاما و جمع بنی عبدالمطلب حالا در این روایت بنقل علامه حضرت به ابوطالب امر کردند که نهاری تهیه کند ولی در روایات امر به امیرالمومنین بوده یعنی کسی که این کار را مباشرت کرده اجرای کار بتوسط امیرالمومنین بوده غذا در منزل ابوطالب تهیه شده که لابد والده امیرالمومنین ع غذا را تهیه کرده اند و حضرت امیر ع سعی کرده اند در اجرای کار الی اخره
حضرت دستور دادند که خواهم خواند که غذایی تهیه شد و بزرگان بنی عبدالمطلب را دعوت کردند وقال لهم حضرت خطاب کردند که ایکم یوازرنی و یعیننی کی حاضر است که مرا کمک کند فیکون اخی و خلیفتی و وصیی من بعدی نصی بهتر از پیدا نمی شود فقال علی ع انا ابایعک و اوازرک فقال Jهذا اخی و وصیی و خلیفتی من بعدی و وارثی فسمعوا له و اطیعوه
که پیامبرص در این قضیه تعبیر کرده اند به خلافت و وصایت و تصریح کرده اند به این معنی و کسی که در ان جلسه با پیامبر ص بیعت کرد امیرالمومنین ع بودند این داستان از داستانهای قطعی تاریخ اسلام است و سندهای بسیار قویی دارد در مسند احمد در تاریخ طبری و منابع دیگر اقرار کرده اند به صحت حدیث و وقوع داستان بعضی از منابع را می خوانم
ازجمله روات ابن اسحاق است صاحب سیره و طبری صاحب تاریخ و ابن ابی حاتم که خیلی بزرگ است هم مفسر و هم محدث است و ابن مردویه و ابونعیم و بیهقی در سنن و دلائل النبوه و از جمله روات این قضیه ثعلبی است در تفسیر و ابن جریر هم در تاریخ و هم در تفسیر اورده این قضیه ابن الاثیر در تاریخش ابوالفداء در تاریخ حلبی باز سیره نبویه اینها جمعی از روات این حدیث هستند از جمله روایت طحاوی و ضیاء مقدسی و سعید بن منصور که هر کدام در زمان خودشان خیلی بزرگ است و نسائی در صحیحش حاکم در مستدرک ذهبی در تلخیص مستدرک لذا می گویند هر جایی که ذهبی با حاکم توافق کرد بر صحت حدیثی حدیث دیگر برو برگردی ندارد
این حدیث را این بزرگان مثل احمد و ابن جریر و طحاوی و مقدسی این طور نقل کرده اند [1]عن علی قال لما نزلت هذه الایه وَ أَنْذِرْ عَشيرَتَكَ الْأَقْرَبينَ (214) قَالَ: جَمَعَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ، فَاجْتَمَعَ ثَلاثُونَ، فَأَكَلُوا وَشَرِبُوا، قَالَ: فَقَالَ لَهُمْ: «مَنْ يَضْمَنُ عَنِّي دَيْنِي وَمَوَاعِيدِي، وَيَكُونُ مَعِي فِي الْجَنَّةِ، وَيَكُونُ خَلِيفَتِي فِي أَهْلِي؟» فَقَالَ: رَجُلٌ - لَمْ يُسَمِّهِ شَرِيكٌ - يَا رَسُولَ اللَّهِ، أَنْتَ كُنْتَ بَحْرًا، مَنْ يَقُومُ بِهَذَا؟ آن یکی گفت به اینکه شما قضیه را به تک تک عرضه بدارید قَالَ: ثُمَّ قَالَ: لِآَخَرٍ، قَالَ: فَعَرَضَ ذَلِكَ عَلَى أَهْلِ بَيْتِهِ، فَقَالَ عَلِيٌّ: أَنَا این درمسند احمد و در روایت طحاوی و ضیاء مقدسی که در کنزالعمل از همه اینها اورده است
عن علی حدیث ش 36419لمانزلت هذه الایه علی رسول الله ص وَ أَنْذِرْ عَشيرَتَكَ الْأَقْرَبينَ (214) تکلم النبی فقال انی والله ما اعلم شابا فی الارض جاء قومه بافضل ما جئته به من سراغ ندارم کسی بهتر از انچه من اوردم برای شما بیارد اگر انی جئتکم بخیر الدنیا و الاخره اگر اسلام بیاورید هم دنیاست و هم اخرت است و قد امرنی الله ان ادعوکم الیه فایکم یوازرنی علی امری هذا امیرالمومنین قلت فانا احدثهم سنا انا یا نبی الله اکون وزیرک علیه فاخذ برقبتی و قال ان هذا اخی و وصیی و خلیفتی فسمعوا له و اطیعوه فقام القوم یضحکون شروع کردند به استهزا کردن فقام القوم يضحكون لأبي طالب و يقولون: قد أمرك أن تسمع و تطيع لعلي. تو باید مطیع پسرت باشی که خودآنها هم عرب بودند و اهل لسان بودند می فهمیدند که از همان وقت پیامبرص امیرالمومنین را واجب الاطاعه قرار دادند و رو کردند به پدر حضرت که امر شدی که باید اطاعت کنی از پسرت این لفظی است که ابن اسحاق طبری ابن ابی حاتم ابن مردویه ابونعیم و دیگران کنزالعمال ج13ص131
باز عن علی قال لما نزلت هذه الایه وَ أَنْذِرْ عَشيرَتَكَ الْأَقْرَبينَ (214)دعی بنی عبدالمطلب تا این که فرمودند دستشان را دراز کردند فرمودند من يبايعني على أن يكون أخي و صاحبي و وليّكم بعدي؟ فمددت يدي و قلت: أنا أبايعك- و أنا يومئذ أصغر القوم عظيم البطن- فبايعني على ذلك. قال: و ذلك الطعام أنا صنعته.
ج 13ص141کنزالعمال
از خود حضرت سوال شد که چطور شد شما شدید خلیفه رسول الله و عموی شما نشد و حال اینکه او عمو هست کان خلافت ارثی است و عمو مقدم است [2] غذایی که حضرت دستور داده بود درست بشود اگر قرار بود بطور طبیعی درست بشود مثلا چند برابر این غذا باید تهیه می کردند لکن اعجاز شد که همان غذا را همه این ها خوردند سیر شدند و این معجزه ای بود و قد رایتم من هذه الایه ما رایتم فایکم یبایعنی علی ان یکون اخی و صاحبی و وارثی فلم یقم الیه احد فقمت الیه کنت من اصغر القوم سه مرتبه حضرت امیر بلند شدند فقال اجلس تا اینکه حتی کان فی الثالثه ضرب یده علی یدی قال فلذلک ورثت ابن عمی دون عمی احمد روایت کرده ضیاء مقدسی در کنز العمال ج13ص174 سند احمد بن حنبل این است که
حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ حَدَّثَنِى أَبِى حَدَّثَنَا عَفَّانُ حَدَّثَنَا أَبُو عَوَانَةَ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ الْمُغِيرَةِ عَنْ أَبِى صَادِقٍ عَنْ رَبِيعَةَ بْنِ نَاجِدٍ عَنْ عَلِىٍّ هر تک تک اینها رجال صحاح هستند لذا حافظ هیثمی در مجمع الزوائد بعد نقل الحدیث می گوید رواه احمد و رجاله ثقات نسائی روایت کرده این حدیث را ابوبکر بزار روایت کرده که در کتاب مجمع الزوائد می گوید «رجال أحمد وأحد إسنادي البزّار رجال الصحيح غير شريك وهو ثقة».
طبری گفته که این حدیث صحیح است رسما تصحیح کرده
ابن ابی حاتم در تفسیرش ملتزم به صحت است و بغوی در تفسیرش به اقرار ابن تیمیه احادیث غیر صحیح ندارد این حدیث در کتاب المختاره ضیاالدین مقدسی است که هزار حدیث است که همه احادیث صحیح است حتی ابن تیمیه گفته کتاب زیاد مقدسی اعتبارش از کتاب مستدرک حاکم بالاتر است بعد از این مطالب مطلب دیگری هست
بسندهای بسیار صحیح که از احادیث قطعیه هست این حدیث که می خواهم بخوانم و ان این است که راوی می گوید نشسته بودم کنار ابن عباس و جمعی امدند گفتند باتو مطلبی داریم می خواهیم خصوصی صحبت کنیم و ابن عباس رفت به طرفآنها و ابن عباس برگشت در حالیکه ناراحت بود عصبانی بود تعبیرش این بود که اف تف از کسانی که درباره علی بن ابیطالب این چنین فکر می کنند معلوم شد که کسانی بودند که نسبت به حضرت امیر نظر مثبتی نداشتند و ابن عباس را خواستند در جلسه خصوصی از او سوال کنند باز هم خوب است خیال نکنید کار بدی است بسیار خوب است که اگر انسان نسبت به کسی عقیده ای اعتقادی شک داشته باشد از اهلش بپرسد ابن عباس ناراحت بود گفت که اینها راجع به کسی با من صحبت کردند که ده فضیلت دارد که اختصاص به او دارد یعنی حضرت امیر سوال شد که داستان چی بود گفت به اینکه از حضرت امیر از من سوال شد و من این ده فضیلت را برایآنها گفتم شروع می کند به بیان این ده فضیلت این حدیث از احادیثی است که هیچ احدی در عالم نمی تواند خدشه کند در این حدیث [3] : عن عمرو بن میِنمون انِّي لَجَالِسٌ إِلَى ابْنِ عَبَّاسٍ إِذْ أَتَاهُ تِسْعَةُ رَهْطٍ، فَقَالُوا إِمَّا أَنْ تَقُومَ مَعَنَا، وَإِمَّا أَنْ تَخْلُونَا يَا هَؤُلَاءِ یا پا می شوی با می رویم کناری یا اینها را مرخص کن وَهُوَ يَوْمَئِذٍ صَحِيحٌ قَبْلَ أَنْ يَعْمَى ابن عباس اخر عمری نابینا شد قَالَ: «أَنَا أَقُومُ مَعَكُمْ» فَتَحَدَّثُوا،مذاکره کردند  فَلَا أَدْرِي مَا قَالُوا: فاصله بود ما متوجه نشدیم ما قالوا فَجَاءَ وَهُوَ يَنْفُضُ ثَوْبَهُ وَهُوَ يَقُولُ: «أُفٍّ وَتُفٍ با عصبانیت برگشت يَقَعُونَ فِي رَجُلٍ لَهُ عَشْرٌ، وَقَعُوا فِي رَجُلٍ»یعنی مذمت کردند که ده منقبت دارد که لیست له غیره  قَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: وَقَالَ لِبَنِي عَمِّهِ : أَيُّكُمْ يُوَالِينِي فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ ؟ قَالَ : وَعَلِيٌّ مَعَهُ جَالِسٌ ، فَأَبَوْا ، فَقَالَ عَلِيٌّ : أَنَا أُوَالِيكَ فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ ، قَالَ : أَنْتَ وَلِيِّي فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ ،
این اشاره است به ان داستان یوم الدار در این سندی که عرض کردم ده فضیلت یا بیشتر برای حضرت هست که لیست لاحد غیر از امیرالمومنین و سند حدیث طوری است که احدی نمی تواند خدشه کند در این حدیث از احادیثی است که قطعا صادر شده از ابن عباس که ابن عباس این ده فضیلت را که در موارد مختلف وارد شده هر کدام در یک قضیه ای یکی در خیبر و ...ابن عباس در یک جلسه برایآنها گفته است که باز این حدیث هم ضمیمه می شود به ان احادیث یوم الداری که خواندم
مسند ابوداود طیالیسی ح2752 مسند احمد طبقات ابن سعد ج3ص21 کتاب السنه ابن ابی عاصم خیلی مهم است در ص 588در کتاب کشف الاستار که مسند ابوبکر مبزار است خصائص نسائی ص79المستدرک حاکم ج3ص4و ص 132وص134المعجم الکبیر طبرانی ج12ص97 الاوسط طبرانی ج3ص241تاریخ ابن عساکر ج42ص99و97و کتاب الاستیعاب ج3ص1091الجامع الکبیرج6ص91البدایه و النهایه ج7ص345اسدالغابه ج3ص589الاصابه ج4ص270حاکم گفت صحیح ابن عبدالبر گفته صحیح است مزی در تهذیب الکمال گفته صحیح است ذهبی گفته صحیح است هیثمی گفته صحیح است اینها می گویند هذا اسناد لا مطعن فیه لاحد
پس در حدیث مناقب عشر داستان یوم الدار اشاره شده است و لو به اختصار این حدیث یوم الدار
بد نیست که بدانید رئیس نواصب که خواسته در این حدیث خدشه کند از نظر سندی نتوانسته خدشه کند می گوید مشتمل است بر مطالبی که نمی توانیم باور کنیم این حدیث عدد بزرگان بنی هاشم را در ان تاریخ در یک روایت سی نفر امده است در یک روایت چهل نفر امده می گوید عدد بنی هاشم این قدر نبوده
مناقشه دوم این چه حرفی است که اینها این غذای کم را خوردند که همه اینها سیر شدند مگر می شود ان قوم عرب که اهل خوراک بودند یک غذای کم اینها را سیر بکند ان بنی عبدالمطلب اربعین رجلا لیس بنوهاشم بمعروفین بمثل کثره الاکل
چرا می گویید بنی هاشم پر خور بودند در عین حال معجزه شد اینها سیر شدند چرا می گویید عدد اینها سی نفر چهل نفر بود اینها حرفهایی است که ابن تیمیه از روی ناچاری در مقام مناقشه در این حدیث باید چیزی بگوید و لکن از این مهمتر این است که ابن هشام امده است خلاصه کرده سیره ابن اسحاق این سیره ابن هشام خلاصه سیره ابن اسحاق ابن هشام این داستان را نیاورده در سیره انوقت ما می گوییم که ابن هشام در مقدمه کتابش این را نوشته من طرد کردم بعضی از مطالبی را که ابن اسحاق روایت کرده است و تارک بعض ما ذکره ابن اسحاق فی هذا الکتاب نیاوردم تعمد داشته بعضی از مطالب را نیاورد بخاطر اینکه بعضی از این قضایایی که ابن اسحاق روایت کرده موجب این می شود که خوانندگان نسبت به بعضی از صحابه بد بین بشود و تارک بعض ما ذکره ابن اسحاق فی هذا الکتاب و اشیاء بعضها یشنع الحدیث به و بعضی یسوء بعض الناس ذکره بعضی از امور را نباید بیاورم چون می دانم اسباب ناراحتی بعضی میشود مصلحت نیست بیاورم و من اینها را ترک کردم ازسیره ابن اسحاق
این برای ما قابل توجه است که بعضی از مورخین بعضی از سیره نویسها تعمد داشتند بعضی از حقیقتها را ذکر نکنند بخاطر بعضی از مصالحی که خودشان در نظر داشتند انوقت من شاهد اوردم که اختصاص به ابن هشام ندارد در منابع دیگر هم این طور است در تاریخ طبری در داستان محمد بن ابی بکر و معاویه که محمد بن ابی بکر طرفدار امیرالمومنین بوده در دفاع از امیرالمومنین و رد معاویه نامه هایی نوشته و مکاتباتی رد وبدل شده إنّ محمّد بن أبي بكر كتب إلى معاوية بن أبي سفيان لمّا ولي، فذكر مكاتبات جرت بينهما، می گوید راوی برای من متن این نامه ها را روایت کرد دوست ندارم ذکر کنم كرهت ذكرها، لِما فيه ممّا لا يحتمل سماعها العامّة»مردم برایشان قابل تحمل نیست انچه را که محمد بن ابی بکر نوشته برای معاویه تعمد دارند مطالبی را که تشویش می شود اذهان مردم نسبت به خلفا یا معاویه یا به نفع اهل بیت و امیرالمومنین هست نباید نقل بشود
باز در کتاب الکامل فی التاریخ ابن اثیر در داستان اینکه ابوذر را عثمان از مدینه بیرون کرد فرستاد به شام دوباره معاویه ابوذر را از شام بیرون کرد به طرف مدینه ـ ابوذر به هر جا می رسیده حقیقتها را می گفته ـ و فی هذه السنه درسال سی کان ما ذکر فی امر ابی ذر و اشخاصه معاویه من الشام الی المدینه  اشخاص یعنی بیرون کردن که فرستاد از شام به مدینه ابوذر را و قد ذکر فی سبب ذلک امور کثیره ـ داستان چی بود که چرا از مدینه اخراج شد به شام و چرا از شام اخراج شد به مدینه می گوید و قد ذکر فی ذلک امور کثیره کرهت ذکرها این جور حقائق از امت مخفی می شود الکامل فی التاریخ در حوادیث سال 30 ج 3ص112
اگر در جایی مثلا دیدید حدیث غدیر روایت نشده دلیل می شود که حدیث صحت ندارد ؟اگر دیدید کسی مطلبی را که مربوط به امیرالمومنین است قسمتی را اورده است در ان قسمتی که نیاورده باید شک کنید تحقیق کنید نمی شود اعتماد کنید به این کتابهایی که در اختیار هست بله در مقام مناظره به این ها استدلال می کنیم از باب الزام ولی بدانید از اولین کتابی که آنها در نظرشان هست تا اخرین کتاب اعتمادی نیست بر هیچ کتابی و هیچ مولفی از مولفین آنها

-پاورقی-

[1] ـ خصائص علي - (ج 1 / ص 83) 66 - أخبرنا الفضل بن سهل }  ( البخاري - مسلم - أبو داود - الترمذي - النسائي )
رتبته عند ابن حجر :  صدوق رتبته عند الذهبي :  كان ذكيا يحفظ
{قال حدثنا عفان بن مسلم}  ( البخاري - مسلم - أبو داود - الترمذي - النسائي - ابن ماجه )
رتبته عند ابن حجر :  ثقة ثبت ، و ربما وهم ، قال ابن معين : أنكرناه فى صفر سنة تسع عشرة رتبته عند الذهبي :  الحافظ ، و كان ثبت فى أحكام الجرح و التعديل
{ قال حدثنا أبو عوانة }  ( البخاري - مسلم - أبو داود - الترمذي - النسائي - ابن ماجه )
رتبته عند ابن حجر :  ثقة ثبت رتبته عند الذهبي :  الحافظ ، ثقة متقن لكتابه
{عن عثمان بن المغيرة}( البخاري - أبو داود - الترمذي - النسائي - ابن ماجه )
رتبته عند ابن حجر :  ثقة رتبته عند الذهبي :  وثقوه
{ عن أبي صادق }  ( النسائي - ابن ماجه )رتبته عند ابن حجر :  صدوق رتبته عند الذهبي :  وثق
قال يعقوب بن شيبة : ثقة . و ذكره ابن حبان فى كتاب " الثقات " . و قال عبد الرحمن بن أبى حاتم : سألت أبى عنه ، فقال : هو بابة أبى البخترى الطائى كلاهما روى عن على و لم يسمع منه ، و أبو صادق مستقيم الحديث . و قال النسائى فى " الكنى " : أبو صادق عبد الله بن ناجد الأزدى من أزد شنوءة أخو ربيعة بن ناجد ، و قيل : اسمه مسلم بن يزيد .  قال ابن سعد : و كان ورعا مسلما
{عن ربيعة بن ناجد} ( النسائي - ابن ماجه )رتبته عند ابن حجر :  ثقة رتبته عند الذهبي :  لا يكاد يعرف ( أفاده ابن حجر ) ذكره ابن حبان فى كتاب " الثقات " قال العجلى : كوفى تابعى ثقةوذكره ابن خلفون في «الثقات».
{ أن رجلا قال لعلي يا أمير المؤمنين لم ورثت ابن عمك دون عمك قال جمع رسول الله أو قال دعا رسول الله بني عبد المطلب فصنع لهم مدا من طعام قال فأكلوا حتى شبعوا وبقي الطعام كما
هُوَ كَأَنَّهُ لم يمس ثمَّ دَعَا بغمر فَشَرِبُوا حَتَّى رووا وَبَقِي الشَّرَاب كَأَنَّهُ لم يمس أَو لم يشرب فَقَالَ يَا بني عبد الْمطلب إِنِّي بعثت إِلَيْكُم بِخَاصَّة والى النَّاس بعامة وَقد رَأَيْتُمْ من هَذِه الْآيَة مَا قد رَأَيْتُمْ فَأَيكُمْ يبايعني على أَن يكون أخي وصاحبي ووارثي ووزيري فَلم يقم إِلَيْهِ أحد فَقُمْت إِلَيْهِ وَكنت أَصْغَر الْقَوْم سنا فَقَالَ اجْلِسْ ثمَّ قَالَ ثَلَاث مَرَّات كل ذَلِك أقوم إِلَيْهِ فَيَقُول اجْلِسْ حَتَّى كَانَ فِي الثَّالِثَة ضرب بِيَدِهِ على يَدي ثمَّ قَالَ أَنْت أخي وصاحبي ووريثي ووزيري فبذلك ورثت ابْن عمي دون عمي
مسند أحمد مخرجا (2/  225)
883 - حَدَّثَنَا أَسْوَدُ بْنُ عَامِرٍ، حَدَّثَنَا شَرِيكٌ، عَنِ الْأَعْمَشِ، عَنِ الْمِنْهَالِ، عَنْ عَبَّادِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَسَدِيِّ، عَنْ عَلِيٍّ، قَالَ: لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ: {وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ} [الشعراء: 214] قَالَ: جَمَعَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ، فَاجْتَمَعَ ثَلاثُونَ، فَأَكَلُوا وَشَرِبُوا، قَالَ: فَقَالَ لَهُمْ: «مَنْ يَضْمَنُ عَنِّي دَيْنِي وَمَوَاعِيدِي، وَيَكُونُ مَعِي فِي الْجَنَّةِ، وَيَكُونُ خَلِيفَتِي فِي أَهْلِي؟» فَقَالَ: رَجُلٌ - لَمْ يُسَمِّهِ شَرِيكٌ - يَا رَسُولَ اللَّهِ، أَنْتَ كُنْتَ بَحْرًا، مَنْ يَقُومُ بِهَذَا؟ قَالَ: ثُمَّ قَالَ: لِآَخَرٍ، قَالَ: فَعَرَضَ ذَلِكَ عَلَى أَهْلِ بَيْتِهِ، فَقَالَ عَلِيٌّ: أَنَا
مجمع الزوائد ومنبع الفوائد (9/  113) رَوَاهُ أَحْمَدُ، وَإِسْنَادُهُ جَيِّدٌ.
الأحاديث المختارة للضياء المقدسي - (ج 1 / ص 255)
448 وأخبرنا أبو طاهر المبارك بن المعطوش بقراءتي عليه ببغداد قلت له أخبركم هبة الله بن محمد قراءة عليه وأنت تسمع أنا الحسن بن علي قالا أنا أحمد بن جعفر ثنا عبدالله بن أحمد حدثني أبي ثنا عفان ثنا أبوعوانة عن عثمان بن المغيرة عن أبي صادق عن ربيعة بن
 
ناجذ عن علي قال جمع رسول الله صلى الله عليه وسلم بني عبدالمطلب فيهم رهط كلهم يأكل الجذعة ويشرب الفرق قال فصنع لهم مدا من طعام فأكلوا حتى شبعوا قال وبقي الطعام كما هو كأنه لم يمس ثم دعا بغمر فشربوا حتى رووا وبقي الشراب كأنه لم يمس أو لم يشرب فقال با بني عبدالمطلب إني بعثت إليكم خاصة وإلى الناس عامة وقد رأيتم من هذه الآية ما رأيتم فأيكم يبايعني على أن يكون أخي وصاحبي قال فلم يقم إليه أحد قال فقمت إليه وكنت أصغر القوم فقال فقال اجلس قال ثلاث مرات كل ذلك أقوم إليه فيقول لي اجلس حتى كان في الثالثة ضرب بيده على يدي لفظ الحسن بن علي بن المذهب وفي رواية الجوهري ( جمع رسول الله صلى الله عليه وسلم ) أو ( دعا نبي الله بني عبدالمطلب ) وفيه ( دعا بعس فشربوا ) وفيه اجلس ثم قال ( ثلاث مرات ) وباقيه مثله وقال ابن أبي حاتم أبو صادق مسلم بن يزيد الأزدي كوفي ويقال اسمه عبدالله بن ناجذ وقيل هو أخو ربيعة بن ناجذ وقال أبو حاتم هو مستقيم الحديث ( إسناده صحيح )
 
[2] ـ  خصائص علي - (ج 1 / ص 83) 66 - أخبرنا الفضل بن سهل }  ( البخاري - مسلم - أبو داود - الترمذي - النسائي )
رتبته عند ابن حجر :  صدوق رتبته عند الذهبي :  كان ذكيا يحفظ
{قال حدثنا عفان بن مسلم}  ( البخاري - مسلم - أبو داود - الترمذي - النسائي - ابن ماجه )
رتبته عند ابن حجر :  ثقة ثبت ، و ربما وهم ، قال ابن معين : أنكرناه فى صفر سنة تسع عشرة رتبته عند الذهبي :  الحافظ ، و كان ثبت فى أحكام الجرح و التعديل
{ قال حدثنا أبو عوانة }  ( البخاري - مسلم - أبو داود - الترمذي - النسائي - ابن ماجه )
رتبته عند ابن حجر :  ثقة ثبت رتبته عند الذهبي :  الحافظ ، ثقة متقن لكتابه
{عن عثمان بن المغيرة}( البخاري - أبو داود - الترمذي - النسائي - ابن ماجه )
رتبته عند ابن حجر :  ثقة رتبته عند الذهبي :  وثقوه
{ عن أبي صادق }  ( النسائي - ابن ماجه )رتبته عند ابن حجر :  صدوق رتبته عند الذهبي :  وثق
قال يعقوب بن شيبة : ثقة . و ذكره ابن حبان فى كتاب " الثقات " . و قال عبد الرحمن بن أبى حاتم : سألت أبى عنه ، فقال : هو بابة أبى البخترى الطائى كلاهما روى عن على و لم يسمع منه ، و أبو صادق مستقيم الحديث . و قال النسائى فى " الكنى " : أبو صادق عبد الله بن ناجد الأزدى من أزد شنوءة أخو ربيعة بن ناجد ، و قيل : اسمه مسلم بن يزيد .  قال ابن سعد : و كان ورعا مسلما
{عن ربيعة بن ناجد} ( النسائي - ابن ماجه )رتبته عند ابن حجر :  ثقة رتبته عند الذهبي :  لا يكاد يعرف ( أفاده ابن حجر ) ذكره ابن حبان فى كتاب " الثقات " قال العجلى : كوفى تابعى ثقةوذكره ابن خلفون في «الثقات».
{ أن رجلا قال لعلي يا أمير المؤمنين لم ورثت ابن عمك دون عمك قال جمع رسول الله أو قال دعا رسول الله بني عبد المطلب فصنع لهم مدا من طعام قال فأكلوا حتى شبعوا وبقي الطعام كما
هُوَ كَأَنَّهُ لم يمس ثمَّ دَعَا بغمر فَشَرِبُوا حَتَّى رووا وَبَقِي الشَّرَاب كَأَنَّهُ لم يمس أَو لم يشرب فَقَالَ يَا بني عبد الْمطلب إِنِّي بعثت إِلَيْكُم بِخَاصَّة والى النَّاس بعامة وَقد رَأَيْتُمْ من هَذِه الْآيَة مَا قد رَأَيْتُمْ فَأَيكُمْ يبايعني على أَن يكون أخي وصاحبي ووارثي ووزيري فَلم يقم إِلَيْهِ أحد فَقُمْت إِلَيْهِ وَكنت أَصْغَر الْقَوْم سنا فَقَالَ اجْلِسْ ثمَّ قَالَ ثَلَاث مَرَّات كل ذَلِك أقوم إِلَيْهِ فَيَقُول اجْلِسْ حَتَّى كَانَ فِي الثَّالِثَة ضرب بِيَدِهِ على يَدي ثمَّ قَالَ أَنْت أخي وصاحبي ووريثي ووزيري فبذلك ورثت ابْن عمي دون عمي
 
[3] ـ المستدرك على الصحيحين للحاكم (3/  143)ح: 4652 [التعليق - من تلخيص الذهبي] صحيح
المعجم الكبير للطبراني (12/  97)ح: الشريعة للآجري (4/  2021) مسند أحمد ط الرسالة (5/  179) مجمع الزوائد ومنبع الفوائد (9/  120) رَوَاهُ أَحْمَدُ، وَالطَّبَرَانِيُّ فِي الْكَبِيرِ وَالْأَوْسَطِ بِاخْتِصَارٍ، وَرِجَالُ أَحْمَدَ رِجَالُ الصَّحِيحِ غَيْرَ أَبِي بَلْجٍ الْفَزَارِيِّ، وَهُوَ ثِقَةٌ، وَفِيهِ لِينٌ.
 السنن الكبرى للنسائي (7/  417)
8355 - أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْمُثَنَّى قَالَ: حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ حَمَّادٍ قَالَ: حَدَّثَنَا الْوَضَّاحُ وَهُوَ أَبُو عَوَانَةَ قَالَ: حَدَّثَنَا يَحْيَى قَالَ: حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ مَيْمُونٍ قَالَ: إِنِّي لَجَالِسٌ إِلَى ابْنِ عَبَّاسٍ إِذْ أَتَاهُ تِسْعَةُ رَهْطٍ، فَقَالُوا إِمَّا أَنْ تَقُومَ مَعَنَا، وَإِمَّا أَنْ تَخْلُونَا يَا هَؤُلَاءِ وَهُوَ يَوْمَئِذٍ صَحِيحٌ قَبْلَ أَنْ يَعْمَى قَالَ: «أَنَا أَقُومُ مَعَكُمْ» فَتَحَدَّثُوا، فَلَا أَدْرِي مَا قَالُوا: فَجَاءَ وَهُوَ يَنْفُضُ ثَوْبَهُ وَهُوَ يَقُولُ: «أُفٍّ وَتُفٍ يَقَعُونَ فِي رَجُلٍ لَهُ عَشْرٌ، وَقَعُوا فِي رَجُلٍ» قَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «لَأَبْعَثَنَّ رَجُلًا يُحِبُّ اللهَ وَرَسُولَهُ لَا يُخْزِيهِ اللهُ أَبَدًا» فَأَشْرَفَ مَنِ اسْتَشْرَفَ فَقَالَ: «أَيْنَ عَلِيٌّ؟» وَهُوَ فِي الرَّحَا يَطْحَنُ، وَمَا كَانَ أَحَدُكُمْ لِيَطْحَنَ، فَدَعَاهُ، وَهُوَ أَرْمَدُ، مَا يَكَادُ أَنْ يُبْصِرَ، فَنَفَثَ فِي عَيْنَيْهِ، ثُمَّ هَزَّ الرَّايَةَ ثَلَاثًا، فَدَفَعَهَا إِلَيْهِ فَجَاءَ بِصَفِيَّةَ بِنْتِ حُيَيٍّ، وَبَعَثَ أَبَا بَكْرٍ بِسُورَةِ التَّوْبَةِ وَبَعَثَ عَلِيًّا خَلْفَهُ، فَأَخَذَهَا مِنْهُ فَقَالَ: «لَا يَذْهَبُ بِهَا رَجُلٌ إِلَّا رَجُلٌ هُوَ مِنِّي، وَأَنَا مِنْهُ» وَدَعَا رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ الْحَسَنَ، وَالْحُسَيْنَ، وَعَلِيًّا، وَفَاطِمَةَ، فَمَدَّ عَلَيْهِمْ ثَوْبًا فَقَالَ: «هَؤُلَاءِ أَهْلَ بَيْتِي وَخَاصَّتِي، فَأَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَطَهِّرْهُمْ تَطْهِيرًا» وَكَانَ أَوَّلَ مِنْ أَسْلَمَ مِنَ النَّاسِ بَعْدَ خَدِيجَةَ، وَلَبِسَ ثَوْبَ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، وَنَامَ فَجَعَلَ الْمُشْرِكُونَ يَرْمُونَ كَمَا يَرْمُونَ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُ نَبِيُّ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فَجَاءَ أَبُو بَكْرٍ فَقَالَ: يَا نَبِيَّ اللهِ فَقَالَ عَلِيٌّ: إِنَّ نَبِيَّ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَدْ ذَهَبَ نَحْوَ بِئْرِ مَيْمُونٍ، فَاتَّبَعَهُ، فَدَخَلَ مَعَهُ الْغَارَ، وَكَانَ الْمُشْرِكُونَ يَرْمُونَ عَلِيًّا حَتَّى أَصْبَحَ، وَخَرَجَ بِالنَّاسِ فِي غَزْوَةِ تَبُوكَ فَقَالَ عَلِيٌّ أَخْرُجُ مَعَكَ؟ فَقَالَ: «لَا» فَبَكَى فَقَالَ: «أَمَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّكَ لَسْتَ بِنَبِيٍّ؟» ثُمَّ قَالَ: «أَنْتَ خَلِيفَتِي» يَعْنِي فِي كُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ بَعْدِي قَالَ: «وَسَدَّ أَبْوَابَ الْمَسْجِدِ غَيْرَ بَابِ عَلِيٍّ، فَكَانَ يَدْخُلُ الْمَسْجِدَ وَهُوَ جُنُبٌ، وَهُوَ فِي طَرِيقِهِ لَيْسَ لَهُ طَرِيقٌ غَيْرَهُ» وَقَالَ: «مَنْ كُنْتُ وَلِيَّهُ فَعَلِيٌّ وَلِيُّهُ» قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: وَأَخْبَرَنَا اللهُ فِي الْقُرْآنِ أَنَّهُ قَدْ رَضِيَ عَنْ أَصْحَابِ الشَّجَرَةِ، فَهَلْ حَدَّثَنَا بَعْدُ أَنَّهُ سَخِطَ عَلَيْهِمْ قَالَ: وَقَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ لِعُمَرَ حِينَ قَالَ: «ائْذَنْ لِي، فَلَأَضْرِبُ عُنُقَهَ - يَعْنِي حَاطِبًا -» وَقَالَ: «مَا يُدْرِيكَ لَعَلَّ اللهَ قَدِ اطَّلَعَ عَلَى أَهْلِ بَدْرٍ؟» فَقَالَ: «اعْمَلُوا مَا شِئْتُمْ فَقَدْ غَفَرْتُ لَكُمْ»
مسند أحمد ط الرسالة (5/  178) 3061 - حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ حَمَّادٍ، حَدَّثَنَا أَبُو عَوَانَةَ، حَدَّثَنَا أَبُو بَلْجٍ، حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ مَيْمُونٍ، قَالَ: إِنِّي لَجَالِسٌ إِلَى ابْنِ عَبَّاسٍ، إِذْ أتَاهُ تِسْعَةُ رَهْطٍ، فَقَالُوا: يَا أَبَا عَبَّاسٍ، إِمَّا أَنْ تَقُومَ مَعَنَا، وَإِمَّا أَنْ يُخْلُونَا هَؤُلَاءِ، قَالَ: فَقَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: بَلْ أقُومُ مَعَكُمْ، قَالَ: وَهُوَ يَوْمَئِذٍ صَحِيحٌ قَبْلَ أَنْ يَعْمَى، قَالَ: فَابْتَدَءُوا فَتَحَدَّثُوا، فَلَا نَدْرِي مَا قَالُوا، قَالَ: فَجَاءَ يَنْفُضُ ثَوْبَهُ، وَيَقُولُ: أُفْ وَتُفْ، وَقَعُوا فِي رَجُلٍ لَهُ عَشْرٌ، وَقَعُوا فِي رَجُلٍ قَالَ لَهُ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: " لَأَبْعَثَنَّ رَجُلًا لَا يُخْزِيهِ اللهُ أَبَدًا، يُحِبُّ اللهَ وَرَسُولَهُ "، قَالَ: فَاسْتَشْرَفَ لَهَا مَنِ اسْتَشْرَفَ، قَالَ: " أَيْنَ عَلِيٌّ؟ " قَالُوا: هُوَ فِي الرَّحَى  يَطْحَنُ، قَالَ: " وَمَا كَانَ أَحَدُكُمْ لِيَطْحَنَ؟ " قَالَ: فَجَاءَ وَهُوَ أَرْمَدُ لَا يَكَادُ يُبْصِرُ، قَالَ: فَنَفَثَ فِي عَيْنَيْهِ، ثُمَّ هَزَّ الرَّايَةَ ثَلَاثًا، فَأَعْطَاهَا إِيَّاهُ، فَجَاءَ بِصَفِيَّةَ بِنْتِ حُيَيٍّ. قَالَ: ثُمَّ بَعَثَ فُلَانًا (2) بِسُورَةِ التَّوْبَةِ، فَبَعَثَ عَلِيًّا خَلْفَهُ، فَأَخَذَهَا مِنْهُ، قَالَ: " لَا يَذْهَبُ بِهَا إِلَّا رَجُلٌ مِنِّي، وَأَنَا مِنْهُ "، قَالَ: وَقَالَ لِبَنِي عَمِّهِ: " أَيُّكُمْ يُوَالِينِي فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ؟ "، قَالَ: وَعَلِيٌّ مَعَهُ جَالِسٌ، فَأَبَوْا، فَقَالَ عَلِيٌّ: أَنَا أُوَالِيكَ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ، قَالَ: " أَنْتَ وَلِيِّي فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ "، قَالَ: فَتَرَكَهُ، ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَى رَجُلٍ مِنْهُمْ، فَقَالَ: " أَيُّكُمْ يُوَالِينِي فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ؟ " فَأَبَوْا، قَالَ: فَقَالَ عَلِيٌّ: أَنَا أُوَالِيكَ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ. فَقَالَ: " أَنْتَ وَلِيِّي فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ ". قَالَ: وَكَانَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ مِنَ النَّاسِ بَعْدَ خَدِيجَةَ.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page