متن ادبی «زنجیرهای سوخته»

(زمان خواندن: 4 - 8 دقیقه)

امشب شب زنجیر است
امشب شب تازیانه است
امشب شب دیوارهاست
امشب شب سلول است و میله‏ ها
امشب کدام شب است که صدای شیون از آهن‏ ها می ‏آید، صدای سوگ از تازیانه‏ ها بلند است، دیوارها نُدبه می‏خوانند و سلول‏ها، «وَ إِنْ یَکادْ می‏گیرند. آه! از برکه کُدام چشم بارانی، این همه اشک می‏جوشد؟
کبوترها برای کیست که سرهایشان را به زمین می‏زنند؟
خدایا! این چه پیروزی است، نگاه کن! این همه کبوتر چرا از آسمان، خود را به دیوار این سیاه‏چال می‏کوبند؟ چرا این همه ماهی در دجله، از آب بیرون می‏افتند؟
چرا امشب ستاره ‏ها بیرون نمی ‏آیند؟
چرا ماه شیون می‏کند... ؟
می‏ترسم از پس این دیوار، به عشق نگاه کنم به پاهای خون آلود
می‏ترسم به خورشید نگاه کنم که در زنجیر است
می‏ترسم به ملکوتی نگاه کنم که جای تازیانه بر تن دارد...
آه از جفای هارون...
با عشق چه کرده ‏ای که دارد خون... ؟
زمین خشکش زده؛ یکی قطره‏ای آب برای این تشنه بغداد بیاورد؛ کربلا دارد این‏جا تکرار می‏شود...
دلم بوی مدینه می‏دهد... خون... خون... خون...
این‏جا دارند برای ماه، ختم فراق می‏گیرند.
رهایم کنید! این‏که بر تکه چوبی می‏آورند، پاره‏ای از خداست...
چه قدر زخمی می ‏آید از این دریای شکسته!
زنجیرها آب می‏شوند.
زنجیرها می‏سوزند.
زنجیرها از خجالت می‏سوزند.
چه قدر پروانه زیر این عبا جمع شده!
مگر این گل محمد صلی ‏الله‏ علیه‏ و‏ آله ، کجا می‏خواست برود که سنگینی این همه بند، رهایش نمی‏کنند؟
نگاه کن مچ پاهایش را!
نگاه کن، دُرست مثل پاهای اسیران شام است
چه قدر ایستاده نماز عشق خوانده! جگرم را آتش زدی بغداد؛ جگرت آتش بگیرد!
این همه هستی من است که بر شانه ‏های شکسته شهر، از زندان بیرون می ‏آورند.
این باب الحوایج است، خدای کرم است، سراسر خشوع است؛ بگذار خودم را سبک کنم!
این‏که می‏بینی می ‏آید، مردی است که همه زخم‏ های مرا می‏دانست، این عشق است؛ خود عشق. این بهار است؛ خون آلود می آورندش
این بهار است؛ در زنجیر می‏ آید
این بهار است؛ با زنجیر می ‏آید
این زنجیرهای سوخته، عزای کسی را گرفته که روزها، برای‏شان قرآن خوانده بود...
دلم هوای کاظمین کرده
دلم بوی تو را می‏دهد
کاش این همه زنجیر را می‏توانستم پاره کنم و به سویت بشتابم!
کاش من هم رها و آسمانی بودم!
کاش من هم یکی از این همه کبوتر باشم که به دیوارهای این زندان می‏کوبند!
دارند می‏آورندت؛ پیچیده در جامه‏ای از خون و زنجیر
می‏خواهم دلم را تکه تکه کنم
این آخرین سطر دلتنگی‏ها و آخرین ترانه اندوه من است.
دلم را آرام کن، خشمم را فرو نشان و دهانم را ببند!
باید از تو صبر بیاموزم، کظم غیظ کنم و از تو یاد بگیرم که چگونه با زنجیر می‏توان به عرش رسید.
«هفتمین دلیل خداوند»
معصومه داوود آبادی
«ای برآورنده درخت از میان ریگ و گل و آب و برآرنده شیر از میان سرگین و خون و ای برآرنده فرزند از میان پرده، ای برآرنده آتش از میان آهن و سنگ و ای... ! خلاصم کن از دست هارون».
این صدای زمزمه هفتمین برگزیده خداوند است که فضای وهم ‏آلود زندان هارون را در برگرفته است.
خشت خشت این دیوارها، شب‏ های زیادی شاهد مناجات امام با خداوند بوده‏ اند؛ کسی که رأفت و مهربانی ‏اش حتی زندانبان را به نرم خویی واداشته بود.
روایت شده است که چون امام موسی کاظم علیه ‏السلام در حبس هارون، این دعا را خواند، بعد از آن که شب درآمد و وضو تازه کرد و چهار رکعت نماز گذاشت، هارون، خواب هولناکی دید، ترسید و دستور داد که آن حضرت را از زندان رها کردند؛ هرچند آزار و اذیت‏های هارون نسبت به امام علیه ‏السلام تا آخرین روزهای عمر پر برکت حضرت، ادامه داشت.
او از تأثیر شگرف رهنمودهای روشنگرانه امام بر شیعیان خبر داشت؛ از این رو، حضرت را سال‏های زیادی در زندان گرفتار کرده بود.
بیست و پنجمین روز رجب، مرثیه خوان داغ مردی است که هر لحظه زندگی‏اش، خنجری بود بر قلب آنان که نخل تناور امامت را سوخته می‏خواستند.
هفتمین پنجره ‏ای که رو به دریا باز می‏شد و جزر و مدّ نگاهش، زمین و آسمان را به خضوع وا می‏داشت.
او که بر اسب خشم خویش، لگام زده بود و رود گذشت و مهربانی ‏اش، همواره در دل‏ها جاری بود.
اسطوره ‏ای که خواب را از چشمان پیر هارون الرشید ربوده بود و ستون‏های حکومت سراسر ظلمش را به لرزه درآورده بود.
و سرانجام، هارون که می‏ترسید با وجود امام علیه‏ السلام علیه او و حکومتش توطئه ‏ای صورت گیرد، با خرمای زهرآلود، امام را مسموم کرد و به شهادت رساند.
ای هفتمین دلیل خداوند در زمین!
ای آن که از دریای چشمانت، آرامشی شگرف می‏تراوید و لبخند مقدست، صبح را در ذره‏های خاک منتشر می‏کرد! ما هنوز در مسیر نگاهت، آسمان را تجربه می‏کنیم و خاکسترنشین فراقت، آخرین روزهای رجب را مویه می‏کنیم.
سلام بر تو و سلام بر کاظمین، که چنین گوهری را در آغوش دارد!
«معصومه، تسلیت!»
محدّثه رضایی
به خیال خود تو را به اسارت گرفته بودند؛ غافل از این‏که آنها خود اسیر بودند؛ اسیر جهل و ناآگاهی و در غل و زنجیر ظلمت فرو رفته.
زندان، هنوز زمزمه‏های «سبوحُ قدوس» تو را در گوش دارد و خود شاهد است در قنوت خود چگونه از دیوارها و سقف سیاه زندان می‏گذشتی و آسمان را فتح می‏کردی.
زندان شاهد است، چگونه سجده تو را همچون پرنده ‏ای به باغ‏ های سرسبز طراوت می‏برد و بهشت، در تک تک آیه‏ های روشن نگاهت جاری بود.
تنها زندان می‏داند.
جسم تو را به اسارت گرفته بودند، غافل از این‏که روح تو آزادانه و پرنده‏وار، زمین و آسمان را در هم می‏نوردید.
امروز تقویم‏ ها در سکوت خود فقدان تو را به سوگ نشسته ‏اند.
معصومه علیه السلام در پایان انتظار خود، اشک بر گونه ‏ها دوانیده است.
کبوتران حرم دخترت، شور و شوق پرواز را از دست داده ‏اند و ماتم آن گنبد طلایی، آسمان را سیاه می‏کند.
معصومه جان! تسلیت!
چشمان زایر ما را ببین که به اشک نشسته است. صدای ما این بار، زیارتنامه را داغدارتر از همیشه می‏خواند.
دست‏های ما ضریح تو را این بار، غمبارتر در آغوش می‏گیرد.
قم، از همه شهرها غمگین‏ تر است.
امّا خوشا به حالش که برای تسکین این درد، تو را دارد. به تو تسلیت می‏گوید تا خود تسلّی یابد.
معصومه جان!
اشک‏های ما را با دستان نوازش گرت پاک کن و سرهای ما را به دامان بگیر.
«خورشید مهرت از پشت میله ‏ها سر خواهد زد!»
نزهت بادی
زندان بصره‏ بود و تاریکی تنهایی و سیاهی غل‏ و زنجیر و طنین ناله‏ های زندانیانی که ‏شکنجه می‏شدند.
در زندان هارون الرشید (لعنة اللّه علیه)، فرقی نمی‏کرد که به چه گناهی مجازات انجام می‏گرفت، فقط اگر زندانی از شیعیان علوی بود، دیوارهای زندان بر او تنگ‏تر و خشن‏ تر می‏شد.
در میان ناله‏ های زندانیان، صدای ذکر مرد خدایی شنیده می‏شد که جز به نام خدا، کلمه ‏ای دیگر بر زبان نمی‏راند. بارها خواستیم او را از پشت میله ‏های زندان ببینیم، اما جز سایه عبادت او بر روی دیوارها، چیزی ندیدیم.
نفسش مانند نسیم سحرگاهی بود که خواب نیمه شب را از چشمانمان می‏ربود و ما را به نافله شب دعوت می‏کرد.
روزهای پیاپی روزه می‏گرفت و حتی از غذای اندک افطارش، به زندانیان گرسنه می‏بخشید.
نگاهش، خورشید مهری را می‏مانست که همه را از نور عطوفت و بخشش خویش گرما می‏داد و فضای سرد و بی‏ رحم زندان را چون روزهای آفتابی بهار می‏کرد.
عجب صبور بود و بردبار! آن همه زخم زبان و طعنه که از زندانیان غیر علوی و مأمورین بنی عباس می‏شنید و آن همه آزار و شکنجه که می‏دید، اندکی از بردباری و صبر جمیل او نمی‏کاست و زبان او را جز به دعای خیر در حق دیگران باز نمی‏کرد.
تا آن جا که روزهای آخر، هر که بر او جفا کرده و در حق او به ناروا حرفی زده بود، سر شرمساری به آستان نگاه مهربانش می‏سایید و به اندازه همه عمر محبت ندیده ‏اش، از مِهر او سرشار می‏گشت.
اما یک شب که همه ظلمت عالم را با خود داشت، جنازه نورانی‏اش را غریبانه از زندان بردند.
بعدها از زبان یکی از مأمورین هارون شنیدیم که آن سید علی علیه ‏السلام ، از فرزندان فاطمه زهرا علیه السلام بوده است و نَسَب به رسول خدا می‏برد.
آن مرد که به سادگی با زندانیان بر سر سفره خالی دل‏هایشان می‏نشست و از مهر و ایمان خود، آنان را لبریز می‏ساخت، امام هفتم شیعیان است که او را به جهت کظم غیظ و خشمش، کاظم علیه ‏السلام می ‏نامند!
هنوز می‏توان صوت محزون مناجات‏ های شبانه ‏اش را از زبان میله‏ های زندان شنید

امیر مرزبان

دیدگاه‌ها   

+2 #1 پاسخ: متن ادبی «زنجیرهای سوخته»راضیه 1389-11-24 21:59
قشنگ بود فقط یکم ادبی ترش کن لطفا
فدای مهربونیت
نقل قول کردن | گزارش به مدیر

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page