امام جواد عليه السلام پاسدار حريم وحى

(زمان خواندن: 10 - 20 دقیقه)

 طليعه
حضرت امام محمدتقى عليه السلام در دهم ماه رجب سال 195 . ق در مدينه منوره چشم به جهان گشود . پدر بزرگوارش حضرت رضا عليه السلام و مادر ارجمندش بانويى مصرى تبار به نام سبيكه مى‏باشد . ريحانه و خيزران از ديگر نام هاى مادر امام جواد عليه السلام است . حضرت رضا عليه السلام در مورد منزلت فرزندش امام جواد عليه السلام و مادر مكرمه آن حضرت، به يارانش فرمود: من داراى پسرى شده‏ ام كه همچون موسى عليه السلام شكافنده درياها [ى علم] است و همانند عيسى عليه السلام مادرى قدسيه و پاكيزه دارد . (1)


پيشواى نهم در سن 7 سالگى به امامت رسيد و هفده سال رهبرى شيعيان را به عهده داشت . دوران امامت‏حضرتش با دو نفر از خلفاى ستم پيشه عباسى مامون و معتصم مقارن بود . حضرت جواد عليه السلام در داشتن تمام صفات زيباى اخلاقى و انسانى سرآمد خوبان روزگار بود . پارسايى، علم و دانش و بخشندگى‏ اش موجب شده بود كه با القاب جواد، تقى، مرتضى و منتجب شناخته شود . اما در اين ميان لقب «ابن الرضا» بخاطر شكوه و جلالت امام رضا عليه السلام در ميان مردم شهرت بيشترى داشت و حتى بعد از آن حضرت، مردم امام دهم و يازدهم عليهما السلام را نيز با همين لقب بيشتر مى‏شناختند . امام رضا عليه السلام هنگام خطاب به يگانه فرزندش، بيشتر، از كنيه «ابو جعفر» - كه نشانه احترام خاصى است - استفاده مى‏كرد . (2)
امام محمدتقى عليه السلام كه در نوجوانى به مقام رفيع امامت نائل شده بود، در سن 25 سالگى و در عنفوان جوانى به دستور معتصم عباسى و توسط همسر بى‏وفايش ام الفضل (دختر مامون) در شهر بغداد به شهادت رسيد .حضرت جواد عليه السلام از همسر ديگرش، سمانه مغربيه، داراى چهار فرزند پسر، به نام هاى: ابوالحسن امام على النقى عليه السلام، ابو احمد موسى مبرقع، ابو احمد حسين و ابو موسى عمران; و چهار فرزند دختر، به نامهاى: فاطمه، خديجه، ام كلثوم و حكيمه بود . (3) حكيمه دختر امام جواد عليه السلام همان بانوى با فضيلت و مؤدب است كه در هنگام تولد حضرت مهدى عليه السلام در منزل برادر زاده ‏اش امام حسن عسكرى عليه السلام حضور داشت و به نرجس خاتون يارى مى‏كرد .

شايسته ‏ترين ترجمان قرآن

امامان معصوم عليهم السلام كه بعد از رسول خدا صلى الله عليه و آله حجت‏خدا و جانشين پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به شمار مى‏روند شايسته ‏ترين ترجمان وحى و آشناترين كس به تفسير قرآن مى‏باشند . بر اين اساس اگر بخواهيم كلام وحى را معنا كنيم، اول بايد به سراغ امامان معصوم عليهم السلام برويم .
امير مؤمنان على عليه السلام فرمود: «اين قرآن، خطوطى است كه در ميان جلد پنهان است، با زبان سخن نمى‏گويد و نيازمند مفسر و ترجمان است ... .» و سپس فرمودند: «فنحن احق الناس به; ما [امامان معصوم عليهم السلام] براى [تفسير و ترجمان] قرآن از همه مردم شايسته تريم .» (4)
امام باقر عليه السلام در معناى آيه «و ما يعلم تاويله الا الله والراسخون فى العلم‏» (5) ; فرمود: يعنى «معنى تمام قرآن را جز خداوند و كسانى كه راسخ در علم هستند (6) نمى‏دانند .» و امام صادق عليه السلام راسخان در علم را چنين معرفى كرد: «نحن الراسخون فى العلم و نحن نعلم تاويله; ما [اهل بيت] راسخان در علم هستيم و ما تاويل قرآن را مى‏دانيم .»
پيشواى پنجم ضمن گفتار روشنگرانه‏اى كه در مورد امتيازات اهل بيت عليهم السلام بيان فرموده است، به اين نكته اشاره كرده، مى‏فرمايد: «نحن تراجمة وحى الله; (7) ما مترجمان وحى الهى هستيم .» امام صادق عليه السلام در معناى آيه: «بل هو آيات بينات فى صدور الذين اوتوا العلم‏» ; (8) «ولى اين قرآن آيات روشنى است كه در سينه دانشوران [و اهل علم] جاى دارد .» فرمود: «مقصود از اهل علم كه دانش تفسير قرآن را در سينه خود جاى داده‏اند، امامان معصوم عليهم السلام هستند .» (9)
با توجه به نكات فوق در اين نوشتار سعى شده است كه برخى از نكته‏ هاى تفسيرى و مفاهيم قرآنى از سيره و سخن امام جواد عليه السلام استخراج شده و به مبلغان و مخاطبان گرامى عرضه شود، تا با پيروى از شيوه تبليغى آن حضرت در عرضه مطالب بلند وحيانى، با برخى از معانى آيات الهى نيز آشنا شويم .

ترويج آيات قرآن

حضرت جواد عليه السلام بر اين باور بود كه آيات الهى بايد در جامعه فراگير شود و تمام مسلمانان در گفتار و رفتار و استدلالهاى روزمره خود از قرآن و معارف بلند آن بهره گيرند، به همين جهت‏سعى مى‏كرد كه در گفتگوها و معاشرت و برخورد با مردم از آيات قرآن استفاده كند . داستان زير نمونه‏ اى از اين حقيقت است .
قاسم بن محسن مى‏گويد: در سفرى كه به مكه رفته بودم در راه به شخص ضعيف و مستحقى برخورد كردم، از من چيزى خواست و من هم يك قرص نان به او صدقه دادم، سپس به راه خود ادامه دادم، در راه گردباد تندى وزيد و عمامه ‏ام را با خود برد . من هر چه تلاش كردم نفهميدم كه به كدام سمت ‏برد . هنگام بازگشت در مدينه به حضور امام جواد عليه السلام رفتم، امام به من فرمود: اى قاسم! عمامه‏ات را در راه باد با خودش برد؟ گفتم: بلى . امام به خادم خود فرمود: برو عمامه قاسم را بياور و او عينا عمامه خودم را برايم آورد . من با شگفتى تمام به حضرت عرضه داشتم: اى پسر رسول خدا! اين عمامه چگونه بدست‏ شما رسيد . امام پاسخ داد: تو در راه به مستمندى صدقه دادى و خداوند احسان تو را پذيرفت و به شكرانه آن، عمامه‏ات را به تو برگرداند . حضرت جواد عليه السلام در ادامه سخن خويش اين آيه را قرائت كرد: «ان الله لا يضيع اجر المحسنين‏» (10) ; «خداوند متعال مطمئنا پاداش نيكوكاران را ضايع و تباه نمى‏سازد (11) .»

كودكى در مسند امامت

روزى على بن اسباط (يكى از شيعيان كوفى) در دوران كودكى امام جواد عليه السلام به حضور آن حضرت شرفياب شد . او مى‏گويد: من دقيقا به قد و قامت آن بزرگوار خيره شده و قيافه و حركات و سكناتش را زير نظر داشتم تا در موقع مراجعت، شكل و شمايل امام جواد عليه السلام را بهتر براى يارانم در مصر نقل كنم . درست در همين هنگام كه با اين انديشه به او نگاه مى‏كردم، آن حضرت نشست و رو به سوى من كرده و گفت: «اى على بن اسباط! خداوند كارى را كه در مسئله امامت كرده، همانند كارى است كه در مسئله نبوت انجام داده است . گاهى در قرآن مى‏فرمايد: «و آتيناه الحكم صبيا» (12) ; «ما به يحياى پيامبر عليه السلام در دوران كودكى فرمان [نبوت] داديم .» و گاهى در مورد انسانها مى‏فرمايد: «حتى اذا بلغ اشده و بلغ اربعين سنة‏» (13) ; «تا زمانى كه به كمال قدرت و رشد عقلى برسد و به چهل سالگى بالغ گردد .» با توجه به اين آيات همانگونه كه ممكن است‏خداوند متعال حكمت را به انسانى در كودكى بدهد، در قدرت اوست كه آن را در چهل سالگى بدهد .» (14) و به اين ترتيب هر گونه شك و شبهه را در مورد امامتش از ذهن على بن اسباط زائل نمود .
براى توضيح بيشتر نقل روايتى از امام رضا عليه السلام در اينجا مناسب مى‏نمايد: روزى صفوان بن يحيى به حضرت رضا عليه السلام عرضه داشت: قبل از آنكه خداوند متعال فرزندت - حضرت ابوجعفر - را به شما عطا كند، مى‏فرموديد كه خداوند به من پسرى خواهد بخشيد . اينك خداوند متعال او را به شما ارزانى كرد و چشم ما به جمالش روشن شد . حال مى‏پرسيم، - خداى نكرده - اگر خبرى شد [و شما از دنيا رفتيد!] بعد از شما ما به چه كسى رجوع كنيم؟ امام رضا عليه السلام به فرزندش حضرت جواد عليه السلام - كه پيش رويش ايستاده بود - اشاره كرد . صفوان بن يحيى با كمال تعجب گفت: ايشان كه كودكى سه ساله هستند؟! [چطور مى‏شود يك كودك امام باشد؟] امام فرمودند: «و ما يضره من ذلك شى‏ء قد قام عيسى بالحجة و هو ابن ثلاث سنين; كودك بودن او در امامتش مشكل ايجاد نمى‏كند، عيسى عليه السلام در سه سالگى به حجيت الهى قيام نموده [و به نبوت رسيد] .» (15)
على بن اسباط مى‏گويد: روزى به امام جواد عليه السلام عرض كردم: اى مولاى من! مردم به كوچكى سن شما ايراد مى‏گيرند و به اين جهت از پذيرفتن امامتتان سر باز مى‏زنند . امام در پاسخ فرمودند: چرا آنان اين نكته را بر من ايراد مى‏گيرند؟ به خدا سوگند! خداوند متعال به پيامبرش صلى الله عليه و آله فرمود: «قل هذه سبيلى ادعوا الى الله على بصيرة انا و من اتبعنى‏» (16) ; «بگو: اين راه من است! من و هر كسى كه پيرو من باشد، با بصيرت كامل، [همه مردم را] به سوى خدا دعوت مى‏كنيم .»
و غير از على عليه السلام در اول اسلام كسى از رسول الله صلى الله عليه و آله پيروى نكرد . و آن حضرت در آن هنگام 9 ساله بود و من هم 9 سال دارم . (17) [كه با بصيرت كامل مردم را به سوى خدا هدايت مى‏كنم؟]

سوگندهاى قرآن

يكى از مهمترين عوامل پيشرفت جوامع، سوق دادن افراد آن به سوى علم و دانش و تفكر است . قرآن كريم با شيوه ‏هاى مختلفى انسانها را به تفكر واداشته است . يكى از اين شيوه ‏ها، سوگندهاى آن است . معمولا امور مقدس و ارزشمند مورد قسم قرار مى‏گيرند . خداوند متعال در موارد متعددى از كتاب خويش به پديده ‏هاى طبيعى جهان آفرينش قسم مى‏خورد; و شب و روز و ستاره و خورشيد و ماه و امثال آن مورد سوگند خداوند متعال قرار گرفته‏اند . على بن مهزيار درباره سوگندهاى قرآن از محضر امام جواد عليه السلام نكته‏اى را نقل كرده است كه قابل دقت و بررسى است . او روزى از پيشواى نهم سؤال كرد: سوگندهاى قرآن همانند: «و الليل اذا يغشى والنهار اذا تجلى والنجم اذا هوى‏» و نظائر اينها براى چه در قرآن مورد قسم قرار گرفته است؟ امام فرمود: خداى تعالى [براى بيدارى انسان و تحريك انديشه و عقل وى] مى‏تواند به هر يك از مخلوقاتش كه بخواهد سوگند ياد كند ولى مردم جز به ذات او، به چيز ديگرى نبايد سوگند ياد كنند . (18)

هدايت گمراهان با آيات الهى

قاسم بن عبدالرحمن به مذهب زيديه گرايش داشت، اما با شنيدن آياتى از قرآن كه امام جواد عليه السلام بر وى قرائت كرد، با حقيقت آشنا شده و به امامت امام جواد عليه السلام و سائر ائمه اعتقاد پيدا كرد . او در اين مورد مى‏گويد: من زمانى به مذهب زيديه تمايل داشتم تا اينكه به بغداد سفر كردم و مدتى آنجا بودم، در همان ايام روزى در يكى از خيابانهاى بغداد، ديدم مردم با شور و شوق وصف ناپذيرى به يك نقطه معلومى متوجه هستند; بعضى مى‏دوند، بعضى بالاى بلندي ها مى‏روند، بعضى ايستاده و آنجا را تماشا مى‏كنند . پرسيدم: چه خبر است؟ گفتند: ابن الرضا! (حضرت جواد فرزند امام رضا عليه السلام) مى‏آيد . گفتم: من هم بايد او را ببينم . تا آنكه حضرت جواد عليه السلام سوار بر قاطر نمايان شد . من همچنان كه به او خيره شده بودم، پيش خودم گفتم: خداوند گروه اماميه را از رحمت‏خود دور كند، آنها اعتقاد دارند كه پروردگار متعال، اطاعت اين جوان را بر مردم واجب گردانيده است! همين كه اين انديشه در ذهن من خطور كرد، آن حضرت راهش را به سوى من كج كرد و رو به من كرده، اين آيه را قرائت كرد: «ابشرا منا واحدا نتبعه انا اذا لفى ظلال و سعر» (19) ; [قوم ثمود گفتند:] آيا ما بشرى از جنس خود را پيروى كنيم؟ در اين صورت ما در گمراهى و جنون خواهيم بود .»
با شنيدن اين آيه - كه از دل من گواهى مى‏داد - با خود انديشيدم كه: مثل اينكه او ساحر و پيشگو است كه از انديشه‏هاى نهانى من خبر مى‏دهد؟ حضرت جواد عليه السلام دوباره مرا خطاب كرده و اين آيه را تلاوت فرمود: «ء القى الذكر عليه من بيننا بل هو كذاب اشر» (20) ;
«آيا از ميان ما تنها بر او وحى نازل شده؟! نه، بلكه او آدم بسيار دروغگو و خودپسندى است .» وقتى كه متوجه شدم حضرت جواد عليه السلام واقعا از انديشه‏ هاى قلبى من خبر مى‏دهد و اين براى افراد عادى ممكن نيست، فهميدم كه او ولى خدا و امام مسلمين است . بعد از آن از مذهب زيديه دست‏برداشته، اعتقادم به آن بزرگوار كامل شد و به امامت‏ حضرتش اقرار كرده و اعتراف نمودم كه او حجت‏خدا بر مردم است . (21)

پيامبران مرسل

حضرت عبدالعظيم حسنى عليه السلام در تفسير ذالكفل - كه در آيه 48 سوره ص مورد ستايش خداوند قرار گرفته - مى‏گويد: نامه‏اى به امام جواد عليه السلام نوشتم و در آن از نام «ذا الكفل‏» و اينكه آيا او پيامبر مرسل بود يا نه؟ پرسش نمودم . امام جواد عليه السلام در پاسخ فرمود: خداى متعال يكصد و بيست و چهار هزار پيامبر فرستاد، و سيصد و سيزده نفر از آنان مرسل بودند و «ذو الكفل‏» يكى از آن مرسلين است كه بعد از سليمان بن داود مى‏زيست، و در ميان مردم مانند داود عليه السلام قضاوت مى‏كرد و جز براى خداى عزوجل خشمگين نمى‏شد و نام شريف او «عويديا» بود . او همان است كه خداى عز وجل در كتاب شريف خود از او نام برده و فرمود: «واذكر فى الكتاب اسمعيل واليسع و ذالكفل كل من الاخيار» (22) ; «و در اين كتاب به ياد آر «اسماعيل‏» و «يسع‏» و «ذو الكفل‏» را كه همه از نيكان بودند .»

نامهاى خداوند

ابو هاشم جعفرى از امام جواد عليه السلام سؤال كرد كه معناى واحد چيست؟ حضرت پاسخ داد: اجماع و اتفاق زبانهاى مردم به يگانگى و وحدانيت ‏خداوند متعال مى‏باشد، چون خداوند در قرآن كريم مى‏فرمايد: «و لئن سالتهم من خلقهم ليقولن الله‏» (23) ; «و اگر از آنان بپرسى چه كسى آنانرا آفريده است، قطعا همه آنان خواهند گفت: خدا .» (24)
وى همچنين معناى صمد را - كه در سوره توحيد آمده است - از امام جواد عليه السلام چنين نقل مى‏كند:
«صمد يعنى بزرگى كه تمام موجودات عالم در نيازهاى كوچك و بزرگ خود به او مراجعه كرده و محتاج اويند .» (25)

مقابله با تحريف كنندگان قرآن

احمد بن محمد بن سيارى (26) حدود صد و هشتاد و هشت روايت در مورد تحريف قرآن نقل كرده است . وى كه فردى غيرقابل اعتماد و در نقل احاديث ضعيف و كذاب مى‏باشد مورد قدح امام جواد عليه السلام قرار گرفت . آن حضرت احمد سيارى را - كه در مورد امامت دچار غلو شده بود و احاديثى را در مورد تحريف قرآن جعل مى‏كرد - در نامه ‏هاى خود تكذيب نموده و ادعاهاى او را باطل و بى اساس خواند . (27)

انديشه‏ هاى ناب در تفسير قرآن

امام جواد عليه السلام به عنوان پاسدار حريم وحى از تفسيرهاى نابجا و غير عقلانى آيات قرآن جلوگيرى كرده و علماء و دانشمندان را به سوى فهم صحيح آيات راهنمايى مى‏كرد . در اينجا به دو مورد اشاره مى‏كنيم:
1 . روزى در مجلس معتصم، برخى از دانشمندان به آيه ‏اى استناد كرده و يك حكم شرعى صادر نمودند . امام جواد عليه السلام كه در آن جلسه حضور داشت‏ خطاى آنان را گوشزد نموده و تفسير صحيح را براى حاضرين ارائه نمود . محمد بن مسعود عياشى سمرقندى در تفسير خود ماجراى آن مجلس را چنين آورده است: در زمان معتصم عباسى، عوامل خليفه عده‏اى دزد را - كه راههاى عمومى در بين شهرها را براى مسافرين و كاروان هاى حج نا امن كرده بودند - دستگير كرده و از مركز خلافت در مورد چگونگى مجازات آنان خواستار دستور بودند . خليفه در مورد اين حادثه حساس، مجلس مشورتى تشكيل داده و از دانشمندان عصر، كيفيت اجراى حد شرعى را در مورد آنان خواستار شد . آنان گفتند: قرآن در اين مورد بهترين راهكار است، آنجا كه مى‏فرمايد: «انما جزاء الذين يحاربون الله و رسوله و يسعون فى الارض فسادا ان يقتلوا او يصلبوا او تقطع ايديهم و ارجلهم من خلاف او ينفوا من الارض‏» (28) ; «كيفر كسانى كه با خدا و رسول او به جنگ و محاربه بر مى‏خيزند و در روى زمين در اشاعه فساد تلاش مى‏كنند، اين است كه: اعدام شوند يا به دار آويخته گردند يا دست و پاى آنان به عكس يكديگر قطع شود و يا اينكه از سرزمين خود تبعيد گردند .»
آنان به خليفه پيشنهاد كردند طبق اين آيه، يكى از كيفرهاى فوق را در مورد تبهكاران انتخاب كند . معتصم عباسى در همان جلسه از امام جواد عليه السلام نيز نظر خواست . آن حضرت اول از اظهار نظر خوددارى كرد، اما وقتى كه با اصرار خليفه مواجه شد، نظر خود را چنين اعلام كرد: اينان در استدلال به آيه خطا كردند . استنباط حكم شرعى از اين آيه دقت‏بيشترى مى‏طلبد و بايد تمام جوانب مسئله در نظر گرفته شود و نسبت‏به جرمهاى مختلف كيفرها فرق مى‏كند; زيرا اين مسئله صورتهاى مختلف و احكام جداگانه دارد: 1 . اگر اين راهزنان فقط راه را نا امن كرده‏اند; نه كسى را كشته و نه مال ديگرى را به غارت برده‏اند، مجازات آنان فقط حبس است و اين همان معناى نفى از ارض است . 2 . اگر راه را ناامن كرده و افراد بى‏گناهى را كشته‏ اند، اما به مال ديگران تجاوز نكرده‏اند، مجازات آنان اعدام است . 3 . اگر امنيت را از راه هاى عمومى سلب كرده، انسانهاى بى‏گناه را كشته و مال مردم را نيز به غارت برده‏اند، كيفر آنان بايد سخت‏تر باشد; يعنى اول دست و پايشان را به عكس همديگر قطع مى‏كنند، پس به دار مجازات آويخته مى‏گردند .
معتصم اين نظريه را پسنديده و به عامل خود دستور داد، طبق نظر امام جواد عليه السلام عمل كند . (29)
2 . زرقان، يكى از دوستان صميمى احمد بن ابى داود، قاضى بغداد بود . او مى‏گويد: روزى دوستم احمد را ديدم كه از مجلس معتصم - هشتمين خليفه عباسى - مى‏آيد; اما خيلى افسرده و ناراحت است . گفتم: چرا اين قدر ناراحت و افسرده‏اى؟ پاسخ داد: امروز در مجلس خليفه، ابو جعفر ابن الرضا عليه السلام چنان مرا عاجز و درمانده كرد كه آرزو كردم، اى كاش بيست‏سال پيش از اين مرده بودم و مثل چنين روزى را نمى‏ديدم! ! گفتم: مگر چه شده؟ گفت: امروز در مجلس خليفه نشسته بوديم، شخصى را به اتهام دزدى پيش خليفه آوردند و او به سرقت اعتراف كرد . در اين حال، معتصم به دانشمندان و فقهاى مجلس رو كرده و گفت: چگونگى اجراى حد الهى بر اين دزد را بيان كنيد! دست او را چطور قطع كنيم؟
من گفتم: دست دزد را بايد از مچ قطع كرد . خليفه پرسيد، به چه دليل؟ گفتم: به دليل آنكه دست، انگشتان و كف تا مچ را شامل مى‏شود و خداوند در آيه تيمم فرموده: «فامسحوا بوجوهكم و ايديكم منه‏» ; «[با خاك پاك تيمم كنيد و] از آن، بر صورت [پيشانى] و دستها [تا مچ] بكشيد .»
بسيارى از علماء در اين نظريه با من موافقت كرده و آن را تاييد نمودند . اما عده‏اى ديگر گفتند: بايد دست را از آرنج‏بريد . خليفه پرسيد: به چه دليل؟ گفتند: به دليل آيه وضو كه مى‏فرمايد:
«فاغسلوا وجوهكم و ايديكم الى المرافق‏» ; «[هنگام اقامه نماز] صورت و دستها را تا آرنج‏بشوييد .» خداوند متعال حدود دست را در اين آيه تا آرنج معين كرده است . برخى نيز فتوا دادند كه: بايد از شانه، دست را قطع كرد و استدلال مى‏كردند كه دست از انگشتان تا شانه را شامل مى‏شود .
خليفه با مشاهده اختلاف آراء در ميان فقها متحير شده و به محمد بن على عليهما السلام رو كرده و گفت: اى ابا جعفر! در اين موضوع شما چه مى‏گوييد! او پاسخ داد: علماء گفتارهاى خود را بيان كردند و شما شنيديد; مرا از بازگو كردن نظريه‏ام معاف بدار! خليفه گفت: شما را به خدا سوگند نظر خود را در اين موضوع بيان كنيد .
حضرت جواد عليه السلام فرمودند: اكنون كه قسم دادى، به ناچار نظر خود را مى‏گويم: اين حدود كه علماى مجلس تعيين كردند صحيح نيست، بلكه بايد چهار انگشت او، بدون انگشت ابهام، بريده شود .
خليفه گفت: دليل شما براى اين مدعا چيست؟ محمد بن على عليهما السلام پاسخ داد:
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرموده است: «السجود على سبعة اعضاء: الوجه واليدين و الركبتين والرجلين; سجده با هفت عضو انجام مى‏شود: پيشانى، دو [كف] دست، دو زانو و دو [انگشت ابهام] پا .» اى خليفه! هرگاه دست را از مچ، يا از مرفق جدا كنند، ديگر دستى براى سجده باقى نمى‏ماند; در صورتيكه خداوند متعال در قرآن مى‏فرمايد: «و ان المساجد لله‏» ; «مواضع سجده مخصوص خداوند است .» و هر چه براى خدا باشد بريده نمى‏شود . معتصم از اين استدلال قرآنى شگفت زده شد و آن را تصديق نمود . آنگاه دستور داد انگشتان دزد را طبق نظر محمد بن على عليهما السلام بريدند . (30)
زرقان در ادامه سخن خود مى‏گويد: ابن ابى داود از آن روز به بعد سخت مضطرب و پريشان احوال بود و با خود مى‏گفت: چرا نظريه او - كه قاضى مخصوص خليفه است - پذيرفته نشد، اما فتواى يك جوان پذيرفته شد و او از شدت حسد بر خود مى‏پيچيد، تا اينكه بعد از سه روز پيش معتصم رفته و چنين گفت: نصيحت و خيرخواهى اميرالمؤمنين بر من واجب است و من مى‏ترسم اگر اين سخن را نگفته باشم، در روز قيامت در آتش جهنم بسوزم . پرسيد: چه مى‏خواهى بگويى؟! ابن ابى داود گفت: وقتى شما مجلسى را مركب از علماء و فقها تشكيل مى‏دهيد، تا امر مهمى از امور دينى مطرح شود و در آن مجلس وزراء، امراء، فرماندهان نظامى، صاحب منصبان كشور، دربانان و خدمتگزاران حضور دارند، گفتگوها و مذاكرات اين مجلس را مردم در خارج مى‏شنوند و به همه جا پخش مى‏شود، با اين حال شما در چنين جلسه با شكوهى راى فقها را رد كرده و گفته يك مرد جوانى را مى‏پذيريد كه عده زيادى به امامت او قائل هستند و آنان او را به مقام خلافت‏شايسته‏تر مى‏دانند، اين عمل شما موجب مى‏شود كه جايگاه محمد بن على عليهما السلام در ميان مردم تقويت‏شده و حكومت‏شما تضعيف شود!
هنگامى كه خليفه عباسى سخنان كينه توزانه اين قاضى حسود را شنيد، رنگش تغيير يافت و به او گفت: خداى متعال به تو جزاى خير دهد كه مرا راهنمايى كرده و آگاه ساختى .
سخن چينى ابن ابى داود آنچنان خليفه را دگرگون كرده و افكارش را پريشان ساخت كه به فاصله چند روز امام جواد عليه السلام را مسموم كرده و به شهادت رساند . (31)

عبد الكريم پاك‏ نيا

__________________________________________________
1) بحارالانوار، ج 50، ص‏15 .
2) گفتنى است كه امام جواد عليه السلام پسرى به نام جعفر نداشت تا مكنى به ابو جعفر باشد، اما از آنجايى كه آن حضرت شباهت زيادى به جدش امام باقر عليه السلام داشت‏به ابو جعفر ثانى مشهور گرديد .
3) منتهى الآمال، ج‏2، ص 350 .
4) نهج البلاغه، خطبه 125 .
5) آل عمران/7 .
6) تفسير صافى، ج‏1، ص‏318 .
7) كافى، ج‏1، ص‏192 .
8) عنكبوت/49 .
9) تفسير الصافى، ج‏1، ص‏20 .
10) توبه/120 .
11) الخرائج، ج‏1، ص‏377; كشف‏الغمه، ج‏2، ص‏367 .
12) مريم/12 .
13) احقاف/15 .
14) كافى، مولد ابى جعفر محمد بن على الثانى، حديث 3 .
15) الميزان، ج‏14، ص‏55 .
16) يوسف/108 .
17) تفسير قمى، ج‏1، ص‏358 .
18) الميزان، ج‏20، ص‏307 .
19) قمر/24 .
20) همان/25 .
21) كشف الغمه، ج‏3، ص‏216; معجم رجال الحديث، ج‏15، ص‏26 .
22) الميزان، ج‏17، ص‏216، ذيل آيه 48 سوره ص .
23) زخرف/87 .
24) الميزان، ج‏18، ص‏128 .
25) الميزان، ذيل سوره توحيد .
26) نجاشى در مورد وى مى‏نويسد: وى در زمان امام عسكرى عليه السلام از نويسندگان آل طاهر بود . او داراى اعتقادات فاسد و در نقل حديث ضعيف مى‏باشد . (رجال نجاشى، ص‏80). شيخ طوسى نيز احمد سيارى را در كتاب رجال خود، بدون اينكه تاييد يا توثيق نمايد، در رديف راويان امام هادى و امام عسكرى عليهما السلام به شمار آورده است . (رجال الشيخ، ص 384 و 397). اما در كتاب فهرست‏خويش او را شديدا تخطئه و تضعيف كرده و به اعتقادات نادرست وى اشاره نموده است . (فهرست‏شيخ طوسى، ص‏23).
27) معجم رجال الحديث، ج‏3، ص‏73 .
28) مائده/33 .
29) تفسير العياشى، ج‏1، ص‏315 .
30) وسائل الشيعه، ج‏28، ص‏253 .
31) تفسير عياشى، ج‏1، ص‏319; جلوه‏هايى از نور قرآن، ص‏137 .

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page